وقتى مردم کوفه از مرگ معاویه آگاه شدند و دانستند که امام حسین (ع) با یزید بیعت نکرده است، بیدرنگ درباره یزید به جستجو پرداختند.آنگاه بر در خانه سلیمان بن صرد خزاعى گرد آمدند.همین که اجتماع آنان کامل شد، سلیمان برخاست و به ایراد سخن پرداخت.وى در پایان گفتار خود گفت: شما اطلاع یافتهاید که معاویه به هلاکت رسیده و به سوى پروردگار رفته است تا به سزاى اعمال خود برسد.فرزندش یزید به جاى او به حکومت رسیده است.حسین بن على ضمن مخالفت با او و بدان جهت که از چنگال طاغوتیان آل ابو سفیان اموى در امان باشد رهسپار مکه شده است.شما که از شیعیان او و قبلا نیز از پیروان پدرش بودهاید، امروز نیازمند یارى شماست.چنانچه مىدانید و آماده هستید وى را یارى دهید و با دشمنانش به مبارزه پردازید، آن حضرت بنویسید و آمادگى خود را جهت دعوت به کوفه اعلام دارید.اما چنانچه از پراکندگى و سستى در یارى او بیم دارید، وى را فریب ندهید.همه یک صدا گفتند: ما با دشمن او خواهیم جنگید و در راه او جانفشانى و خود را فداى او خواهیم کرد.بدین ترتیب اهالى کوفه نامهاى براى حسین بن على (ع) نوشتند و به وسیله عدهاى همراه با ابو عبد الله جدلى ارسال داشتند .نامه مزبور به این شرح بود: بسم الله الرحمن الرحیم، نامهاى است به حسین بن على از سلیمان بن صرد، مسیب بن نجبه، رفاعة بن شداد بجلى، حبیب بن مظاهر و عبد الله بن وال، و شیعیان او از مؤمنین و مسلمین از اهالى کوفه.سلام بر تو، اما بعد، سپاس خداوندى را که دشمن سرکش و ستمکار و دشمن پدر شما را در هم شکست و نابود کرد.دشمنى که به این امت یورش برد و به ستمکار خلافت و زمامدارى آنان را به چنگ خود درآورد، و اموال آنان را به زور بگرفت و بى آنکه رضایت آنان را فراهم آورد، خود را فرمانرواى آنان کرد.نیکان و برگزیدگان آنان را بکشت، و بدکاران و اشرار را به جاى نهاد، و مال خدا را دست به دست در میان گردنکشان و ثروتمندان قرار داد.همچنان که قوم ثمود از رحمت خدا دور گشتند، دورى و نابودى نیز بر او باد.
شما خود مىدانى که براى ما پیشوایى نیست.پس به سوى ما روى آور.امید است که خداوند به وسیله تو افراد ما را به گرد هم فراهم آورد و به سوى حق راهبرى فرماید.اینک نعمان بشیر در قصر فرماندارى اقامت کرده است، و ما هرگز در جمع او شرکت نکرده و در نماز جمعه و عید با او همراهى نمىکنیم.چنانچه ما بدانیم که شما به سوى کوفه حرکت خواهى کرد، او را از شهر کوفه بیرون ساخته، و انشاء الله تعالى او را به شام خواهیم فرستاد.درود و رحمت خداوند بر تو اى فرزند رسول الله (ص) و بر پدر ارجمند تو باد.و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم.
برخى گویند: این نامه را به وسیله عبد الله بن مسمع همدانى و عبد الله بن وال براى امام فرستاده و به آن دو دستور دادند، نامه را با سرعت به آن حضرت برسانند.پس آن دو با شتاب برفتند تا در دهم ماه رمضان به مکه وارد شدند و نامه را به امام تسلیم کردند، مردم کوفه دو روز پس از فرستادن نامه مزبور، قیس بن مسهر صیداوى، عبد الرحمن بن عبد الله بن شداد ارحبى و عمارة بن عبد الله سلولى را همراه با صد و پنجاه نامه که هر یک از آنها امضاى یک یا دو یا چهار نفر را داشت نزد امام (ع) روانه ساختند.هر چند که امام (ع) به هیچ یک از آنان پاسخ ندادند و سکوت کردند، اما همچنان نامههاى بسیارى براى او ارسال مىشد، و در یک روز ششصد نامه به دست آن حضرت رسید، و این امر همچنان ادامه داشت تا آنجا که جمع نامههاى وارده به دوازده هزار مىرسید.سپس دو روز دیگر سپرى شد.هانى بن هانى سبیعى و سعید بن عبد الله حنفى را که آخرین فرستادگان کوفیان بودند روانه مکه ساختند و نامهاى به وسیله آن دو به این شرح براى امام ارسال داشتند:
بسم الله الرحمن الرحیم: نامهاى است به حسین بن على (ع) از جانب شیعیان آن حضرت از مؤمنین و مسلمین.اما بعد، اى امام، هر چه زودتر به نزد ما بیایید که مردم در انتظار شمایند و اندیشهاى جز تو ندارند.پس با شتاب، و باز هم با شتاب به سوى کوفه حرکت کنید، با شتاب، با شتاب، والسلام.
همچنین، شبث بن ربعى تمیمى، حجار بن ابجر عجلى، یزید بن حارث بن یزید بن رویم شیبانى، عزرة بن قیس احمسى، عمرو بن حجاج زبیدى و محمد بن عطارد بن حاجب بن زراره تمیمى نامهاى نوشتند و با همان گروه براى آن حضرت ارسال داشتند بدین مضمون:
پس از حمد و سپاس به درگاه خداوندى، باغها سرسبز و میوهها رسیدهاند.پس هرگاه مایل باشید به سوى ما بیایید که لشگر بسیار و مجهز جهت یارى شما آمادهاند، سلام و رحمت خداوند و برکات او بر شما و بر پدر بزرگوارت باد.
در روایت دیگر چنین آمده است که اهالى کوفه در نامههاى خود که به آن حضرت ارسال داشتند یادآور شده بودند: صد هزار شمشیر نزد ما آماده است، پس بىدرنگ به سوى کوفه حرکت کنید .
فرستادگان مردم کوفه یکى پس از دیگرى نزد آن حضرت گرد آمدند.امام حسین (ع) از هانى و سعید اخبارى را جویا شدند و گفتند: به وسیله چه کسانى نامه شما نوشته شده است؟
آن دو گفتند: اى فرزند رسول خدا، کسانى که این نامه را ارسال داشتهاند عبارتند از: شبث بن ربعى، حجار بن ابجر، یزید بن حارث بن یزید بن رویم، عزرة بن قیس، عمرو بن حجاج و محمد بن عمیر بن عطارد.
(هر چند که این عده از افراد مشهور کوفه بودند، اما هیچ یک به عهد خود وفا نکردند و بر خلاف وعدههاى خود بر علیه آن حضرت قیام کردند و با امام ع جنگیدند).
سپس امام حسین ع از جاى خود برخاست و بین رکن و مقام دو رکعت نماز به جاى آورد و از خداى در این مورد طلب خیر کرد.سرانجام نامهاى به وسیله هانى بن هانى و سعید بن عبد الله براى اهالى کوفه فرستادند.مضمون نامه چنین بود:
بسم الله الرحمن الرحیم، نامهاى است از حسین بن على ع به گروه بسیار مؤمنین و مسلمین .اما بعد، نامههاى شما را آخرین فرستادگان شما یعنى هانى و سعید براى من آوردند.آنچه که براى من شرح داده و یادآور شدهاید دریافتم.سخن اکثریت شما این بود که: براى ما امام و پیشوایى نیست و گفتهاید که به سوى شما حرکت کنم، و به این وسیله خداوند ما را بر حق و هدایت گرد آورد، و من هم اکنون برادر و پسر عمو و کسى که در خاندانم مورد اطمینان بوده، یعنى مسلم بن عقیل را به سوى شما گسیل مىدارم.چنانچه وى در گزارش خود اطلاع دهد که اکثریت مردم و افراد آگاه و صاحب نظر بر آنچه که در نامههاى شما آمده و فرستادگان شما گفتهاند مطابق باشد، انشاء الله تعالى به زودى به نزد شما خواهم آمد.به جان خودم سوگند، امام و پیشوا کسى است که در میان مردم به کتاب خدا حکم کند و رفتارش توأم با عدل و داد باشد.از دین حق پیروى، و خود را در آنچه مربوط به خدا و رضاى اوست نگهدارى کند.و السلام.
پس امام حسین ع مسلم بن عقیل را خواستند و به گفته بعضى نامهاى در پاسخ نامههاى کوفیان نوشتند و او را همراه با قیس بن مسهر صیداوى و دو نفر دیگر رهسپار کوفه ساختند.امام ع وى را به تقوى و پوشیده داشتن امر خود و عطوفت و مهربانى با مردم توصیه فرمود، و به وى گفت: چنانچه مردم را مشاهده کند که گرد آمده و هماهنگ هستند به زودى به آن حضرت اطلاع دهد.پس مسلم که رحمت خدا بر او باد به راه افتاد، ابتدا به مدینه رفت و دو نفر راهنما براى خود انتخاب کرد و راه کوفه را در پیش گرفت.آن دو مسلم را از بیراهه بردند و راه را گم کردند.تشنگى شدیدى بر آنان غلبه کرد و از ادامه راه بازماندند.پس از آنکه راه را پیدا کردند با اشاره علایم راه را به مسلم نشان دادند و خود در اثر تشنگى جان سپردند .مسلم پس از پیمودن راه به محلى که معروف به مضیق بوده و آب فراوانى داشت که قبیله بنى کلب از آن سیراب مىشدند، رسید و نامهاى به امام نوشت و به وسیله قیس بن مسهر ارسال داشت.متن نامه چنین بود: اما بعد، من از مدینه با دو تن راهنما به کوفه رهسپار شدم.آن دو از راه کناره گرفته و راه را گم کردند.تشنگى بر ایشان سخت شد.دیرى نپایید که از دنیا برفتند.ما به راه خود ادامه دادیم، تا آنگاه که به آب رسیدیم جز رمقى مختصر براى ما نمانده بود و این آب در دره خبث است و به نام مضیق خوانده مىشود و من این راه را به واسطه این جریان به فال بد گرفتم از این رو چنانچه اجازه دهید مرا از رفتن بدین سفر معذور دارید، و دیگرى را به جاى من بفرستید.و السلام.
امام حسین ع در پاسخ او نوشت: اما بعد، من از آن بیم دارم که چیزى جز ترس نباشد که تو را وادار به استعفا کرده است.پس اندیشه مکن و همان راهى که تو را فرستادهام در پیش گیر.همین که مسلم نامه حضرت را خواند گفت: من هرگز از جان خود بیمناک نیستم.پس بیدرنگ راه کوفه را در پیش گرفت.در میان راه به محلى رسید که آب فراوانى داشت و نزدیک قبیله طى بود.سپس از آنجا نیز گذشت مردى را دید که مشغول تیراندازى است و آهویى را شکار کرده است.مسلم رو کرد به او و گفت: امیدوارم انشاء الله تو نیز با ما هماهنگ شوى تا دشمن را از پاى درآوریم.سرانجام وارد کوفه شد، و در خانه مختار اقامت کرد.مردم دسته دسته به دیدن او آمدند، همین که گروهى در آنجا فراهم شدند، مسلم نامه حسین بن على ع را بر ایشان خواند و آنان گریستند و با او بیعت کردند.سرانجام تعداد کسانى که با وى بیعت کردند به هیجده هزار نفر رسید.مسلم بیدرنگ نامهاى به امام ع نوشت: رهبر یک گروه هرگز به همراهان خود دروغ نمىگوید.اکثر مردم کوفه با شما دست بیعت دادهاند.و هیجده هزار نفر تا کنون بیعت خود را اعلام کردهاند.با وصول این نامه هر چه زودتر به طرف کوفه حرکت فرمایید .و السلام.
مردم همچنان به خانه مسلم رفت و آمد مىکردند تا آنجا که محل اقامت او آشکار گردید.نعمان بن بشیر که از طرف معاویه فرماندار کوفه بود، و یزید نیز او را بر همان منصب به جاى نهاده بود از این امر آگاه شد. (نعمان که از اصحاب رسول الله ص بود در نبرد صفین با معاویه همراه شده و در ردیف پیروان او درآمد.اما سرانجام در فتنه ابن زبیر اهالى حمص وى را به قتل رساندند.در حالى که خود والى این شهر بود).
پس نعمان بر منبر رفت و خطاب به مردم گفت: از فتنه و آشوب بر حذر باشید.در این اثنا عبد الله بن مسلم بن سعید حضرمى هم پیمان بنى امیه از جاى برخاست و با تندى به نعمان گفت: کار ناروایى مرتکب شدهاى و آنچه تو در این مورد مىپندارى سخن کسانى است که از روى ضعف و ناتوانى مىگویند.نعمان به او گفت: چنانچه من در اطاعت و پیروى از خدا ناتوان باشم بهتر از آن است که در موضع قدرت باشم، اما در برابر خداوند به گناه و معصیت آلوده گردم.این را بگفت و از منبر به زیر آمد.آنگاه عبد الله بن مسلم ضمن نامهاى، ورود مسلم به شهر کوفه و بیعت مردم را با او براى یزید گزارش کرد.و در نامه خود به وى اطلاع داد و گفت: چنانچه بخواهى کوفه در فرمان تو باشد، مرد نیرومندى را به طرف کوفه روانه ساز تا فرمان تو را به انجام رساند، و مانند خودت درباره دشمنت رفتار کند.زیرا که نعمان بن بشیر مردى ضعیف و ناتوان است و یا خود را به ناتوانى مىزند.
پس از او عمارة بن ولید بن عقبه و عمر بن سعد نیز شبیه به نامه عبد الله بن مسلم براى یزید ارسال داشتند.همین که نامهها به یزید رسید، وى سرجون رومى غلام معاویه را خواست . (هر چند که این فرد از خدمتگذاران معاویه بود، اما در زمان حیات معاویه بر او چیرگى داشت) پس یزید به وى گفت: درباره والى کوفه رأى تو چیست؟ یزید در آن هنگام بر عبید الله بن زیاد که حاکم بصره بود خشمناک شد.معاویه پیش از مرگ خود با صدور حکمى فرماندارى کوفه را نیز به وى سپرده بود اما پیش از آن که این حکم به دست وى برسد، معاویه خود به هلاکت رسیده بود.در اینجا سرجون به یزید گفت:
چنانچه معاویه زنده بود و در این مورد رأى مىداد آن را مىپذیرفتى؟ یزید گفت: آرى، سرجون حکم فرماندارى عبید الله بن زیاد را براى کوفه به یزید نشان داد.بدین ترتیب یزید حکومت بصره و کوفه را به عبید الله واگذار کرد، و ضمن نامهاى که به وسیله مسلم بن عمر و باهلى براى عبید الله فرستاد به وى گوشزد کرد و گفت: پیروان من از کوفه به من اطلاع دادهاند که مسلم بن عقیل در کوفه مردم را گرد آورده تا در میان مسلمانان ایجاد اختلاف کند.از این رو با خواندن این نامه به طرف کوفه حرکت کن، و به هر طریق که مىدانى در جستجوى او باش تا بر او دست یابى.پس او را در بند کن، یا به قتل رسان و یا از شهر بیرونش کن.و السلام.
مسلم بن عمرو به راه افتاده تا در بصره به عبید الله رسید.عبید الله بى درنگ دستور داد توشه سفر بردارند و آماده حرکت شوند فرداى آن روز به جانب کوفه روان شدند.
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAEIB.htm
حسین بن على ع نامهاى نیز به سران قبایل و اشراف بصره مانند مالک بن مسمع بکرى، احنف بن قیس، یزید بن مسعود نهشلى، منذر بن جارود عبدى و مسعود بن عمر ازدى مرقوم داشت و آن را به وسیله یکى از یاران خود که نامش سلیمان و کنیهاش ابا رزین بود براى مردم بصره فرستاد.متن نامه به این شرح بود:
اما بعد، خداوند محمد ص را از میان بندگانش انتخاب فرمود و او را با اعطاى مقام نبوت گرامى داشت.سپس در حالى که وى وظیفه پیامبرى خویش را به نیکى انجام داد و بندگان خدا را از هدایت و راهنمایى بهرهمند ساخت به سوى خویش فراخواند و ما خاندان، اولیاء، وارثان و جانشینان وى بوده و نسبت به مقام او از هر کس شایستهتر بودهایم.اما عدهاى بر ما سبقت گرفته و این حق را از ما گرفتند و ما نیز به خاطر دورى از فتنه و فساد و اختلاف میان مسلمانان و طلب عافیت و آرامش تن به رضا دادیم و سکوت کردیم.هر چند که خود مىدانستیم که ما بر آنان که بر مسند حکومت تکیه زدهاند برترى داریم.
اینک من پیک خود را همراه این نامه براى شما مىفرستم و شما را به کتاب خدا و سنت رسول الله دعوت مىکنم، زیرا که دیگر سنت پیامبر از میان رفته و جاى آن را بدعت گرفته است .چنانچه دعوت مرا بپذیرید و از من پیروى کنید شما را به راه رشد و هدایت راهبرى خواهم کرد.
یزید بن مسعود که نامه امام ع را خواند از افراد قبایل بنى تمیم و بنى حنظله و بنى سعد دعوت کرد و همین که در اطراف او حاضر شدند آنان را مخاطب ساخته گفت: اى بنى تمیم، منزلت و موقعیت من نزد شما چگونه است؟ پس همگى به وى گفتند، مبارک باد بر تو.سوگند به خداى که تو بالاترین یاور ما هستى و از لحاظ انسانیت و عزت از هر کس والاتر و از نظر شرافت و فخر بالاترین مقام را دارا مىباشى و بر همه پیشى گرفتهاى.سپس گفت: من شما را فراخواندم تا درباره امرى با شما به مشورت پردازم و کمک و یارى شما را خواستار شوم.مردم در پاسخ او گفتند ما در مصالح و نصایح تو هرگز کوتاهى نخواهیم کرد و آنچه را که خود صلاح بدانیم تو را در جریان امر قرار خواهیم داد.از این رو هر چه خواهى بگو ما نیز گوش خواهیم کرد .
یزید بن مسعود به سخن پرداخت و گفت: بدانید که معاویه از دنیا رفت و با مرگ او رشته جور و گناه گسیخته شد و پایههاى ظلم و ستم فروریخت و معاویه پیش از آنکه به هلاکت برسد براى پسرش بیعت گرفت.او چنان مىپنداشت که با این کار بنیان خلافت محکم مىگردد و هیهات از این اندیشه باطل که رشته آن بریده شد.و از این خیال هرگز طرفى نبست و با تمام سعى و تلاش خود در این راه جز سستى و خوارى نتیجهاى نگرفت.اینک فرزندش یزید شرابخوار و فاسد ادعاى خلافت و امارت بر مسلمانان را داشته و بى آنکه مردم از وى راضى و خوشنود باشند حکومت را در اختیار خود گرفته است.در حالى که نه از حلم و بردبارى بهرهاى دارد و نه به زیور علم آراسته است و از تشخیص حق پیش پاى خود را نیز نمىبیند.
سوگند به خداى که امروز نبرد با یزید از جهاد با مشرکین افضل است.اکنون اى مردم این شخص، حسین بن على فرزند رسول خداست.او از شرافتى اصیل و رأى و اندیشهاى متین برخوردار است.بیان فضایل او از توان ما خارج است و علم و دانش او به توصیف نیاید، و از هر کس براى خلافت شایستهتر است.بر خردان عطوفت ورزد و پیران را ملاطفت و مهربانى کند.او انسان بزرگوارى است که رعایت حقوق رعیت را مىکند و امت را پیشوایى نیکو خواهد بود.خداوند او را بر خلق حجت فرستاد و موعظت او را ابلاغ فرمود.شما خوب مىدانید که احنف که به نام صخر بن قیس خوانده مىشد چگونه در نبرد جمل شما را از یارى با امیر المؤمنین بازداشت و ذلت و خوارى بخشید.اکنون آن آلودگى را با نصرت و همکارى با پسر رسول خدا ص بشویید .سوگند به خداى که هر کس از نصرت فرزند پیامبر ص کوتاهى کند، خداوند تعالى اولاد او را در چاه مذلت و خوارى اندازد و افراد عشیره و خاندانش را کاهش دهد.اکنون من زره مبارزه در بر کردهام و جوشن نبرد بر خود پوشیدهام و بدانید آن کس که کشته نشود هم سرانجام جان دهد و آنکه از مرگ بگریزد عاقبت به چنگ او گرفتار آید.رحمت خداوند بر شما باد.مرا پاسخ دهید و جواب نیکو در میان آرید.پیش از همه، افراد قبیله بنى حنظله بانک برداشتند و گفتند: اى ابا خالد، ما تیرهاى خود را در کمان نهادهایم و رزم آوران قبیله تو و سواران عشیره تو هستیم.چنانچه ما را از کمان بگشایى بر نشان زنیم و اگر بر نبرد و قتال فرمایى نصرت کنیم.چون به دریاى آتش زنى واپس نمانیم و اگر که سیلاب بلا بر تو روى کند روى نگردانیم .با شمشیرهاى خود به یارى تو مىشتابیم و جان و تن را در پیش تو سپر سازیم و به فرمان تو فدا مىشویم.آنگاه افراد قبیله بنى سعد بن یزید پیش آمدند و ندا دادند که اى ابا خالد، ما هیچ چیز را زشتتر و بدتر از مخالفت تو ندانیم، و خارج از فرمان تو گام نزنیم .صخر بن قیس ما را وادار ساخت که از شرکت در نبرد جمل بازمانیم و ما رأى او را پسندیدیم و از وى پیروى کردیم.اکنون ما را فرصت ده تا با یکدیگر به مشاوره پردازیم.آنگاه نظر خود را بازگو خواهیم کرد.
سپس بنو عامر بن تمیم آغاز سخن کردند و گفتند: اى ابا خالد ما از خاندان تو و فرزندان پدر تو و هم پیمان تو هستیم.ما از چیزى که تو را به خشم آورد خوشنود نخواهیم بود.هرگز در جایى که میل تو نباشد اقامت نمىکنیم و دعوت تو را اجابت خواهیم کرد.دستور تو را به کار بندیم و فرمان تو را اطاعت کنیم.
ابو خالد گفت: اى بنى سعد، به خدا سوگند چنانچه گفتار شما با کردار شما راست آید خداوند همواره شما را محفوظ دارد و در پناه نصرت خود یارى فرماید.
همین که یزید بن مسعود تمیمى به نظریات آن جماعت آگاه شد نامهاى براى امام حسین ع ارسال داشت به این شرح: نامه شما را ملاحظه کردم و از مضمون آن آگاه شدم و اطلاع یافتم که مرا به اطاعت از خود و به یارى خویش فراخواندهاى.به راستى که خداوند هرگز جهان را از انسانى که اعمال نیک انجام مىدهد و یا مردم را به راه رشد و صلاح فرا مىخواند خالى نمىگذارد، و شما حجت خدا بر خلق، و امانت پروردگار در روى زمین، و شاخههاى درخت زیتونه احمدیه هستید و ریشه آن درخت، پیامبر خداست.حال به فال نیک گیرید رهسپار دیار ما شوید، که من بنى تمیم را در خدمت تو فراخواندهام و همان طور که شترى تشنه به آبگاه شایق است، آنان نیز به اطاعت از شما مشتاقند.افراد بنى سعد را چنان آماده ساختم که همگى در خدمت شما گردن نهند و در برابر شما خاضع و خاشع باشند و به زلال پند و نصیحت آنان را آلایش دادم و سستى را از قلوبشان پاک و صاف ساختم.
همین که نامه مزبور به حضرت حسین ع رسید فرمود: و خداوند تو را در روز دهشت و ترس در پناه خود محفوظ دارد و در روز تشنه کامى سیراب فرماید.
چون یزید بن مسعود خود را براى حرکت به خدمت امام ع آماده ساخت، به وى خبر رسید که آن حضرت به شهادت رسیده است از این رو به شدت در غم و اندوه فرو رفت و آه و ناله سرداد و از محرومیت حضور خود در رکاب امام به شدت افسوس خورد.
در اینجا این نکته قابل ملاحظه است که از سخنان افراد بنى حنظله و بنى عامد چنین برمىآید که آنان فرمان یزید بن مسعود را براى قیام پاسخ مثبت دادند.اما کمترین اشارهاى به این مطلب نکردند که قیام آنان براى نصرت و یارى حق بوده و هرگز نگفتند که حضرت حسین ع پیشواى حقى است که جهاد در رکاب او امرى واجب است.بلکه از مجموع گفتههاى آنها چنین برمىآید که تنها از یزید بن مسعود که رئیس قبیله آنان بوده فرمانبردارى کرده و منظور دیگرى نداشتهاند .افسوس که اکثر مردم نیز چنیناند و حق را نمىشناسند.هر چند که گفتههاى یزید بن مسعود نشانگر آن است که خود به این امر واقف است که امام حسین ع بر حق، و قیام آن حضرت جهت دفاع از حق و یارى از دین بوده است.اما از گفتههاى افراد قبیله بنى حنظله و بنى عامر چنین برمىآید که بیم و ترس آنان را وادار ساخته که در برابر رئیس قبیله خود خضوع کنند .
اما احنف بن قیس، همان طور که قبلا نیز اشاره کردیم یکى از کسانى بود که امام حسین ع براى او نامهاى ارسال داشته بود.وى در پاسخ آن حضرت چنین نوشت: اما بعد، (فاصبر ان وعد الله حق و لا یستخفنک الذین لا یقنون) منظور احنف از ایراد این آیه مبارکه اشارهاى بوده است به بى وفایى اهالى کوفه که هرگز به وعدههاى سست آنان نمىتوان امیدوار بود .
اما چون نامه امام حسین ع به منذر بن جارود رسید بیمناک شد که مبادا این نامه از نیرنگهاى عبید الله بن زیاد باشد و همى خواهد که اندیشههاى مردم را بازداند و هر کس را به کیفر عمل خود رساند.از طرفى دختر منذر که نامش بحریه و همسر عبید الله بود، پس ناگزیر منذر آن نامه را با فرستاده آن حضرت به نزد ابن زیاد آورد.همین که ابن زیاد نامه را خواند، فرستاده امام را دستگیر کرد و به دار کشید.پس بر منبر رفت و مردم بصره را تهدید کرد که از حکومت نافرمانى نکنند.آنگاه برادرش عثمان را جانشین خود ساخت و خود بصره را ترک کرد و رهسپار کوفه گشت.
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAEIC.htm
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
احادیث امام سجاد (ع)
احادیث امام حسین (ع)
احادیث امام حسن (ع)
احادیث حضرت زهرا (س)
احادیث حضرت رسول (ص)
زندگینامه 14 معصوم
حضرت فاطمه(س)
امام باقر(ع)
احادیث امام محمد باقر (ع)
احادیث امام جعفر صادق (ع)
مقام قرآن(دین شناسی)
احادیث امام موسی کاظم (ع)
احادیث امام رضا (ع)
احادیث امام جواد (ع)
[همه عناوین(1518)][عناوین آرشیوشده]