سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محبّتت به چیزی، کور و کر می کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
دوشنبه 86 خرداد 14 , ساعت 4:27 عصر

 

هر چند قیام زید بن على بن الحسین (ع) در عصر امام صادق (ع) صورت گرفت، و از زمان وفات امام باقر (ع) تا زمان نهضت زید حدود هشت سال مى‏گذشت، اما چنین قیامى از سالها قبل مطرح بود و بارها و بارها امام باقر (ع) درباره آن اظهار نظر فرموده بود.

در بررسى زندگى سیاسى امام باقر (ع)، توجه به موضع آن حضرت در قبال قیامى که زید بن على هماره از آن سخن مى‏گفت و مترصد تحقق آن بود، ضرورى‏است.روایات در زمینه شخصیت زید و موضعگیرى امام باقر و سایر ائمه در قبال قیام او به سه دسته قابل تقسیم است:

1 ـ روایاتى که زید بن على را شخصیتى مثبت، ارجمند و معتقد به ائمه اثنى عشر (1) و نیز امامت باقر العلوم (ع) (2) و جعفر بن محمد (ع) (3) معرفى مى‏کند، و قیام او را در راستاى اهداف ائمه و بر اساس رضایت آنان مى‏شناساند (4) و شهادت او و یارانش را فوزى بزرگ بشمار مى‏آورد. (5)

2 ـ روایاتى که بظاهر موهم قدح است، ولى پس از تأمل و دقت نمى‏توان آن را به صورت قطعى، بیانگر مذمت دانست.از این گونه روایات وجود نوعى اختلاف نظر میان زید با امام باقر و امام صادق (ع) و اصحاب خاص ایشان استفاده مى‏شود. (6)

3 ـ روایاتى که آشکارا زید را به ادعاى امامت براى خود متهم مى‏کند و چنین مى‏نماید که قیام او به اجازه ائمه (ع) نبوده، بلکه علیرغم نهى آنان و با نفى امامت ایشان صورت گرفته است! (7)

جرح و تعدیل و داورى درباره این احادیث نیازمند مجالى جداگانه است، (8) و در اینجا فقط به نکات اصلى و تعیین کننده اشاره مى‏شود.

توجه به چند نکته مى‏تواند در بررسى این روایات مؤثر باشد:

1 ـ سیاست کلى ائمه بر دفاع از ولایت و امامت و نفى حکومت غاصبان و حاکمان جور بوده است، و هیچکدام از آنان در اصل این موضوع اختلاف نظر نداشته‏اند و اگر برخى از آنان عملا به قیام مسلحانه روى آورده و بعضى راه تقیه رادر پیش گرفته اند به جهت شرایط و مقتضیات و امکانات زمان بوده است.

2 ـ پس از شهادت حسین بن على (ع) سایر ائمه هرگز زمینه اجتماعى را براى قیامى علنى و گسترده مناسب نیافتند، و با این که با تعالیم خویش، بغض ظالمان و حاکمان غاصب را در قلب شیعیان خود تقویت مى‏کردند، ولى از اقدامهاى علنى که شالوده نظام حیاتى شیعه را در معرض متلاشى شدن قرار مى‏داد و بنیاد معارف شیعى را تهدید مى‏کرد، جلوگیرى مى‏نمودند .

3 ـ مبارزه با حاکمان مستبد و فسادگر در هر شکلى که مایه زیان به موجودیت تشکیلات شیعى نمى‏شد مورد منع آنان نبود، بلکه خود عملا در آن راستا قدم بر مى‏داشتند.

4 ـ شهادت و کشته شدن در راه خدا و ارزشهاى الهى از والاترین سعادتها در مکتب اهل بیت بشمار مى‏آید، و هرگز وظیفه‏اى را به خاطر حفظ جان و فرار از مرگ ترک نکرده و ترک آن را اجازه نداده‏اند.

5 ـ شرایط سخت تقیه، در موارد بسیارى سبب مى‏شده است که ائمه در محافل عمومى یا نزد جاسوسان حکومت و عناصر منافق یا کم ظرفیت، احکام فقهى یا اعتقادى و سیاسى را به گونه‏اى بیان کنند که موافق شرایط تقیه است، نه آنگونه که خود اعتقاد داشته‏اند، (البته با رفع شرایط تقیه، نظریه حق را به اصحاب و شیعیان خود ابلاغ کرده و مى‏رسانده‏اند) .

اگر نکات یاد شده مورد توجه قرار گیرد مى‏توان از یک سو به علت وجود نقلها و آراى مختلف در زمینه قیام زید بن على (ع) پى برد، و از سوى دیگر ملاکى در ترجیح یک نظریه بر نظریه دیگر به دست آورد.

از جمله این که مقام تقیه همواره مقتضى آن بوده است که ائمه خود را از جریانهاى سیاسى و خطوطى که علیه حکومتها فعال بوده‏اند، دور نشان دهند و لازمه چنین خط مشیى چنین بوده است که ائمه حرکت زید بن على (ع) را هر چند به لحاظ ماهیت و هدف صحیح مى‏دانسته‏اند، اما درباره آن به گونه‏اى داورى کنند که قیام او موجب هجوم دستگاه خلافت به تشکیلات شیعى نشود، و چه بسا امتناع برخى از اصحاب امام صادق (ع) از پیوستن به زید در جهت همین سیاست بوده است، اما تأیید شخصیت معنوى و قیام زید که در بیان معصومین آمده، هرگز قابل‏حمل بر تقیه نیست، زیرا هیچ نیرویى ایشان را ناگزیر به تقیه در جهت بزرگداشت مقام زید نمى‏کرده است تا آنان نظر به ملاحظات سیاسى از زید و قیام او دفاع کنند.

بنابر این، دفاع ائمه از قیام زید و شخصیت وى، علتى جز والایى و ارجمندى او نزد ایشان نداشته است.

از آنجا که خط مشى تقیه سبب شده بود امام باقر و امام صادق (ع) حمایت علنى از قیام زید نکنند و نیز قیام او تنشهاى عقیدتى‏اى را به دنبال داشت، برخى از شیعیان به گمان این که زید بن على از نظر امام صادق، داراى شخصیتى منفى است و امام حرکت او را باطل مى‏داند، نزد آن حضرت لب مى‏گشایند تا از زید به بدى یاد کنند! اما امام صادق جلو ایشان را مى‏گیرد و مى‏فرماید:

«لا تفعل رحم الله عمى زیدا...» یعنى، اقدام به چنین کارى نکن و سرزنش منماى! خداوند عمویم ـ زید ـ را مورد رحمت قرار دهد.

تصریح ائمه به شخصیت والاى زید و درستى قیام وى آنگاه صورتى علنى پیدا مى‏کند که بنى امیه از میان رفته و دیگر تأیید زید خطرى را متوجه تشکیلات شیعى نمى‏سازد.

زید بن موسى بن جعفر از کسانى است که در عصر خلافت مأمون در بصره خروج کرد و خانه‏هاى بنى العباس را آتش زد، او را دستگیر کردند و نزد مأمون فرستادند، مأمون گفت او را به حرمت برادریش با على بن موسى مى‏بخشم و سپس به على بن موسى گفت: اگر برادر شما خروج کرد و چنین و چنان کرد، قبل از او زید بن على نیز قیام نمود و کشته شد.و اگر به خاطر شما نبود او را مى‏کشتم، زیرا عملى که مرتکب شده است، کوچک نیست.

حضرت رضا (ع) در پاسخ مأمون فرمود: برادر مرا با زید بن على قیاس مکن! زیرا زید بن على از دانشمندان خاندان پیامبر (ص) بود، براى خدا غضب کرد و با دشمنان خدا جنگید تا در راه خدا کشته شد.پدرم از پدر خویش ـ جعفر بن محمد ـ نقل کرد که آن گرامى مى‏فرمود: خداوند عمویم زید را مورد رحمت قرار دهد، زیرا او در طلب خشنودى و رضاى آل محمد بود و اگر در قیام خود پیروز مى‏شد به آن چه دعوت کرده بود وفا مى‏کرد...مأمون پرسید: مگر زید بن على از جمله کسانى نیست که بدون حق ادعاى امامت کرده است.؟

حضرت رضا (ع) فرمود: خیر! زید ادعاى امامت نداشت و به چیزى دعوت نمى کرد که صلاحیت آن را دارا نباشد، او داراى تقوا بود و مى‏گفت: من شما را به آن چه مورد رضاى خاندان رسالت است فرا مى‏خوانم. (9)

از این حدیث استفاده مى‏شود که آن چه در محافل خصوصى ائمه نسبت به حقانیت قیام زید مطرح مى‏شده است، حتى به گوش بنى العباس که در آن روز مخالف حکومت بنى امیه بشمار مى‏آمدند نرسیده و فردى چون مأمون از آن بى اطلاع بوده است و زمانى امام رضا (ع) صریحا آن را اعلام مى‏دارد که دوران آن تقیه گذشته است.

روایاتى که زید را متهم به ادعاى امامت مى‏کند، از نظر کمى اندک و از نظر سند ضعیف و غیر قابل اعتماد است و آن روایات نمى‏تواند با روایات مدح او مقابله نماید.

فلسفه نهى از قیام زید

سؤالى که در این میان باقى مى‏ماند این است که اگر اصل قیام زید مورد امضاى ائمه بوده و حرکت او صحیح و بایسته بشمار مى‏آمده است پس نهیهاى مکررى که از سوى امام باقر و امام صادق (ع) نسبت به قیام او صورت گرفته است، چیست؟ پاسخ این است که اگر روایات مدح را بپذیریم و روایات قدح را ضعیف و ناتوان بشناسیم، در این صورت لازمه جمع میان نهى از قیام زید و ستایش مقام علمى و عملى او این است که بگوییم: نهى ائمه، به جهت دلسوزى و شفقت و ارشادى بوده است.

نهضت زید از نظر خود او امرى بایسته و ضرورى بود، او دیگر طاقت نداشت که شاهد بى حرمتى بنى امیه به ساحت رسول خدا و نظاره گر ظلم و بى‏عدالتى آنان باشد، و تنها راه را در جهاد مسلحانه علیه آنان مى‏دید، اما ائمه (ع) از سوى دیگر، بااین که در اصل ضرورت مبارزه با کفر و ظلم با او هم نظر بودند، ولى بر اساس اطلاعاتى که تنها در اختیار آنان بود و بینشى که نسبت به شرایط سیاسى داشتند، حرکت نظامى و نهضت مسلحانه را تنها راه ممکن و ضرورى تشخیص نمى‏دادند.در نگاه ائمه (ع) زید به گونه واجب، موظف به قیام نبود زیرا اگر او براستى چنین وظیفه‏اى داشت، هرگز او را به ترک تکلیف الهى دعوت نمى‏کردند.از سوى دیگر قیام او ممنوع و باطل نیز نبود، زیرا اگر حرکت او باطل و حرام بود، هرگز ائمه وى را به نیکى یاد نمى‏کردند. (10) در نتیجه تنها راهى که مى‏توان فرض کرد این است که زید براى مقابله با کفر و فساد حاکمان بنى امیه، میان دو راه مخیر بوده است: راه قیام علنى و راه مبارزه پنهانى.

او راه اول را ضروریتر مى‏دانست و ائمه راه دوم را شایسته‏تر مى‏شمردند.از این رو، براى راهنمایى وى، سعى داشتند تا او را از قیام مسلحانه منع کنند.چنین است که گاه، کشته شدن سریع او و عدم پیشرفت نظامى را به او متذکر مى‏شدند. (11) و زمانى بیوفایى مردم را.

سرانجام، زید راه خویش را انتخاب کرد و در پى بى حرمتیهاى مضاعف هشام به خاندان رسول الله (ص) و به شخص وى، دست به قیام زد و به فرموده حضرت رضا (ع)، براى خدا و در راه خدا به شهادت رسید.و بر اساس روایاتى که از رسول خدا (ص) نقل شده است:

زید و یارانش در قیامت گام برگردن مردمان مى‏نهند و به بهشت وارد مى‏شوند. (12) با این همه، نهى ائمه (ع) از قیام زید، نیز بى حکمت نبود.اگر درک جوانب این نهى براى معاصران میسر نبود، براى ما که از این فاصله تاریخى مى‏توانیم شاهد بازتابها و نتایج و پیامدهاى آن قیام باشیم، درک آن دشوار نیست.

قیام زید براى او به صورت یک تکلیف شناخته شد و او با انگیزه‏اى مقدس به‏آنچه تشخیص داده بود عمل کرد، ولى حرکت او بشدت و بسرعت سرکوب شد، و آن چه با بدن و سر او انجام دادند، بر رعب و وحشت مردم و سکوت و خفقان فضاى سیاسى افزود و منحرفان و سست باوران با تبلیغ نادرست اندیشه‏ها و اهداف وى، جریانهاى فکرى و عقیدتى نادرستى را پدید آوردند و در جبهه متشکل شیعه، انشعاب زیدیه شکل گرفت!

قیام و شهادت زید هر چند در خراسان بازتاب وسیع و گسترده‏اى پیدا کرد و شیعیان خراسان به جنبش آمدند و حرکتهاى نهانى خود را علیه دستگاه خلافت آشکار ساختند (13) و این جریان همواره گسترش یافت تا به اضمحلال خلافت امویان انجامید، اما سوگمندانه زوال خلافت امویان، مشکلى را از جامعه اسلامى نگشود و از شدت جور و استبداد نکاست، چه، عباسیان بر جاى امویان تکیه زدند و راه ایشان را پى گرفتند!

هر چند این مشکلات و انحرافها از ناحیه زید بن على صورت نگرفت و او تنها به آنچه تکلیف خویش مى‏دانست عمل کرد، ولى امامان (ع) افقهایى را مى‏دیدند که از دید زید بن على که فاقد بینش امامت بود قابل پیش بینى نبود!

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAGGF.htm


دوشنبه 86 خرداد 14 , ساعت 4:27 عصر

 

امام باقر (ع) پس از عمرى تلاش در میدان بندگى خدا و احیاى دین و ترویج‏علم و خدمات اجتماعى به جامعه اسلامى، در روز هفتم ماه ذو الحجه سال 114 (1) رحلت کرد.

در سال رحلت و شهادت آن حضرت آراى دیگرى نیز وجود دارد.دسته‏اى از مورخان سال 117 (2) و بعضى سال 118 (3) و گروه اندکى سالهاى 116 (4) و 113 (5) و 115 (6) و 111 (7) را یاد کرده‏اند، اما بیشترین منابع تاریخى سال 114 (8) را متذکر شده‏اند.

منابع روایى و تاریخى علت وفات آن حضرت را مسمومیت دانسته‏اند، مسمومیتى که دستهاى حکومت امویان در آن دخیل بوده است. (9)

از برخى روایات استفاده مى‏شود که مسمومیت امام باقر (ع) به وسیله زین آغشته به سم، صورت گرفته است، به گونه‏اى که بدن آن گرامى از شدت تأثیر سم‏بسرعت متورم گردید و سبب شهادت آن حضرت شد. (10)

در این که چه فرد یا افرادى در این ماجراى خائنانه دست داشته‏اند، نقلهاى روایى و تاریخى از اشخاص مختلفى نام برده‏اند.

بعضى از منابع، شخص هشام بن عبد الملک را عامل شهادت آن حضرت دانسته‏اند. (11)

بخشى دیگر، ابراهیم بن ولید را وسیله مسمومیت معرفى کرده‏اند. (12)

برخى از روایات نیز زید بن حسن را که از دیر زمان کینه‏هاى عمیق نسبت به امام باقر (ع) داشت، مجرى این توطئه به شمار آورده‏اند. (13)

به طور مسلم وفات امام باقر (ع) در دوران خلافت هشام بن عبد الملک رخ داده است، (14) زیرا خلافت هشام از سال 105 تا سال 125 هجرى استمرار داشته، و آخرین سالى که مورخان در وفات امام باقر (ع) نقل کرده‏اند 118 هجرى مى‏باشد. (15)

با این که نقلها بظاهر مختلف است، اما با اندکى تأمل در منابع روایى و تاریخ، بعید نمى‏نماید که همه آنها به گونه‏اى صحیح باشد زیرا عامل شهادت آن حضرت لازم نیست یک نفر باشد بلکه ممکن است افراد متعددى در شهادت امام باقر (ع) دست داشته‏اند که هر روایت و نقل، به یکى از آنان اشاره کرده است.

با توجه به برخوردهاى خشن و قهر آمیز هشام با امام باقر (ع) و عداوت انکار ناپذیر بنى امیه با خاندان على (ع) شک نیست که او در از میان بردن امام‏باقر (ع) ـ اما بشکلى غیر علنى ـ انگیزه‏اى قوى داشته است.

بدیهى است که هشام براى عملى ساختن توطئه خود، از نیروهاى مورد اطمینان خویش بهره جوید، از این رو ابراهیم بن ولید (16) را که عنصرى اموى و دشمن اهل بیت (ع) است به استخدام مى‏گیرد و او امکانات لازم را در اختیار فردى که از اعضاى داخلى خاندان على (ع) بشمار مى‏آید و مى‏تواند در محیط زندگى امام باقر (ع) بدون مانع راه یابد و کسى مانع او نشود، قرار دهد، تا به وسیله او برنامه خائنانه هشام عملى گردد و امام به شهادت رسد.

امام باقر (ع) این چنین به شهادت رسید و به ملاقات الهى شتافت و در بقیع، کنار مرقد پدر بزرگوارش امام سجاد (ع) و عموى پدرش حسن بن على (ع) مدفون گشت. (17)

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAGH1.htm


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ