سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، هر بدعت گذاری را دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
جمعه 85 اسفند 25 , ساعت 10:34 صبح

 

دعوت رسول خدا و انذارى که در آغاز سوره مدثر بدان مامور گشت از محیط خانه و زندگى خود وى شروع شد و نخست على و همسرش خدیجه به او ایمان آوردند و آنگاه پسرخوانده او زید. این دعوت خصوصى و سرى ادامه داشت تا اینکه قرآن پیامبر اسلام را مامور ساخت ابتداء خویشاوندان را به اسلام دعوت کند و در مرحله بعدى عموم مردم را.

در این مدت که سه سال به طول انجامید پیامبر(ص) مخفیانه با افراد تماس مى‏گرفت و همین امر سبب شد تا بیش از چهل نفر این دین جدید را بپذیرند.

 

منبع:http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCBBB1.HTM


جمعه 85 اسفند 25 , ساعت 9:58 صبح

 

بر طبق آنچه از تواریخ و روایات به دست مى‏آید نخستین دستورى که به پیغمبر اسلام نازل گردید دستور نماز بود بدین ترتیب که در همان روزهاى نخست‏بعثت، روزى رسول خدا(ص)در بالاى شهر مکه بود که جبرئیل نازل گردید و با پاى خود به کنار کوه زد و چشمه آبى ظاهر گردید، پس جبرئیل براى تعلیم آن حضرت با آن آب وضو گرفت و رسول خدا(ص)نیز از او پیروى کرد، آن گاه جبرئیل نماز را به آن حضرت تعلیم داد و نماز خواند.

پیغمبر بزرگوار پس از این جریان به خانه آمد و آنچه را یاد گرفته بود به خدیجه و على(ع)یاد داد و آن دو نیز نماز خواندند. از آن پس گاهى رسول خدا(ص)براى خواندن نماز به دره‏هاى مکه مى‏رفت و على(ع)نیز به دنبال او بود و با او نماز مى‏گزارد و گاهى هم مطابق نقل برخى از مورخین به مسجد الحرام یا منى مى‏آمد و با همان دو نفرى که به او ایمان آورده بودند یعنى على و خدیجه(س)نماز مى‏خواند.

اهل تاریخ از شخصى به نام عفیف کندى روایت کرده‏اند که گوید: من مرد تاجرى بودم که براى حج‏به مکه آمدم و به نزد عباس بن عبد المطلب که سابقه دوستى با او داشتم برفتم تا از وى مقدارى مال التجاره خریدارى کنم، پس روزى همچنان که نزد عباس در منى بودم - و در حدیثى است که به جاى منى، مسجد الحرام را ذکر کرده - ناگاه مردى را دیدم که از خیمه یا منزلگاه خویش خارج شد و نگاهى به خورشید کرد و چون دید ظهر شده وضویى کامل گرفت و سپس به سوى کعبه به نماز ایستاد و پس از او پسرى را که نزدیک به حد بلوغ بود مشاهده کردم او نیز بیامد و وضو گرفت و در کنار وى ایستاد، و پس از آن دو زنى را دیدم بیرون آمد و پشت‏سر آن دو نفر ایستاد. و به دنبال آن دیدم آن مرد به رکوع رفت و آن پسرک و آن زن نیز از او پیروى کرده به رکوع رفتند، آن مرد به سجده افتاد آن دو نیز به دنبال او سجده کردند.

من که آن منظره را دیدم به عباس - میزبان خود - گفتم: واى!این دیگر چه دینى است؟ پاسخ داد: این دین و آیین محمد بن عبد الله برادرزاده من است و عقیده دارد که خدا او را به پیامبرى فرستاده و آن دیگر برادر زاده دیگرم على بن ابیطالب است و آن زن نیز همسرش خدیجه مى‏باشد.

عفیف کندى پس از آن که مسلمان شده بود مى‏گفت: اى کاش من چهارمین آنها بودم.

 

منبع:http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCBBA1.HTM


<   <<   46   47   48   49   50   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ