مورخین نوشتهاند: ابو طالب بعد از سفر به شام و داستان بحیرا دیگر سفر تجارتی نکرد و بیشتر به حفاظت و تربیت رسول خدا(ص)همت میگماشت، و در محافل بزرگان قریش و کارهای اجتماعی او را با خود میبرد، در اجتماعات او را شرکت میداد و احیانا با او در کارها مشورت میکرد و حتی نقل شده که در جنگهایی که گاه گاه اتفاق میافتاد و به عنوانی پای قریش به جنگ کشیده میشد، آن حضرت را با خود میبرد - که از آن جمله شرکت آن حضرت را در جنگهای فجار ذکر کردهاند که برای ما از نظر تاریخی صحت آن به اثبات نرسیده و بلکه مورد تردید و شبهه است (1) - .
و چنانکه از خود آن حضرت نقل شده و مورخین نیز نوشتهاند: در این خلال چند سالی هم چوپانی کرد و گوسفندانی را که از پدر و مادرش بدو رسیده بود و یا از کسان نزدیکش بود به درههای مکه میبرد و میچرانید و این خود وسیله دیگری برای پرورش روح و اجتماع قوای فکری و آماده ساختن خود برای هدایت و رهبری مردم در آینده بود.
زیرا محیط صحرا و بیابان برای آن حضرت که به دنبال جاهای خلوتی میگشت تا بهتر بتواند فکر و تامل در کارها بکند محیطی آماده و مهیا بود و پرورش گوسفندانی که بی دفاعترین چهارپایان و ناتوانترین بهایم هستند تاثیر زیادی در قلب و روح وی برای تربیت افراد انسان و رهبری فرزندان آدم داشت. و از همه بالاتر آنکه وسیله و فرصتخوبی بود تا از آن محیط شرک و آلوده به انواع مفاسد، فحشا، گناه، ظلم و بی عدالتی به محیطی آرام و دور از این مفاسد پناه برده و در آن زمانی که نمیتوانست عملا با آنها به مبارزه برخیزد و قدرت این کار را نداشتبه بیابان برود تا آن مظاهر فساد و مناظر رقتبار را نبیند.
و اینکه برخی از نویسندگان مسیحی در اینجا نیز نوشتهاند که«در دورهای از عمر که اطفال دیگر، تمام اوقات خود را صرف بازی میکنند محمد خردسال مجبور شد که تمام اوقات خود را صرف کار برای تحصیل معاش نماید آن هم یکی ازسختترین کارها یعنی گلهداری (2) »علتی جز همان که در صفحات قبل گفتیم یعنی غرض ورزی و یا بی اطلاعی ندارد، زیرا همان گونه که گفتیم آن حضرت برای کسی گوسفند نمیچرانید و اجیر کسی نبود و گوسفند چرانی برای آن حضرت وسیله سرگرمی و پناه بردن به محیط آرام بیابان و فکر و تجمع حواس بیشتر بود.
باری دیدنیهای سفر تجارتی شام و پس از آن ورود در اجتماعات قریش و مشاهده رفتار آنها و اطلاع از جنگ فجار و کشت و کشتارهای بیهوده و شنیدن قصاید افتخار آمیز شعرای نامی عرب در بازارهایی که به مناسبت اجتماعات و فصول در جاهایی مانند«عکاظ»و جاهای دیگر تشکیل میشد در روح کنجکاو رسول خدا(ص)که پیوسته از عادات زشت و تسلط جویانه قبایل عرب و مردم مکه رنج میبرد اثر عمیقی میگذارد و او را برای مبارزه با این همه اخلاق ناپسند که گریبانگیر اجتماع شده بود آماده میساخت.
بیشتر دوست میداشت تنها باشد و فکر کند و به اسرار و رموز زندگی و خلقت واقف شود و تا جایی که میتوانستبا عادات ناپسندی که میدید مبارزه میکرد و اشتباهات اطرافیان را به آنها گوشزد مینمود، در برخورد با مردم همیشه با مهربانی و خوش خلقی رفتار میکرد، هرجا طرف معامله و داد و ستدی قرار میگرفت جانب حق و عدالت را کاملا مراعات میکرد و عملا راه و رسم زندگی صحیح انسانی را به مردم میآموخت.
از همه بالاتر امانت و صداقت عجیبی بود که در زندگانی آن حضرت وجود داشت و در زندگی اجتماعی و برخوردها از او مشاهده میشد، هیچگاه در خلوت و جلوت، در هیچ امر مالی و غیر مالی، در معاشرت با مردان و زنان، کوچکترین انحراف اخلاقی و خیانتی از او دیده نشد تا آنجا که هنوز سنین جوانی و دوران طوفانی زندگی را پشتسر نگذارده بود و شاید بیش از بیستسال از عمرش نگذشته بود که به«محمد امین»معروف شد و مردم مکه این لقب پرافتخار را به او دادند و هر کجا او را میدیدند به همدیگر نشان داده و میگفتند: - امین آمد!
حسن اخلاق و امانت و صداقت رسول خدا(ص)تدریجا زبانزد خاص و عام و نقل مجلس مردم در هر کوی و برزن گردید و آن حضرت را محبوب مردم مکه گردانید، و همین جریان سبب باز شدن صفحه جدیدی در زندگی آن بزرگوار شد و یکی از اسباب و علل ازدواج آن حضرت با خدیجه بود.
منبع:www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCACA1.HTM
پنجسال در صحرا
کودک عبد المطلب مدت پنجسال در میان قبیله«بنى سعد»بسر برد،و رشد و نمو کافى نمود. در ضمن این مدت،دو یا سه بار،حلیمه او را پیش مادرش برد،و آخرین بار او را به مادرش تحویل داد.
نخستین دفعه،هنگامى بود که دوران شیرخوارگى او پایان یافت و براى همین جهت او را به مکه برد و با اصرار دو مرتبه باز گرفت.علت اصرار«حلیمه»،براى باز گرفتن این بود که وجود این طفل باعثخیر و برکت او گردیده بود و شیوع بیمارى«وبا»در مکه سبب شد که مادر وى نیز خواهش او را بپذیرد.
دفعه دوم،موقعى بود که دستهاى از روحانیون حبشه به حجاز آمده بودند،محمد«ص»را، در قبیله«بنى سعد»مشاهده کردند.دیدند علائمى را که در کتابهاى آسمانى،براى پیامبرى که پس از عیسى خواهد آمد،کاملا در این طفل موجود است.از این نظر تصمیم گرفتند او را به هر نحوى که ممکن استبربایند و با خود به حبشه ببرند و این افتخار نصیب آنان گردد. (1)
این مطلب هیچ استبعادى ندارد.زیرا به تصریح قرآن علائم پیامبر در انجیل بیان شده بود.هیچ مانعى ندارد که دانشمندان وقت،از روى آن علائم دارنده آن را تشخیص داده باشند.قرآن کریم در این باره مىفرماید:
«و یادآور هنگامى که عیساى مریم به بنى اسرائیل گفت:من همانا رسول خدا به سوى شما هستم،و بر حقانیت کتاب تورات که مقابل من است،تصدیق مىکنم و نیز شما را مژده مىدهم که بعد از من،رسول بزرگوارى که نامش(در انجیل من)احمد است،بیاید.چون آن رسول با آیات و معجزات به سوى خلق آمد،گفتند:این(معجزات و قرآن وى)سحرى آشکار است». (2) در این مورد آیات دیگرى نیز هست که آشکارا مىرساند که علائم و نشانههاى پیامبر اسلام«ص»در کتب آسمانى گذشته،صریحا بیان شده بود و امتهاى پیشین از آن با خبر بودند. (3)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
احادیث امام سجاد (ع)
احادیث امام حسین (ع)
احادیث امام حسن (ع)
احادیث حضرت زهرا (س)
احادیث حضرت رسول (ص)
زندگینامه 14 معصوم
حضرت فاطمه(س)
امام باقر(ع)
احادیث امام محمد باقر (ع)
احادیث امام جعفر صادق (ع)
مقام قرآن(دین شناسی)
احادیث امام موسی کاظم (ع)
احادیث امام رضا (ع)
احادیث امام جواد (ع)
[همه عناوین(1518)][عناوین آرشیوشده]