دعوت رسول خدا و انذارى که در آغاز سوره مدثر بدان مامور گشت از محیط خانه و زندگى خود وى شروع شد و نخست على و همسرش خدیجه به او ایمان آوردند و آنگاه پسرخوانده او زید. این دعوت خصوصى و سرى ادامه داشت تا اینکه قرآن پیامبر اسلام را مامور ساخت ابتداء خویشاوندان را به اسلام دعوت کند و در مرحله بعدى عموم مردم را.
در این مدت که سه سال به طول انجامید پیامبر(ص) مخفیانه با افراد تماس مىگرفت و همین امر سبب شد تا بیش از چهل نفر این دین جدید را بپذیرند.
منبع:http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCBBB1.HTM
بر طبق آنچه از تواریخ و روایات به دست مىآید نخستین دستورى که به پیغمبر اسلام نازل گردید دستور نماز بود بدین ترتیب که در همان روزهاى نخستبعثت، روزى رسول خدا(ص)در بالاى شهر مکه بود که جبرئیل نازل گردید و با پاى خود به کنار کوه زد و چشمه آبى ظاهر گردید، پس جبرئیل براى تعلیم آن حضرت با آن آب وضو گرفت و رسول خدا(ص)نیز از او پیروى کرد، آن گاه جبرئیل نماز را به آن حضرت تعلیم داد و نماز خواند.
پیغمبر بزرگوار پس از این جریان به خانه آمد و آنچه را یاد گرفته بود به خدیجه و على(ع)یاد داد و آن دو نیز نماز خواندند. از آن پس گاهى رسول خدا(ص)براى خواندن نماز به درههاى مکه مىرفت و على(ع)نیز به دنبال او بود و با او نماز مىگزارد و گاهى هم مطابق نقل برخى از مورخین به مسجد الحرام یا منى مىآمد و با همان دو نفرى که به او ایمان آورده بودند یعنى على و خدیجه(س)نماز مىخواند.
اهل تاریخ از شخصى به نام عفیف کندى روایت کردهاند که گوید: من مرد تاجرى بودم که براى حجبه مکه آمدم و به نزد عباس بن عبد المطلب که سابقه دوستى با او داشتم برفتم تا از وى مقدارى مال التجاره خریدارى کنم، پس روزى همچنان که نزد عباس در منى بودم - و در حدیثى است که به جاى منى، مسجد الحرام را ذکر کرده - ناگاه مردى را دیدم که از خیمه یا منزلگاه خویش خارج شد و نگاهى به خورشید کرد و چون دید ظهر شده وضویى کامل گرفت و سپس به سوى کعبه به نماز ایستاد و پس از او پسرى را که نزدیک به حد بلوغ بود مشاهده کردم او نیز بیامد و وضو گرفت و در کنار وى ایستاد، و پس از آن دو زنى را دیدم بیرون آمد و پشتسر آن دو نفر ایستاد. و به دنبال آن دیدم آن مرد به رکوع رفت و آن پسرک و آن زن نیز از او پیروى کرده به رکوع رفتند، آن مرد به سجده افتاد آن دو نیز به دنبال او سجده کردند.
من که آن منظره را دیدم به عباس - میزبان خود - گفتم: واى!این دیگر چه دینى است؟ پاسخ داد: این دین و آیین محمد بن عبد الله برادرزاده من است و عقیده دارد که خدا او را به پیامبرى فرستاده و آن دیگر برادر زاده دیگرم على بن ابیطالب است و آن زن نیز همسرش خدیجه مىباشد.
عفیف کندى پس از آن که مسلمان شده بود مىگفت: اى کاش من چهارمین آنها بودم.
منبع:http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCBBA1.HTM
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
احادیث امام سجاد (ع)
احادیث امام حسین (ع)
احادیث امام حسن (ع)
احادیث حضرت زهرا (س)
احادیث حضرت رسول (ص)
زندگینامه 14 معصوم
حضرت فاطمه(س)
امام باقر(ع)
احادیث امام محمد باقر (ع)
احادیث امام جعفر صادق (ع)
مقام قرآن(دین شناسی)
احادیث امام موسی کاظم (ع)
احادیث امام رضا (ع)
احادیث امام جواد (ع)
[همه عناوین(1518)][عناوین آرشیوشده]