سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون خبر مرگ اشتر بدو رسید فرمود : ] مالک مالک چه بود به خدا اگر کوه بود کوهى بود جدا از دیگر کوهها و اگر سنگ بود سنگى بود خارا که سم هیچ ستور به ستیغ آن نرسد و هیچ پرنده بر فراز آن نپرد . [ و فند کوهى است از دیگر کوهها جدا افتاده . ] [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 85 اسفند 28 , ساعت 5:16 عصر

 

ول-وجود پادشاهی چون‏«اصحمة بن ابحر»که به لقب‏سلاطین حبشه به‏«نجاشی‏»معروف گردیده و همانگونه که‏رسول خدا(ص)فرموده بود و جریانات بعدی هم نشان دادپادشاهی بود که حاضر نبود در محدوده سلطنت او بکسی ظلم‏شود،و این خود بزرگترین علت این انتخاب بود،و رسول خدا(ص)

می‏خواست تا مسلمانان را بجائی راهنمائی کند که با رفتن‏بدانجا و تحمل دشواریهای زندگی در غربت و دوری از وطن وخانه و کاشانه و خویشان،از شکنجه و ظلم مشرکان آسوده شوندو دچار ظلم و ستم دیگری نشوند که بقول آن شاعر«از چنگال‏گرگی در روند و دچار گرگ دیگری شوند...».

دوم-جاهائی که مسلمانان می‏توانستند بدانجاها هجرت کنندعبارت بود از:

الف-استانهای دیگر جزیرة العرب که قبائل بدوی و اعراب‏در آنجاها سکونت داشتند و با سابقه‏ای که از آنها داریم و در جریانات سالهای بعد از هجرت و سرایای بئر معونه و رجیع وجاهای دیگر نشان دادند نسبت‏به اسلام و پذیرفتن آئین‏آنحضرت و مؤمنان سخت‏ترین مردمان بودند،و هیچگاه حاضرنبودند مسلمانان مهاجر را در کنار خود بپذیرند و روی روابط وعلاقه‏های تجاری و اقتصادی که با قریش داشتند هیچ بعید نبودکه اگر مهاجرین بنزد آنها میرفتند در داد و ستدهای سیاسی وتوطئه‏های دیگر آنها را دست‏بسته تحویل مشرکان قریش‏دهند...چنانچه نمونه‏هائی از اینگونه کارها و توطئه‏ها پس ازهجرت رسول خدا(ص)بوضوح دیده می‏شود.و شاید بخاطرهمین خوی سخت و سنگدلی آنها بوده که قرآن کریم‏درباره‏شان فرموده:

«الاعراب اشد کفرا و نفاقا و اجدر الا یعلموا حدود ما انزل‏الله...» (1) .

عربها در کفر و نفاق سخت‏تر هستند،و شایستگی بیشتری برای آن‏دارند که حدود و مرزهای آنچه را خدا فرود آورده ندانند...

و در جای دیگر فرموده:

«قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل‏الایمان فی قلوبکم...». (2)

عربها گفتند ایمان آوردیم بآنها بگو ایمان نیاورده‏اید ولی بگوئیداسلام آورده‏ایم ولی ایمان در دلهای شما در نیامده...

ب-جای دیگری که ممکن بود رسول خدا(ص)آنها را به‏رفتن آنجا راهنمائی و تشویق کند کشور ایران بود،که آن هم‏جای امنی برای مسلمانان نبود گذشته از دوری راه آن که برای‏مسلمانان مستضعف و محروم آن روز-که بیشترین مهاجران ازهمین طبقه بودند-طی چنین راه دور و دراز و گذشتن از آن‏کویرها و بیابانهای خطرناک و بی‏سر و ته حجاز برای آنهاغیر مقدور بود.

تازه وقتی به ایران می‏رسیدند با یک محیط پر از فساداشرافیت و زندگی طبقاتی دوران ساسانیان و خفقان شدید وبیدادگری و سایر انحرافات فکری و اجتماعی مواجه می‏شدند که‏بقول معروف از چاله‏ای در آمده و در چاهی می‏افتادند...

مگر همین‏«کسری‏»پادشاه ایران نبود که وقتی نامه‏رسول خدا(ص)بدست او رسید که او را به پذیرش اسلام دعوت‏کرده بود نامه آنحضرت را پاره کرد و با کمال غرور و نخوت‏گفت:

«یکتب الی بهذا و هو عبدی‏»!

کسی که خود بنده من است‏به من اینگونه نامه می‏نویسد...!

و سپس به‏«باذان‏»که استاندار او در یمن بود نوشت: دو نفر سرباز بسوی این مردی که در حجاز است گسیل دارتا او را بنزد من آرند...و او نیز دو نفر را بمدینه فرستاد...تا آخرداستان که انشاء الله در جای خود مذکور خواهد گردید...

ج-از آنچه در بند«ب‏»ذکر شد وضع یمن نیز روشن‏می‏شود،زیرا یمن نیز در آن روز مستعمره ایران بود و حاکم واستاندار آنجا از جانب پادشاه ایران تعیین می‏شد و در آن روزگارهمانگونه که ذکر شد احتمالا«باذان‏»استاندار آنجا بوده،وهرگز بدون اجازه پادشاه ایران نمی‏توانست‏به مهاجرین مکه پناه‏دهد و یا اگر او دستوری می‏داد نمی‏توانست از آنها حمایت ودفاعی بکند...

د-از جاهای دیگری که آنها می‏توانستند بدانجا هجرت‏کنند سرزمین‏«حیرة‏»بود که آنجا نیز صرفنظر از راه دوری که‏داشت و همان مشکل گذشتن از وادیهای دور و دراز و کویرهای‏زیاد را بدنبال داشت،آنجا نیز تحت‏سیطره و استعمار ایران اداره‏می‏شد بشرحی که در تواریخ مذکور است...

ه-و از آنجمله کشور شام بود که آنجا نیز گذشته از دوری وبعد مسافت و مشکل گذشتن از همان وادیهای بی سر و ته حجازمحل رفت و آمد کاروانهای قریش در فصول مختلف و بازاری‏بود برای فروش اجناس تجارتی مردم مکه،و روشن بود که درچنین محلی نیز اطمینان و آسایشی برای مهاجرین وجود نداشت و ممکن بود مشرکین قریش بکمک حاکمان شام و تاجران‏سودجو و پر نفوذ آنجا بتوانند آنها را به مکه باز گردانند...

که در این جهت کشور حیرة و یمن نیز با آنجا مشترک بودند،و آنجاها نیز محل رفت و آمد کاروانهای قریش و داد و ستد ومعاملات تجارتی آنها بود.

و بدین ترتیب معلوم می‏شود جائی نزدیکتر و مطمئن‏تر ازحبشه نبود و بخصوص که پادشاه آنجا«اصحمة‏»مردی‏عدالت پیشه و اصلاح طلب بود،و از مسیحیان با ایمان و دانشمندبه شمار می‏رفت،و چنانچه برخی از اهل تاریخ گفته‏اند:

امدادهای غیبی هم کمک کرد و هنگامی که نخستین گروه ازمهاجرین برای سفر به حبشه به کنار دریای احمر رسیدند یک‏کشتی به گل نشسته بود و هنگامی که آنها رسیدند از گل بیرون‏آمد و هر کدامیک از آنها توانستند با پرداخت نصف دینار کرایه‏خود را با آن کشتی به حبشه برسانند.

 

منبع:http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCBBF2.HTM


یکشنبه 85 اسفند 27 , ساعت 4:2 عصر

 

چنانکه اهل تاریخ و جمعی از مفسرین در تفسیر آیه مبارکه:

لتجدن اشد الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا و لتجدن‏اقربهم مودة للذین آمنوا الذین قالوا انا نصاری...» (1) گفته‏اند:

پس از آنکه رسول خدا(ص)فشار و ستم بسیار مشرکان‏قریش را بر مسلمانان مشاهده نمود و ناتوانی خود را از کمک به‏ایشان و دفع ستم از آنها ملاحظه کرد دستور هجرت به حبشه رابه ایشان داد و در صدد بر آمد تا بدین وسیله آنها را از شر دشمنان‏آسوده سازد.متن دستور آنحضرت را در اینباره به دو گونه نقل‏کرده‏اند.

نقل اول-روایتی است که ابن هشام و طبری و ابن اثیر ودیگران نقل کرده‏اند که متن آن چنین است که بدون ذکر سندگفته‏اند:چون رسول خدا آن وضع را دید به آنها فرمود:

«لو خرجتم الی ارض الحبشة فان بها ملکا لا یظلم عنده احد،و هی ارض صدق حتی یجعل الله لکم فرجا مما انتم فیه...» (2) .

یعنی-خوب است‏به سرزمین حبشه بروید که در آنها پادشاهی است‏و در کنار او به کسی ستم نمی‏شود،و آنجا سرزمین راستی است،تاوقتی که خداوند گشایشی برای شما از این وضعی که در آن بسر می‏بریدفراهم سازد و...

نقل دوم-نقلی است که در تفسیر مجمع البیان نیز بطور مرسل‏نقل کرده و گفته است:رسول خدا(ص)هنگامی که آنوضع رامشاهده نمود به آنها دستور خروج بسر زمین حبشه را داده فرمود:

«ان بها ملکا صالحا لا یظلم و لا یظلم عنده احد...» (3) که البته جای این بحث و مناقشه هست که آیا کدامیک ازاین دو نقل صحیحتر است زیرا بخاطر قیودی که در نقل دوم‏است معنای حدیث فرق می‏کند و این شبهه به ذهن خطورمی‏کند که شاید در نقل دوم دست تحریف کنندگان و درباریان‏و جیره خواران شاهان و سلاطین دخالت کرده و به قول معروف‏«در میان دعوا نرخ تمام کرده‏اند»و در ضمن نقل‏یک حدیث،خواسته‏اند یک پادشاه صالح و غیر ظالمی هم درطول تاریخ از زبان رسول خدا(ص)بدنیا معرفی کرده باشند،همانگونه که در ذیل حدیثی که از رسول خدا(ص)درباره‏انوشیروان-در داستان ولادت رسول خدا(ص)-نقل شده بودیعنی حدیث‏«ولدت فی زمن الملک العادل...»و بطور تفصیل‏بحث کرده و ساختگی و مجعول بودن آنرا از روی مدارک معتبرذکر نمودیم.

ولی بنظر می‏رسد در هر دوی نقلهائی که شده فرمایش رسول‏خدا(ص)نقل به معنی شده و متن دقیق فرمایش رسول خدا(ص)

ذکر نشده باشد،گذشته از آنکه این دو نقل مسند نیست و مرسل‏است و تنها در روایتی سند آن به ام سلمة می‏رسد که آنهم همان‏نقل او است (4) و از این رو بحث و مناقشه درباره آنها چندان‏موردی ندارد،و البته جریانات بعدی صدق گفتار رسول‏خدا(ص)را طبق نقل اول تا حدودی به اثبات رسانید.

 

منبع:http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCBBF1.HTM


<   <<   41   42   43   44   45   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ