[ و فرمود : ] بزرگتر توانگرى نومیدى است از آنچه در دست مردم است . [نهج البلاغه]
 
جمعه 86 خرداد 4 , ساعت 8:17 عصر

 

در این سال نیز آمدن وفدها و هیئتهایى که به نمایندگى از طرف قبایل عرب به مدینه مى‏آمدند ادامه یافت و مدینه هر روز شاهد ورود این هیئتها بود.

نقل کرده‏اند که: در شعبان سال دهم ده نفر از مردم خولان نزد رسول خدا آمدند و گفتند : اى رسول خدا! ما به خداوند ایمان آورده و فرستاده او را هم تصدیق مى‏کنیم، سایر مردم قوم ما هم در زیر سلطه ما قرار دارند، براى آمدن نزد تو رنج سفر هموار کرده، و پست و بلندیهاى بسیارى زیر پا نهاده‏ایم، رسول خدا به آنان وعده ثواب داد و سپس از وضع عم أنس (2) جویا شد، گفتند: بد است، خداوند او را به آنچه تو آورده‏اى تبدیل فرمود، براى او تنها برخى از پیر مردان و پیر زنان باقى مانده‏اند، اگر بر گردیم او را در هم مى‏شکنیم، چه ما از ناحیه او گول خورده و در فتنه افتاده‏ایم، مردم وفد در مدینه قرآن و سنت آموختند و چون بازگشتند بت را در هم شکستند و به حلال و حرام خدا گردن نهادند (3)

وفد صداء (4)

چون در سال هشتم هجرت، رسول خدا از جعرانه بازگشت، قیس بن سعد ابن عباده را به ناحیه یمن فرستاد و دستور داد: بر صداء حمله برد، قیس با چهارصدنفر از مسلمین در ناحیه قنات (5) اردو زد، مردى از صداء از مقصد آنان جویا شد.چون آگاه گشت به شتاب نزد رسول خدا آمد و از آن حضرت خواست دستور بازگشت سپاه دهد و تعهد کرد قوم خود را به انقیاد وا دارد، رسول خدا سپاه را بازگرداند.و پس از آن پانزده مرد از مردم صداء نزد آن حضرت آمده اسلام آوردند، و از طرف قوم خود بیعت کردند.و به سرزمین خود بازگشتند، و اسلام در بین آنان رواج یافت، صد مرد از آن مردم در حجة الوداع حضور رسول خدا شرفیاب شدند. (6)

وفد محارب

این وفد که ده مرد بودند، در سال دهم در حجة الوداع نزد رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ رسیدند و در سراى رمله: دختر حارث منزل داده شدند، و بلال براى ایشان روز و شب غذا مى‏برد.و اسلام آوردند و گفتند: اسلام «بنى محارب» در عهده ما.و در آن موسمها رسول خدا را دشمنى سر سخت‏تر از آنان نبود.

در میان این وفد، مردى از همان دشمنان سر سخت بود که چون رسول خدا او را شناخت، گفت : شکر خدا را که مرا زنده داشت تا به تو ایمان آورم.رسول خدا گفت: «این دلها در دست خدا است» .رسول خدا آنان را نیز جائزه داد و بازگشتند (7) .

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCCCJA.htm


جمعه 86 خرداد 4 , ساعت 8:16 عصر

 

در فصول گذشته شمه‏اى از کارشکنى‏هاى منافقان مدینه را در پیشرفت اسلام نقل کردیم، اینان در هر بار با شکست رو به رو مى‏شدند و غالبا وحى آسمانى موجب رسوایى و سرافکندگى و کشف توطئه آنان مى‏گردید، این بار به فکر افتادند براى پیاده کردن نقشه‏هاى خائنانه خود از همان نام دین و اسلام استفاده کنند و بدین منظور مسجدى در محله قبا بنا کنند و در زیر پوشش دین، محافل خود را در آنجا تشکیل دهند و مرکزى براى اجتماع هم مسلکان و طرح نقشه‏هاى خود داشته باشند.

کسى که بیشتر در بناى این مسجد کوشش داشت و به فکر این نقشه خطرناک افتاد، شخصى به نام ابو عامر راهب بود که خود در مدینه نبود ولى از خارج به وسیله نامه‏ها و پیامهایى که براى منافقان مى‏فرستاد، رهبرى آنها را به عهده داشت.

ابو عامر پدر همان حنظله غسیل الملائکة بود که شرح فداکارى و ایمان وسرانجام شهادت جانگداز او را در جنگ احد پیش از این ذکر کردیم، ابو عامر که در سلک مسیحیان به سر مى‏برد در همان اوایل ورود اسلام به مدینه بناى مخالفت‏با اسلام و کارشکنى را در مدینه گذارد و چون نتیجه‏اى نگرفت و مطرود مسلمانان و مردم مدینه گردید به مکه رفت و از آتش افروزان جنگ احد و احزاب و از همان افرادى بود که در تحریک قریش و دشمنان اسلام به جنگ با مسلمین فعالیت زیادى داشت و با پیشرفت اسلام در جزیرة العرب و فتح مکه به طائف رفت و از آنجا نیز به شام گریخت ولى از فعالیتهاى تخریبى خود دست‏بردار نبود.

ابو عامر در ضمن نامه‏اى که به منافقان نوشته بود دستور بناى این مسجد را در محله قباء داده بود و آنها نیز دستورش را عملى کرده و مسجد مزبور را ساختند و هنگامى که رسول خدا(ص)عازم تبوک بود پیش آن حضرت آمده معروض داشتند:

- اى رسول خدا ما براى بیماران و پیران و افراد زمین‏گیرى که نمى‏توانند براى نماز به مسجد جامع بیایند و بخصوص در شبهاى زمستانى، سردى هوا و دورى راه مانع حضور آنها در مسجد قباء است مسجدى ساخته‏ایم و میل داریم شما بدانجا بیایید و با خواندن یک نماز در آن مسجد آن را افتتاح فرمایید!

پیغمبر فرمود: من اکنون در جناح سفر هستم و اگر ان شاء الله از این سفر بازگشتم بدانجا خواهم آمد.

اکنون که رسول خدا(ص)باز مى‏گشت در نزدیکى مدینه به آن حضرت خبر دادند که مسجد مزبور به اتمام رسیده و مرکز اجتماع منافقان گردیده است. رسول خدا(ص)به دستور پروردگار متعال از همان خارج شهر پیش از ورود به مدینه، دو نفر از قبیله عمرو بن عوف را فرستاد تا آن مسجد را که خداى تعالى‏«مسجد ضرار»نامید ویران کنند و این بناى بظاهر مقدس را که در واقع به صورت مرکز دسته‏بندیهاى سیاسى علیه اسلام و مسلمین در آمده و کانونى براى ایجاد دو دستگى میان مسلمانان شده بود با خاک یکسان سازند.

و از آن پس براى چندى به صورت مزبله و محل اجتماع زباله و کثافات در آمد و منافقان نیز از آن پس نتوانستند مرکزى براى خود ترتیب دهند و پس از دو ماه نیزمرگ رئیس و بزرگ آنها یعنى عبد الله ابى پیش آمد و یکسره تشکیلات آنها را به هم زد.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCCCID.htm


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ