سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نادان از آنچه همدم حکیم است، می گریزد . [امام علی علیه السلام]
 
شنبه 86 خرداد 12 , ساعت 11:45 صبح

بعد از ظهر روز دهم محرم سال 61 هجرى بود که امام حسین (ع) در شهر کربلا از سرزمین عراق، مظلومانه و با لبانى تشنه به شهادت رسید.وى در حالى که در برابر مصائب، صبر و شکیبایى از خود نشان مى‏داد، از سوى دشمنان خود به شدت در محاصره بود.

شیخ مفید شهادت آن حضرت را در روز شنبه ثبت کرده است.اما چنانکه ابو الفرج در کتاب مقاتل الطالبیین مى‏نویسد: تاریخ صحیح شهادت امام در روز جمعه بوده است.وى با استفاده از علوم مربوط به تقویم ثابت کرده است که اول محرم آن سال چهار شنبه بوده و بدین ترتیب روز عاشورا جمعه بوده است.اما آنچه در میان عامه مردم شایع است، یعنى این که شهادت امام حسین (ع) در روز دوشنبه بوده، هرگز ریشه صحیحى نداشته و روایتى در این مورد دیده نشده است.

امام (ع) به هنگام شهادت پنجاه و شش سال و پنج ماه و هفت روز یا پنج روز از سن شریفش مى‏گذشت. [در مورد کسر سال‏]، عده‏اى نه ماه و ده روز و یا هشت ماه و هفت روز یا پنج روز نیز آورده‏اند.برخى نیز سن آن حضرت را پنجاه و هفت سال دانسته‏اند که این روایت کامل نبوده است.گروهى سن او را پنجاه و هشت و یا پنجاه و پنج سال و شش ماه نیز ثبت کرده‏اند، و این نیز چنان که قبلا اشاره شد بر اثر اختلاف اقوال و روایاتى است که در ذکر میلاد آن حضرت وجود داشته است.

جالب این است که شیخ مفید با این که میلاد امام (ع) را پنجم شعبان سال چهارم هجرى محسوب و هنگام شهادت را دهم محرم سال شصت و یک مى‏داند، با این وصف سن شریف آن حضرت را پنجاه و هشت سال ذکر کرده است، در صورتى که بنا به گفته خود او عمر شریف آن حضرت بیش از پنجاه و شش سال و پنج ماه و پنج روز نمى‏گردد.

امام حسین (ع) با جد بزرگوارش رسول الله (ص) شش یا هفت سال و چند ماه زندگى کرده و به گفته شیخ مفید این مدت هفت سال بوده است.با پدرش امیر المؤمنین (ع) سى و هفت سال و پس از رحلت جدش پیامبر (ص) چند ماه کمتر از سى سال مى‏زیسته است.با برادرش امام حسن (ع) چهل و هفت سال و پس از وفات پدرش با برادر خود در حدود ده سال معاصر بوده است.و برخى این مدت را یازده سال و عده‏اى نیز پنج سال و چند ماه دانسته‏اند، و این اختلاف در اثر روایات گوناگونى است که در تاریخ وفات امام حسن (ع) ذکر شده است.همین مدت نیز دوره خلافت و امامت امام مجتبى (ع) نیز محسوب مى‏شود.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAEJE1.htm


شنبه 86 خرداد 12 , ساعت 11:44 صبح

 

عبید الله بن زیاد به عمر بن سعد نامه دیگرى نوشت و گفت: میان حسین و یاران وى و آب حایل شو که یک قطره از آن ننوشند، همچنان که با پاکیزه‏خوى متقى، عثمان بن عفان رفتار کردند.پس بى درنگ عمر بن سعد، عمرو بن حجاج را با پانصد سوار فرستاد که آبگاه را گرفتند و میان حسین ع و یاران وى و آب حایل شدند، تا به این وسیله حسین ع و یاران او نتوانند به آب دست یابند، و این واقعه سه روز پیش از شهادت امام حسین ع بود.

همین که تشنگى بر حسین و یارانش سخت شد، عباس بن على ع برادر خویش را پیش خواند و با بیست نفر همراه با بیست مشک و سى سوار شبانگاه برفتند و نزدیک آب رسیدند.نافع بن هلال جملى با پرچم پیشاپیش مى‏رفت.عمرو بن حجاج با مشاهده او گفت: کیستى و براى چه آمده‏اى؟ گفت: من نافع بن هلال هستم.آمده‏ایم از این آب که ما را از آن منع کرده‏اید بنوشیم.گفت : بنوش، نوش جانت.

نافع گفت: نه، به خدا سوگند تا حسین ع و یارانش تشنه‏اند یک قطره نخواهم نوشید.عمرو گفت: نه، راهى براى آب دادن اینان نیست.ما را اینجا گذاشته‏اند که آب را از ایشان منع کنیم.

نافع بلافاصله به یاران خود گفت: مشکها را پر کنید.آنها مشکها را پر کردند.عمرو بن حجاج و یارانش پیش دویدند و مى‏خواستند راه بازگشت را بر آنان ببندند.عباس بن على ع و نافع بن هلال به آنها حمله بردند که بر جاى خویش بازگشتند و راه را گشودند.یک بار دیگر باز هم عمرو و یارانش جلو آمدند و قصد حمله داشتند، اما عباس و یارانش با آنان مقابله کردند و میان آنها درگیرى شد.به هر حال یاران حسین ع با مشکها آمدند و آب را پیش وى بردند .اما چنان که سبط ابن جوزى مى‏گوید: بر سر آب میان دو گروه مبارزه در گرفت، و سرانجام نتوانستند به آب دست یابند.

بدین ترتیب، آن قوم، حسین ع را به شدت در سختى و فشار قرار دادند تا آنجا که تشنگى بر امام و یارانش غلبه کرد.در این اثنا بریر بن خضیر همدانى به حسین ع گفت: اى فرزند پیمبر خدا، آیا اجازه مى‏دهید که نزد این قوم بروم و با آنان گفتگو کنم؟ حضرت وى را اجازه داد.پس نزد قوم رفت و خطاب به آنان گفت: اى گروه مردم، خداى عز و جل، محمد ص را به حق به پیامبر برگزید تا مردم را بشارت دهند و بیم دهنده باشد.او با اذن خدا، مردم را به سوى خداوند دعوت کرد و خود براى همه چراغى فروزان بود.اکنون میان آب فرات و فرزند رسول الله ص حایل شده و آب را بر آنها بسته‏اند.آبى که بر خوکها و سگهاى بیابان رواست.

مردم با تندى به وى گفتند: اى بریر، زیاد سخن گفتى.ساکت باش.به خدا سوگند همان طور که پیش از حسین از آب محروم شدند اینک حسین نیز تشنه خواهد ماند.

آنگاه امام حسین ع به بریر امر به سکوت فرمود و گفت: اى بریر بنشین.سپس در حالى که بر شمشیر خود تکیه کرده بود رو کرد به قوم و با صداى بلند گفت:

شما را به خدا سوگند مى‏دهم آیا مرا مى‏شناسید؟

گفتند: آرى، تو فرزند پیمبر خدا و نواده او هستى.

ـ شما را به خدا آیا مى‏دانید جد من رسول الله ص است؟

ـ آرى.

ـ شما را به خدا سوگند، آیا مى‏دانید که مادرم فاطمه دختر محمد ص است؟

ـ آرى مى‏دانیم.

ـ شما را به خدا آیا مى‏دانید که پدرم على بن ابى طالب ع است؟

ـ آرى.

ـ شما را به خداى سوگند مى‏دهم.آیا مى‏دانید که جده من خدیجه دختر خویلد نخستین بانوى این امت است که اسلام آورد؟

ـ آرى.

امام ادامه داده فرمود:

شما را سوگند به خداى، آیا مى‏دانید که حمزه سید الشهداء عموى پدرم بوده است؟

قوم گفتند: آرى.

ـ شما را به خدا قسم مى‏دهم آیا اطلاع دارید که این شمشیر از آن رسول الله ص بوده است؟

ـ آرى.

ـ شما را به خدا، آیا مى‏دانید که این عمامه‏اى که بر سر دارم مخصوص پیامبر خدا ص بوده است؟

ـ آرى.

ـ شما را به خدا، آیا مى‏دانید که على ع نخستین کسى بود که از میان امت به اسلام گروید؟ آیا مى‏دانید که در علم و دانش و حلم و بردبارى از همه برتر و والاتر بود، و بر هر کس، ولى خواهد بود؟

قوم همگى گفتند: آرى همه را مى‏دانیم.

امام فرمود: پس از روى چه دلیل خون مرا مباح مى‏سازید؟ با اینکه پدرم ساقى و پاسدار حوض کوثر است.از بسیارى از افراد حمایت و پشتیبانى خواهد کرد، همچنان که ساربان، شتران را از سراب مى‏راند، و در قیامت پدرم پیشاپیش کسانى است که حمد و سپاس خداوند را به جا آورده‏اند.

گفتند: آرى همه این مطالب را مى‏دانیم با این وصف دست از تو برنداریم تا با لب تشنه جان دهى.

در این وقت که امام حسین ع به ایراد خطابه خود پرداخته بود، دختران و خواهران آن حضرت با شنیدن سخنان وى به شدت مى‏گریستند و صداى ناله آنان بالا مى‏گرفت.چنانچه امام متوجه آنان شد.پس برادر خود عباس و فرزند خود على را پیش خواند و از آن دو خواست که آنان را ساکت سازند و ادامه داده گفت: به جان خودم از این پس آنها بسیار خواهند گریست.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAEJB.htm


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ