سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در دعا هنگام باران خواستن گفت : ] خدایا ما را سیراب ساز به ابرهاى رام به فرمان ، نه ابرهاى سرکش خروشان [ و این از گفتار فصیح عجیب است ، چه او ابرهاى با رعد و برق همراه با بادها و آذرخشها را به شتران سرسخت همانند فرموده است ، که بار از پشت بیفکنند و در سوارى دادن سرکشى کنند ، و ابرهاى تهى از رعد و برق ترسناک را به شتران رام تشبیه کرده است که شیرشان را به آرامى مى‏دوشند و به آسانى بر پشتشان نشینند . ] [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 86 خرداد 9 , ساعت 12:10 عصر

 

 

خورشید اسلام در سرزمین مکه طلوع کرد وپس از گذشت‏سیزده سال در آسمان یثرب ظاهر شد وبعد از ده سال نور افشانى در مدینه افول کرد، در حالى که افق نوى به روى مردم شبه جزیره گشود وسرزمین حجار وخصوصا شهر مدینه به عنوان مرکز دینى وثقل سیاست معرفى شد.

پس از درگذشت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم، گزینش خلیفه به وسیله مهاجرین وانصار ایجاب کرد که مدینه مقر خلافت اسلامى گردد وخلفا با اعزام عاملان وفرمانداران به اطراف واکناف به تدبیر امور بپردازند واز طریق فتح بلاد وشکستن سدها وموانع، در گسترش اسلام بکوشند.

امیر مؤمنان علیه السلام که علاوه بر تنصیص وتعیین صاحب رسالت، از ناحیه مهاجرین وانصار برگزیده شده بود، نیز طبیعتا مى‏بایست، همچون خلفاى گذشته مدینه را مرکز خلافت قرار دهد واز همانجا به رتق وفتق امور بپردازد. او در آغاز کار خلافت از همین شیوه پیروى کرد وبا نامه نگارى واعزام افراد لایق وبرکنار کردن افراد دنیا پرست وایراد خطابه‏هاى آتشین وسازنده خود، امور جامعه اسلامى را اداره نمود ونظام اسلامى که در طى مدت بیست وپنج‏سال از آغاز خلافت ابوبکر در آن انحراف وکجیهایى پیدا شده بود در حال اصلاح بود که ناگهان مسئله «ناکثان‏»، یعنى پیمان شکنى کسانى که پیش از همه با او بیعت کرده بودند، رخ داد وگزارشهاى هولناک وتکان دهنده‏اى به وى رسید ومعلوم شد که پیمان شکنان، به کمک مالى بنى امیه ونفوذ واحترام همسر پیامبر، جنوب عراق را تسخیر کرده‏اند وپس از تصرف بصره دهها نفر از یاران وکارگزاران امام علیه السلام را به ناحق کشته‏اند.

این امر سبب شد که امام علیه السلام براى تنبیه ناکثان ومجازات همدستان آنان، مدینه را به عزم بصره ترک گوید وبا سپاهیان خود در کنار بصره فرود آید. آتش نبرد میان سپاه بر حق امام ولشکریان باطل ناکثان مشتعل شد وسرانجام سپاه حق پیروز گردید وسران شورش کننده کشته شدند وگروهى از آنان پا به فرار نهادند وبصره مجددا به آغوش حکومت اسلامى بازگشت واداره امور آن به دست‏یاران على علیه السلام افتاد واوضاع شهر ومردم حال عادى به خود گرفت وابن عباس، مفسر قرآن وشاگرد ممتاز امام، به استاندارى آنجا منصوب شد.

اوضاع ظاهرى ایجاب مى‏کرد که امام علیه السلام از راهى که آمده بود به مدینه باز گردد ودر کنار مدفن پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وبا همفکرى گروهى از یاران وصحابه آن حضرت به نشر معارف اسلامى ومعالجه مزاج بیمار جامعه واعزام سربازان به نقاط دور دست‏براى گسترش نفوذ قدرت اسلامى ودیگر شئون خلافت‏بپردازد واز هر نوع کشمکش ورودر رویى با این وآن اجتناب کند. ولى این ظاهر قضیه بود وهر فرد ظاهر بینى به امام چنین تکلیفى مى‏کرد; بالاخص که مدینه در آن روز از قداست ومعنویت وروحانیت‏خاصى برخوردار بود، زیرا مهد واقعى اسلام ومدفن پیام آور خدا ومرکز صحابه از مهاجرین وانصار بود که رشته گزینش خلیفه وعزل وخلع او را در دست داشتند.

با تمام این شرایط وجهات، امام علیه السلام راه کوفه را برگزید تا مدتى در آنجا رحل اقامت افکند. این کار، که پس از شور وتبادل نظر با یاران انجام گرفت (1) ، به دو جهت‏بود:

1- در حالى که امیر مؤمنان علیه السلام با گروه انبوهى از مدینه حرکت کرد وگروههایى در نیمه راه به او پیوستند، ولى بیشتر سربازان وجان نثاران امام را مردم کوفه وحوالى آن تشکیل مى‏دادند. زیرا امام براى سرکوبى پیمان شکنان به وسیله صحابى بزرگ، عمار یاسر وفرزند گرامى خود امام حسن علیه السلام از مردم کوفه، که مرکز مهم عراق بود، استمداد طلبید وگروه انبوهى از مردم آن منطقه به نداى امام پاسخ مثبت گفتند وهمراه نمایندگان وى عازم جبهه شدند. (2) هرچند گروهى مانند ابو موسى اشعرى وهمفکران او از هرگونه نصرت وکمگ خوددارى کردند وبا رفتار وگفتار خود در حرکت مردم به میدان جهاد کارشکنى کردند.

پس از آنکه امام در نبرد با ناکثان پیروز شد ودشمن را تار ومار ساخت، حقشناسى ایجاب مى‏کرد که از خانه وزندگى این مردم دیدن کند ولبیک گویان وجهادگران خود راتقدیر ومتقاعدان وبازماندگان از جهاد را توبیخ ومذمت نماید.

2- امام علیه السلام مى دانست که شورش پیمان شکنان گناهى است از گناهان معاویه که آنان را به نقض میثاق تشویق کرده بود واز روى فریب، غایبانه دست‏بیعت‏به آنان داده وحتى در نامه‏اى که به زبیر نوشته بود خطوط شورش را کاملا ترسیم کرده ویاد آور شده بود که از مردم شام براى او بیعت گرفته است وباید هرچه زودتر کوفه وبصره را اشغال کنند وبه خونخواهى عثمان تظاهر کنند ونگذارند فرزند ابوطالب بر آن دو شهر دست‏بگذارد.

اکنون که تیر این یاغى به خطا رفته وشورش پایان یافته بود باید هرچه زودتر ریشه فساد قطع وشاخه شجره ملعونه‏بنى امیه از پیکر جامعه اسلامى بریده مى‏شد. نزدیکترین نقطه به شام همان کوفه است. گذشته از این، عراق منطقه‏اى لشکر خیز وفدایى پرور بود وامام، بیش از هر نقطه، باید بر آنجا تکیه مى‏کرد. امام علیه السلام خود در یکى از خطبه‏ها به این مطلب اشاره کرده است; آنجا که مى‏فرماید:«و الله ما اتیتکم اختیارا ولکن جئت الیکم سوقا...». (3) یعنى: به خدا سوگند من به میل خود به سوى شما نیامدم بلکه از روى ناچارى بود.

این دو علت‏سبب شد که امام علیه السلام کوفه را به عنوان مقرخود برگزیند ومرکز خلافت اسلامى را از مدینه به عراق منتقل سازد.از این رو، در دوازدهم ماه رجب سال سى وشش هجرى در روز دو شنبه همراه با گروهى از بزرگان بصره وارد شهر کوفه شد. مردم کوفه ودر پیشاپیش آنان قاریان قرآن ومحترمین شهر از امام استقبال به عمل آوردند ومقدم او را گرامى داشتند. براى محل نزول امام علیه السلام قصر«دار الاماره‏» را در نظر گرفته بودند واجازه خواستند که آن حضرت را به آنجا وارد کنند ودر آنجا سکنى گزیند. ولى امام از فرود در قصر، که پیش از وى مرکز کجرویها وستمها بود، ابا ورزید وفرمود: قصر مرکز تباهى است وسرانجام در منزل جعدة بن هبیره مخزومى فرزند خواهرام هانى(دختر ابوطالب) سکنى گزید. (4) امیر المؤمنین علیه السلام درخواست کرد که براى سخن گفتن با مردم در محلى به نام «رحبه‏» که سرزمین گسترده‏اى بود فرود آید وخود در آن نقطه ازمرکب پیاده شد.

نخست در مسجدى که در آنجا بود دو رکعت نماز گزارد وآنگاه بر فراز منبر رفت وخدا را ثنا گفت وبه پیامبر او درود فرستاد وسخن خود را با مردم چنین آغاز کرد:

اى مردم کوفه، براى شما در اسلام فضیلتى است مشروط بر اینکه آن را دگرگون نسازید. شما را به حق دعوت کردم وپاسخ گفتید. زشتى را آغاز کردید ولى آن را تغییر دادید... شما پیشواى کسانى هستید که دعوت شما را پاسخ گویند ودر آنچه که وارد شدید داخل شوند.

بدترین چیزى که براى شما از آن بیم دارم دو چیز است:پیروى از هوى وهوس ودرازى آرزو.پیروى از هوس از حق باز مى‏دارد ودرازى آرزو سراى بازپسین را از یاد مى‏برد. آگاه باشید که دنیا پشت کنان، کوچ کرده وآخرت اقبال کنان به حرکت در آمده است وبراى هر یک از این دو فرزندانى است.شما از فرزندان آخرت باشید. امروز هنگام عمل است نه حساب، وفردا وقت‏حساب است نه عمل.

سپاس خدا را که ولى خود را کمک کرد ودشمن را خوار ساخت ومحق وراستگو را عزیز وپیمان شکن وباطلگرا را ذلیل نمود. بر شما باد تقوى وپرهیزگارى واطاعت از آن کس که از خاندان پیامبر خدا اطاعت کرده است، که این گروه به اطاعت اولى وشایسته ترند از کسانى که خود را به اسلام وپیامبر نسبت مى‏دهند وادعاى خلافت مى‏کنند. اینان با ما به مقابله بر مى‏خیزند وبا فضیلتى که از ما به آنان رسیده است‏بر ما برترى مى‏جویند ومقام وحق ما را انکار مى‏کنند. آنان به کیفر گناه خود مى‏رسند وبه زودى با نتیجه گمراهى خود در سراى دیگر روبرو مى‏شوند.

آگاه باشید که گروهى از شما از نصرت من تقاعد ورزید ومن آنان را توبیخ ونکوهش مى‏کنم.آنان را ترک کنید وآنچه را دوست ندارند به گوش آنان برسانید تا رضاى مردم را کسب کنند وتا حزب الله از حزب شیطان باز شناخته شود. (5)

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACHBJ.htm


چهارشنبه 86 خرداد 9 , ساعت 12:9 عصر

 

آمار کشتگان جمل در تاریخ به طور دقیق ضبط نشده است واختلاف زیادى در نقل آن به چشم مى‏خورد. شیخ مفید مى‏نویسد: برخى آمار کشته شدگان را بیست وپنج هزارنفر نوشته‏اند در حالى که عبد الله بن زبیر (آتش افروز معرکه) این تعداد را پانزده هزار مى‏داند. سپس شیخ مفید قول دوم را ترجیح مى‏دهد مى‏گوید مشهور این است که مجموع کشته‏ها چهارده هزار نفر بوده است. (1)

طبرى در تاریخ خود آمار کشتگان را ده هزار نفر نقل کرده است ونیمى از آنان را مربوط به هواداران عایشه ونیم دیگر را از یاران امام علیه السلام مى‏داند.سپس نظر دیگرى را نقل مى‏کند که نتیجه آن با آنچه که از عبد الله بن زبیر نقل کردیم یکى است. (2)

تدفین کشتگان

واقعه جمل در روز پنجشنبه دهم جمادى الثانى از سال سى وششم هجرى قمرى رخ داد وهنوز آفتاب غروب نکرده بود (3) که آتش نبرد با افتادن جمل عایشه وسرنگون شدن کجاوه او به پایان رسید، وبه جهت فقدان یک انگیزه صحیح، ناکثان غالبا پا به فرار نهادند. مروان بن حکم به خانواده‏اى از قبیله «عنزه‏» پناهنده شد واز سخنان على علیه السلام در نهج البلاغه استفاده مى‏شود که حسنین علیهما السلام براى او از امام علیه السلام امان گرفتند. اما جالب آنکه وقتى فرزندان امام علیه السلام به او یادآور شدند که مروان بیعت‏خواهد کرد، امام فرمود:

«او لم یبایعنی بعد قتل عثمان؟ لا حاجة لی فی بیعته انها کف یهودیة لو بایعنی بکفه لغدر بسبته.اما ان له امرة کلعقة الکلب انفه. و هو ابو الاکبش الاربعة و ستلقى الامة منه و من ولده یوما احمر». (4)

مگر او پس از قتل عثمان با من بیعت نکرد؟ نیازى به بیعت او ندارم، که دست او دست‏یهودى است; اگر با دستش بیعت کند با پشت‏خود آن را مى‏شکند.براى او حکومت کوتاهى است‏به اندازه‏اى که سگ با زبان بینى خود را پاک کند. او پدر قوچهاى چهارگانه است که امت اسلام از او و پسرانش روز خونینى خواهد داشت.

عبد الله بن زبیر به خانه یکى از «ازدیان‏» پناه برد وعایشه را از جایگاه خود آگاه ساخت. او برادر خود محمد بن ابى بکر را، که به امر امام علیه السلام حفاظت عایشه را برعهده داشت، به جایگاه عبد الله فرستاد تا او را به خانه عبد الله بن خلف، که عایشه به آنجا انتقال یافته بود، منتقل کند.سرانجام عبد الله بن زبیر ومروان نیز به آنجا انتقال یافتند. (5)

سپس امام علیه السلام باقیمانده روز را در میدان نبرد به سر برد ومردم بصره را دعوت کرد که کشتگان خود را به خاک بسپارند. به نقل طبرى، امام برکشتگان ناکثان از بصره وکوفه نماز گزارد وبر یاران خود که جام شهادت نوشیده بودند نیز نماز گزارد وهمگان را در قبر بزرگى به خاک سپرد.سپس دستور داد که تمام اموال مردم را به خودشان باز گردانند بجز اسلحه‏اى که در آنها علامت‏حکومت‏باشد وفرمود:

«لا یحل لمسلم من المسلم المتوفى شی‏ء». (6)

از مال مسلمان مرده، چیزى براى دیگران حلال نمى‏شود.

گروهى از یاران امام اصرار مى‏ورزیدند که با ناکثان معامله نبرد با مشرکان گردد، یعنى دستگیرشدگانشان برده شوند واموالشان قسمت گردد. امام علیه السلام در این مورد فرمود:«ایکم یاخذ ام المؤمنین فی سهمه‏» (7) یعنى:کدام یک از شما حاضر است عایشه را بابت‏سهم خود بپذیرد؟

امام صادق علیه السلام در حدیثى حکم این گروه را که تحت عنوان «باغى‏» در فقه اسلامى مطرح شده‏اند چنین بیان کرده است:

«ان علیا - علیه السلام - قتل اهل البصرة و ترک اموالهم فقال ان دار الشرک یحل ما فیها وان دار الاسلام لا یحل ما فیها. ان علیا انما من علیهم کما من رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم على اهل مکة‏». (8)

على علیه السلام مردم بصره را به سبب یاغیگرى وافساد آنان کشت ولى دست‏به اموال آنان نزد، زیرا حکم مشرک با حکم مسلمان باغى متفاوت است; ارتش اسلام در محیط کفر وشرک بر هر چه دست‏یابد بر او حلال است ولى آنچه در محیط اسلام است هرگز حلال نمى‏شود. همانا على بر آنان منت گذاشت چنان که رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بر اهل مکه منت نهاد.

گفتگوى على (ع) با کشتگان

پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم‏در جنگ بدر اجساد قریش را در چاهى فرو ریخت وسپس با آنان به گفتگو پرداخت. وقتى به حضرتش گفتند که مگر مردگان سخنان زندگان را مى‏شنوند، فرمود: شما از آنان شنواتر نیستید. (9)

امیر مؤمنان علیه السلام از میان کشتگان جمل مى‏گذشت که جسد عبد الله بن خلف خزاعى را، که لباسى زیبا بر تن داشت، مشاهده کرد.مردم گفتند که او رئیس گروه ناکثان بود، امام علیه السلام فرمود: چنین نبود، بلکه که او انسانى شریف وبلند طبع بود. سپس جسد عبد الرحمان بن عتاب بن اسید را دید. فرمود: این مرد ستون گروه ورئیس آنان بود.سپس به گردش خود ادامه داد تا اجساد گروهى از قریشیان را مشاهده کرد. فرمود: به خدا سوگند، وضع شما براى ما ناراحت کننده است، ولى من حجت را بر شما تمام کردم ولى شما جوانانى کم تجربه بودید واز نتایج کار خود آگاه نبودید.

سپس چشمش به جسد قاضى بصره کعب بن سور افتاد که قرآن بر گردن داشت. دستور داد که قرآن وى را به نقطه تمیزى انتقال دهند، سپس فرمود: اى کعب، آنچه را که خداى من به من وعده کرده درست واستوار یافتم، آیا تو هم آنچه را که پروردگارت وعده کرده درست واستوار یافتى؟سپس فرمود:

«لقد کان لک علم لو نفعک، و لکن الشیطان اضلک فازلک فعجلک الى النار». (10)

تو دانشى داشتى; اى کاش (آن دانش) تو را سود مى‏بخشید. ولى شیطان تو را گمراه کرد ولغزانید وبه سوى آتش کشانید.

چون جسد طلحه را دید، فرمود: براى تو سابقه‏اى در اسلام بود که مى‏توانست تو را سود بخشد، ولى شیطان تو را گمراه کرد ولغزانید وبه سوى آتش شتافتى. (11)

در این بخش از تاریخ جز اینکه امام علیه السلام شورشیان را محکوم کرد وهمه اهل آتش را معرفى نمود، از چیز دیگرى سخن به میان نیامده است، ولى فرقه معتزله مدعى است که برخى از این افراد پیش از مرگ از کرده خود پشیمان شدند وراه توبه در پیش گرفتند.ابن ابى الحدید، که از سخت ترین مدافعان مکتب اعتزال است، مى‏نویسد:مشایخ روایت مى‏کنند که على فرمود طلحه را بنشانند وآن گاه به او گفت:

«یعز علی یا ابا محمد ان اراک معفرا تحت نجوم السماء وفی بطن هذا الوادی. ابعد جهادک فی الله و ذبک عن رسول الله؟».

براى من ناگوار است که تو را در زیر آسمان ودر دل این بیابان خاک آلوده ببینم. آیا سزاوار بود که پس از جهاد در راه خدا ودفاع از پیامبر خدا دست‏به چنین کار بزنى؟

در این هنگام شخصى به حضور امام رسید وگفت:من در کنار طلحه بودم. وقتى وى با تیر ناشناسى از پاى در آمد از من استمداد جست وپرسید: تو کیستى؟ گفتم: از یاران امیر مؤمنان. گفت: دستت را بده تا من به وسیله تو با امیر مؤمنان بیعت کنم. سپس با من دست داد وبیعت کرد. امام در این موقع فرمود: خدا خواست که طلحه را در حالى که با من بیعت کرده است، به بهشت‏ببرد. (12)

این بخش از تاریخ جز افسانه چیز دیگرى نیست. مگر طلحه عارف به مقام امام علیه السلام وشخصیت وحقانیت او نبود؟ این نوع توبه از آن کسى است که مدتى در جهالت‏بسر برد وسپس پرده جهالت را بدرد وسیماى حقیقت را مشاهده کند، در حالى که طلحه از روز نخست‏حق وباطل را از هم باز مى‏شناخت. به علاوه، بر فرض صحت این داستان، توبه طلحه، به حکم قرآن کریم، بى فایده است:

و لیست التوبة للذین یعملون السیئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انی تبت الآن و لا الذین یموتون وهم کفار اولئک اعتدنا لهم عذابا الیما .(النساء:16)

توبه کسانى که کارهاى زشت انجام مى‏دهند وسپس به هنگام مرگ مى‏گویند توبه کردم، پذیرفته نیست وچنین است توبه کسانى که مى‏میرند در حالى که کافرند; براى آنان عذاب دردناک آماده کرده‏ایم.

گذشته از این، مگر تنها بیعت‏با امام علیه السلام مى‏توانست گناهان او را شستشو دهد؟ وى، با همکارى زبیر وام المؤمنین، سبب ریخته شدن خونهاى زیادى در بصره ودر میدان نبرد شدند وحتى گروهى به فرمان آنها همچون گوسفند ذبح شدند. این نوع تلاشهاى بى مایه نتیجه پیشداورى در باره صحابه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم است که مى‏خواهند همه را عادل معرفى کنند.

سقوط بصره، ارسال نامه‏ها و اعزام عایشه به مدینه

احتمال برخورد نظامى میان سپاهیان امام علیه السلام وپیمان شکنان بصره، به وسیله کاروانهاى بازرگانى که پیوسته در بیابانهاى عراق وحجاز وشام در رفت وآمد بودند، در سرزمینهاى اسلامى منتشر شد ومسلمانان واقلیتى از هواداران عثمان در انتظار خبر وقایع بودند وهر نوع گزارش از شکست وپیروزى براى هر یک از طرفین سرنوشت‏ساز بود. از این جهت، امام علیه السلام پس از صدور دستور تدفین کشتگان وگردش در میدان نبرد وامر به انتقال برخى از اسیران، به خیمه خود بازگشت ودبیر خود عبد الله بن ابى رافع را به حضور طلبید ونامه هایى را املاء کرد ودبیر امام نیز همه را به رشته تحریر در آورد. طرف خطاب نامه‏ها مردم مدینه وکوفه، دو منطقه حساس از جهان اسلام در آن روز بود. در ضمن، نامه اى نیز به خواهر خود ام هانى دختر ابوطالب نوشت. امام علیه السلام با نگارش این نامه‏ها دوستان را خوشحال وفرصت طلبان را از اندیشه مخالفت نومید ساخت. شیخ مفید متن همه نامه‏ها را در کتاب خود (13) به صورت کامل آورده، ولى طبرى از میان نامه‏ها فقط متن بسیار کوتاهى از نامه امام علیه السلام به مردم کوفه را در تاریخ خود منعکس کرده است وچون وى در این بخش از کتاب خود به نوشته‏هاى سیف بن عمر اعتماد کرده غالبا حق‏مطلب را ادا ننموده از کنار مطالب حساس به سادگى گذشته است.

در نامه‏اى که امام (طبق نقل طبرى) به مردم کوفه نوشته روز برخورد نظامى را نیمه جمادى الآخر سال سى وشش هجرى ومحل درگیرى را نقطه‏اى به نام «خریبه‏» ذکر کرده است.

بارى، سرانجام امام علیه السلام در روز دوشنبه خریبه را به عزم بصره ترک گفت ووقتى به مسجد بصره رسید، در آنجا دو رکعت نماز گزارد وسپس یکسره به سوى خانه عبد الله بن خلف خزاعى، که بزرگترین خانه در بصره بود واز عایشه در آنجا حراست مى‏شد، رفت. عبد الله در عصر خلافت عمر کاتب دیوان بصره بود وچنان که گذشت، او وبرادرش عثمان در نبرد جمل کشته شدند. برخى مى‏گویند وى عهد رسالت را درک کرده ورسول گرامى صلى الله علیه و آله و سلم را دیده بوده است. (14) هرچند این مطلب ثابت نیست.

وقتى على علیه السلام وارد خانه عبد الله شد، زن او صفیه دختر حارث بن طلحة بن ابى طلحه مشغول گریه و زارى بود. همسر عبد الله به امام علیه السلام اهانت کرد واو را «قاتل الاحبه‏» و«مفرق الجمع‏» نامید، ولى امام پاسخى به او نگفت.سپس به اتاق عایشه وارد شد وبر او سلام کرد ودر کنار او نشست واهانت صفیه را یاد آور شد. حتى به هنگام خروج امام از خانه نیز، صفیه اهانت‏خود را تکرار کرد که در آن هنگام یاران امام علیه السلام تحمل خود را از دست دادند وهمسر عبد الله را تهدید کردند. امام آنان را از هر نوع تعرض بازداشت وگفت: هرگز از تعرض به زنان خبرى به من نرسد.

سخنرانى امام (ع) در بصره

امام علیه السلام، پس از خروج از خانه عبد الله، به نقطه‏مرکزى شهر رفت ومردم بصره با پرچمهاى گوناگون خود با وى تجدید بیعت کردند. حتى مجروحان وکسانى که به نوعى به آنان امان داده شده بود بار دیگر با آن حضرت بیعت کردند. (15) بر امام علیه السلام لازم بود که مردم بصره را از عمق جنایت وزشتى کارشان آگاه سازد. از این رو، در حالى که هاله‏اى از عظمت ونورانیت او را احاطه کرده بود ومردم بصره سراپا گوش بودند، سخنان خود را چنین آغاز کرد:

شما سپاهیان آن زن وپیروان آن شتر بودید.چون صدا کرد او را پاسخ گفتید ووقتى پى شد فرار کردید. اخلاق شما پست وپیمان شما غدر ودین شما نفاق وآب شما شور است. وآن کس که در شهر شما اقامت گزیند در دام گناهانتان گرفتار شود وآن کس که از شما دورى گزیند رحمت‏حق را دریابد. گویا مى‏بینم که عذاب خدا از آسمان وزمین بر شما فرود مى‏آید وبه گمانم همگى غرق شده‏اید وتنها قله مسجدتان، همچون سینه کشتى، بر روى آب نمایان است. (16)

آنگاه افزود:

سرزمین شما به آب نزدیک واز آسمان دور است. خردهاى شما سبک وافکار شما سفیهانه است. شما (به سبب سستى اراده) هدف تیر اندازان ولقمه چربى براى مفت‏خواران وشکارى براى درندگان هستید. (17)

سپس فرمود: اکنون، اى اهل بصره، در باره من چه گمان دارید؟

در این موقع مردى برخاست وگفت: جز خیر ونیکى در باره تو نسبت‏به خود، گمان نمى‏بریم. اگر ما را مجازات کنى جا دارد زیرا ما گناهکاریم، واگر ما را ببخشى، عفو براى خدا محبوبتر است.

امام علیه السلام فرمود: همه را عفو کردم. از فتنه جویى دورى گزینید. شما نخستین کسانى هستید که بیعت را شکستید وعصاى امت را دو نیم کردید، از گناه باز گردید وخالصانه توبه کنید. (18)

نیت نیک جانشین عمل است

در این هنگام یکى از یاران امام علیه السلام گفت: دوست داشتم برادرم در اینجا بود تا پیروزیهاى تو را بر دشمنانت مشاهده مى‏کرد ودر فضیلت وثواب جهاد شریک مى‏شد. امام از او پرسید: آیا قلب وفکر برادرت با ما بوده است؟در پاسخ عرض کرد: بلى. امام علیه السلام فرمود:

«فقدشهدنا و لقد شهدنا فی عسکرنا هذا اقوام فی اصلاب الرجال و ارحام النساء سیرعف بهم الزمان و یقوى بهم الایمان‏». (19)

همانا برادرت نیز در این معرکه با ما بود(وهمچون دیگر مجاهدان شریک اجر وپاداش آن است). نه تنها او، بلکه آنان که هنوز در صلب پدران ورحم مادران هستند وزمان به زودى آنان را آشکار مى‏کند وایمان به وسیله آنان نیرومند مى‏شود نیز در فضیلت این جهاد شریکند.

این کلام امام علیه السلام اشاره به یک اصل تربیتى وپرورشى است وآن اینکه نیت‏خوب وبد، از نظر پاداش وکیفر، جانشین خود عمل نیز مى‏گردد. در جاهایى دیگر از نهج البلاغه نیز به این اصل اشاره شده است. از جمله آنجا که مى‏فرماید:

«ایها الناس انما یجمع الناس الرضا و السخط. و انما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعمهم الله بالعذاب لما عموه بالرضا». (20)

اى مردم، افراد را خشنودى از یک عمل یا خشم از آن به زیر یک پرچم گرد مى‏آورد. ناقه ثمود را یک نفر پى کرد ولى عذاب همگى را فرا گرفت، زیرا رضاى به عمل آن فرد فراگیر بود.

تقسیم بیت المال

سپاهیان امام علیه السلام در این نبرد چیزى را مالک نشدند ودر حقیقت، رزم آنان یک رزم صد در صد الهى بود. زیرا امام علیه السلام جز سلاح دشمن همه چیز را به خود آنان واگذار کرد. ازاین جهت، باید بیت المال را میان آنان تقسیم مى‏کرد. وقتى دیدگان امام علیه السلام به آن افتاد دستها را بر هم زد وگفت: «غری غیری‏». (یعنى برو دیگرى را بفریب.) موجودى بیت المال ششصد هزار درهم بود که همه را در میان سپاهیان تقسیم کرد وبه هریک پانصد درهم رسید، در پایان تقسیم، پانصد درهم باقى ماند که آن را براى خود اختصاص داد. ناگهان فردى در رسید ومدعى شد که در این نبرد شرکت داشته ولى نام او از قلم افتاده است. امام علیه السلام آن پانصد درهم را نیز به او داد وفرمود:

سپاس خدا را که از این مال چیزى به خود اختصاص ندادم. (21)

اعزام عایشه به مدینه

عایشه به جهت انتساب به رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم از احترام خاصى برخوردار بود. امام علیه السلام مقدمات سفر او را، از مرکب وتوشه راه، فراهم ساخت وبه محمد بن ابى بکر دستور داد که در معیت‏خواهر خود باشد واو را به مدینه برساند وبه همه یاران مدنى خود، که علاقه مند بودند به مدینه باز گردند، اجازه داد که عایشه را تا مدینه همراهى نمایند وبه این نیز اکتفا نکرد وچهل تن از زنان با شخصیت‏بصره را همراه او روانه مدینه کرد.

روز شنبه، نخستین روز از ماه رجب سال سى وشش، روز حرکت تعیین شد. در هنگام حرکت گروهى از مردم او را مشایعت کردند ومراسم تودیع را انجام دادند. عایشه در برابر محبتهاى امام علیه السلام بى اختیار منقلب شد وبه مردم گفت: فرزندانم، برخى از ما بر برخى دیگر پرخاش مى‏کند، ولى این کار سبب تعدى نگردد. به خدا سوگند، میان من وعلى، جز آنچه میان زن وبستگان او رخ مى‏دهد، چیز دیگرى نبود. او،گرچه مورد خشم من قرار گرفت، از اخیار ونیکان است. امام علیه السلام از سخنان عایشه تشکر کرد وخود افزود:مردم، وى همسر پیامبر شماست. آن گاه او را چند میل مشایعت کرد.

شیخ مفید مى‏نویسد:

چهل زن که به فرمان امام علیه السلام در معیت عایشه قرار گرفتند به ظاهر لباس مردان پوشیدند تا بیگانگان آنان را مرد بینگارند وافکار ناروا به ذهن احدى در باره آنان وهمسر رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم خطور نکند. عایشه نیز تصور مى‏کرد که على علیه السلام ماموران مرد را بر حفاظت او گمارده است وپیوسته از این کار گله مى‏کرد. وقتى به مدینه رسید وآنان را زنانى دید که لباس مردان پوشیده‏اند از اعتراض خود پوزش طلبید وگفت: خدا فرزند ابوطالب را پاداش نیک دهد که حرمت رسول خدا را در مورد من رعایت کرد. (22

نصب استانداران

در دوران خلافت عثمان امور استان مصر به دست عبد الله بن سعد بن ابى سرح اداره مى‏شد ویکى از عوامل شورش مصریان بر خلیفه اعمال زشت وننگین او بود، تا آنجا که به اخراج او از مصر انجامید. در آن زمان محمد بن ابى حذیفه در مصر بود وپیوسته از والى مصر وخلیفه انتقاد مى‏کرد. وقتى مصریان، به عزم مدینه ومحاکمه خلیفه، وطن خود را ترک گفتند، اداره امور مصر را به محمد بن حذیفه واگذار کردند واو در این منصب باقى بود تا اینکه امام علیه السلام قیس بن سعد بن عباده را براى اداره استان مصر نصب کرد.

طبرى اعزام قیس را در سال واقعه جمل مى‏داند، ولى برخى از مورخان، مانند ابن اثیر (23) ، تاریخ اعزام قیس را به مصر، ماه صفر مى‏داند. اگر مقصود صفر سال سى وششم باشد، طبعا پیش از واقعه جمل بوده است واگر صفر سال سى وهفتم باشد، در این صورت شش ماه واندى پس از آن صورت گرفته بوده; در حالى که طبرى تاریخ اعزام را سال سى وشش هجرى که سال واقعه جمل است ضبط کرده است.

بارى، امام علیه السلام خلید بن قره یربوعى را استاندار خراسان وابن عباس را استاندار بصره قرار داد وتصمیم گرفت که خاک بصره را به عزم کوفه ترک گوید. پیش از ترک بصره، جریر بن عبد الله بجلى را روانه شام ساخت که با معاویه گفتگو کند تا پیروى خود را از حکومت مرکزى، که در راس آن امام بود، اعلام دارد. (24)

به سبب اهمیتى که بصره داشت وشیطان در آنجا تخم ریزى کرده بود، امام -علیه السلام ابن عباس را استاندار وزیاد بن ابیه را مامور خراج وابو الاسود دوئلى را معاون آن دو قرار داد. (25) به هنگام معرفى ابن عباس به مردم، امام علیه السلام سخنرانى بسیار لطیف وشیرینى کرد که شیخ مفید آن را در کتاب «الجمل‏» نقل کرده است. (26)

طبرى مى‏گوید:امام به ابن عباس گفت:«اضرب بمن اطاعک من عصاک، و ترک امرک‏» (27) یعنى: با مطیعان عاصیان را وآنان را که امر تو را تبعیت نمى‏کنند بکوب.

وقتى امام علیه السلام سرزمین بصره را ترک مى‏گفت‏با خداى خود چنین مناجات کرد:

«الحمد لله الذی اخرجنی من اخبث البلاد»: سپاس خدا را که مرا از ناپاکترین شهرها بیرون برد.

بدین طریق، نخستین غائله در حکومت امام علیه السلام پایان یافت وآن حضرت رهسپار کوفه شد تا نقشه تعقیب معاویه را بریزد وسرزمین پهناور اسلامى را از عناصر فاسد وخود کامه پاک سازد.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACHBI.htm


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ