سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه بسیار یاد خداوند ـ عزّوجلّ ـ کند، خداوند، دوستش خواهد داشت، و هرکه بسیار یاد خدا کند، برایش دو برائت نامه نوشته خواهد شد : برائتی از دوزخ و برائتی از نفاق . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
چهارشنبه 86 خرداد 2 , ساعت 4:46 عصر

 

پس از جنگ خیبر تا ماه ذى قعده که پیغمبر خدا به قصد انجام عمره - طبق قرارداد حدیبیه - حرکت کرد اتفاق مهم دیگرى در مدینه نیفتاد جز چند ماموریت کوتاه مدت و سپاههاى کوچکى که پیغمبر خدا براى سرکوبى برخى از قبایل اطراف مدینه که قصد تجاوز یا خیانتى داشتند فرستاد و خود با آنها نبود و در مدینه براى سر و صورت دادن به وضع مسلمانان توقف فرمود و از جمله حوادث، اسلام سه تن ازنامداران قریش - یعنى خالد بن ولید عمرو بن عاص و عثمان بن طلحه - بود که در این چند ماه اتفاق افتاد و به صف مسلمانان در مدینه پیوستند و برخى اسلام آنها را پس از«عمرة القضاء»ذکر کرده‏اند.

و چون ماه ذى قعده شد آماده حرکت‏به سوى مکه و انجام عمره‏اى که در اثر مخالفت قریش سال گذشته از او قضا شده بود گردید، و با دو هزار نفر از مسلمانان بدان سو حرکت کرد و طبق قراردادى که با قریش داشت اسلحه‏اى جز شمشیر غلاف شده همراه برنداشتند، ولى رسول خدا(ص)احتیاط کار را کرده براى آنکه مبادا قریش پیمان شکنى کنند محمد بن مسلمه را با صد سوار از جلو فرستاد و دستور داد تا«مر الظهران‏» - دره‏اى که مشرف به شهر مکه است - پیش برود و در آنجا توقف کند تا او و مسلمانان برسند.

پیغمبر به‏«ذى الحلیفه‏» - و مسجد شجره - رسید و لباس احرام پوشیده‏«لبیک‏»گفت، همه مسلمانانى که همراه آن حضرت بودند لباسهاى احرام پوشیده با شور و هیجان و شوق بسیار با آن حضرت لبیک گفتند.

قریش طبق قرارداد حدیبیه وقتى از حرکت پیغمبر اسلام آگاه شدند شهر مکه را خالى کرده به کوهها رفتند، فقط عباس بن عبد المطلب و چند تن دیگر در کنار دار الندوه ایستادند تا صفوف مسلمانان را از نزدیک مشاهده کنند.

قرشیان نیز روى تپه‏ها و کوههاى مجاور چادر زده بودند و بخوبى زایران خانه خدا و گروههاى منظم مسلمانان را مى‏دیدند.

پیغمبر اسلام با همراهان لبیک گویان با جامه‏هاى احرام در حالى که صت‏شتر براى قربانى همراه آورده بودند به اولین نقطه شهر مکه رسیدند، مهاجرینى که سالها بود این شهر مقدس و وطن مالوف خود را از ترس آزار و شکنجه قریش ترک کرده و آرزوى زیارت آن را داشتند اکنون از نزدیک مى‏بینند و با کمال آسایش خاطر و شوکت و عظمت‏خاصى وارد این شهر مى‏گردند. مسلمانان مدینه و انصار نیز که مدتها بود آرزوى زیارت خانه کعبه و طواف و عمره را داشتند ولى به خاطر جنگ با قریش و سایر درگیریها نمى‏توانستند بدانجا بیایند، اکنون در رکاب رهبر بزرگوار و پیغمبرعالى قدر خویش توفیق چنین زیارت و طوافى با این همه قدرت و ابهت نصیبشان شده، خود رسول خدا(ص)نیز که نسبت‏به این شهر عشق مى‏ورزید و به گفته خود آن حضرت که به صورت خطاب به مکه فرموده بود:

اگر از ترس خویشاوندانم نبود هیچ جا را بر تو ترجیح نمى‏دادم!

بارى همه دلها مى‏تپید و اشک شوق در بیشتر چشمها حلقه مى‏زد، رسول خدا(ص)در حالى که بر ناقه‏«قصوى‏»سوار بود بسرعت از سمت‏شمال وارد شهر گردید، عبد الله بن رواحه مهار ناقه آن حضرت را به دست داشت و رجز مى‏خواند:

خلوا بنى الکفار عن سبیله

خلوا فکل الخیر فى رسوله

یا رب انى مومن بقیله

اعرف حق الله فى قبوله (1)

مسلمانان به همراه رسول خدا به مسجد الحرام آمدند و طواف خانه کعبه را انجام دادند و سپس ما بین صفا و مروه سعى کرده آن گاه موى سر را کوتاه نموده و شتران را در نزدیکى مروه قربانى کردند.

و بدین ترتیب سه روز در مکه بودند و در هنگام نماز به مسجد الحرام مى‏آمدند و نماز مى‏خواندند و مهاجرین در این سه روز به خانه‏هاى خود رفته و در کوچه‏هاى شهر آزادانه رفت و آمد داشتند و قریش نیز از دور و نزدیک شاهد اعمال و کردار آنان بودند و جمع زیادى از آنان وقتى در همین فاصله کوتاه آن صمیمیت و صفا را از مسلمانان دیدند و بر خلاف تبلیغات سوء مشرکین و دشمنان اسلام که مى‏گفتند: مسلمانان براى خانه کعبه چندان احترامى قایل نیستند و افرادى جنگجو و کینه توز هستند، مشاهده کردند چگونه پیغمبر اسلام در تجلیل و احترام کعبه مى‏کوشد و تا چه اندازه مهر و محبت و صفا و صمیمیت در میان مسلمانان حکمفرماست در دل متمایل به اسلام گشته و پس از رفتن مسلمانان از شهر مکه به دین اسلام در آمدند و این سفر سه روزه اثر عمیق خود را در دلهاى مردم مکه به جاى گذارد و در فتح مکه وماجراهاى بعدى کمک بزرگى به پیشرفت اسلام و فتح شهر مکه و پیروزى در سایر جنگها و غزوات نمود.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCCCGE.htm


چهارشنبه 86 خرداد 2 , ساعت 4:46 عصر

 

از حوادث سال هفتم یکى هم داستان رد شمس و بازگشتن خورشید است‏به دعاى رسول خدا(ص)که کازرونى و دیگران نقل کرده‏اند، و حافظ گنجى شافعى آن را در فتح خیبر و هنگام تقسیم غنایم ذکر کرده است. ما آن را از روى مشکل الآثار علامه طحاوى(به نقل احقاق الحق)براى شما نقل مى‏کنیم، که او به سند خود از اسماء بنت عمیس روایت کرده است که روزى هنگام عصر رسول خدا(ص)سرش را در دامان على(ع)نهاد و حالت وحى بر آن حضرت عارض شد و طول کشید تا غروب شد و على نماز عصر نخوانده بود اما به احترام پیغمبر نتوانست از جا برخیزد و چون پیغمبر برخاست‏به على(ع)فرمود: آیا نماز عصر خوانده‏اى؟عرض کرد: نه.

پیغمبر دعا کرده گفت:

«اللهم ان علیا کان فى طاعتک و طاعة رسولک فاردد علیه الشمس‏»

[پروردگارا على(بنده تو)در راه اطاعت تو و فرمانبردارى رسول تو بوده پس خورشید را براى او بازگردان. ]اسماء گوید: در این وقت‏خورشید را دیدم که بازگشت و دیوارها را دوباره آفتاب گرفت تا على(ع)وضو گرفت و نمازش را خواند، آن گاه غروب کرد. (1)

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCCCGD.htm


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ