سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نابخردی و غفلت در دل دانشمند نیست . [امام علی علیه السلام]
 
جمعه 86 خرداد 11 , ساعت 12:39 عصر

 

و به دنبال این سخنرانى، عبد الله بن عباس (1) برخاست و مردم را به بیعت‏با آن حضرت دعوت کرده گفت:

«معاشر الناس!هذا ابن نبیکم و وصى امامکم فبایعوه‏»(اى مردم-این پسر پیغمبر شما و وصى امام شماست‏با او بیعت کنید!)

مردم نیز دعوت او را پذیرفته گفتند:

«ما احبه الینا و اوجب حقه علینا»!

(براستى که چقدر نزد ما محبوب است، و چه اندازه حق او بر ما واجب است.)

و به دنبال این گفتار با آن حضرت بیعت کردند.و شیخ مفید(ره)در کتاب ارشاد روایت کرده که این جریان در روز جمعه بیست و یکم رمضان سال چهلم هجرى بود.

و به دنبال آن فرمود: چون کار بیعت تمام شد امام حسن(ع)فرمانداران و استاندارانى براى شهرها تعیین فرموده به شهرها فرستاد، و از آن جمله عبد الله بن عباس را روانه بصره کرد.

و ابن شهر آشوب در مناقب گفته: در روز بیعت‏سى و هفت‏سال از عمر آن حضرت گذشته بود. (2)

و از مدائنى نقل شده که گفته است: چون على(ع)از دنیا رفت، عبد الله بن عباس به نزد مردم کوفه آمد و گفت: مردم امیر المؤمنین(ع)از دنیا رفت، ولى جانشینى براى خود گذارده که اگر خواهید به نزد شما بیاید!و اگر نخواستید باکى بر کسى نیست.

مردم گریستند و گفتند: ما آماده‏ایم تا به نزد ما آید.

و چون امام حسن(ع)بیامد، براى مردم سخنرانى کرده، فرمود:

«ایها الناس اتقوا الله فانا امراؤکم و اولیاؤکم، و انا اهل البیت الذین قال الله تعالى فینا: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»(اى مردم از خدا بترسید که امیران شما و سرپرستان شما ما هستیم، و ماییم‏«اهل بیت‏»و خاندانى که خدا درباره ما فرمود: «جز این نیست که خداوند اراده فرموده تا پلیدى را از شما خاندان دور کند و به خوبى پاکیزه‏تان گرداند».)

و به دنبال آن مردم با آن حضرت بیعت کردند. (3)

و در بحار الانوار از کتاب‏«کفایة النصوص‏»به سندش از هشام بن محمد از پدرش روایت کرده که چون امیر المؤمنین(ع)به شهادت رسید، حسن‏بن على(ع)بر فراز منبر رفت و خواست‏سخن بگوید که گریه گلویش را گرفت و ساعتى نشست، سپس برخاست و چنین گفت:

«الحمد لله الذی کان فی اولیته، وحدانیا فی ازلیته، متعظما بالهیته، متکبرا بکبریائه و جبروته، ابتدا ما ابتدع، و انشاما خلق، على غیر مثال کان سبق مما خلق.

ربنا اللطیف بلطف ربوبیته، و بعلم خبره فتق، و باحکام قدرته خلق جمیع ما خلق، فلا مبدل لخلقه، و لا مغیر لصنعه، و لا معقب لحکمه، و لا راد لامره و لا مستراح عن دعوته، خلق جمیع ما خلق، و لا زوال لملکه، و لا انقطاع لمدته فوق کل شی‏ء علا، و من کل شی‏ء دنا، فتجلى لخلقه من غیر ان یکون یرى و هو بالمنظر الاعلى.

احتجب بنوره، و سما فی علوه، فاستتر عن خلقه، و بعث الیهم شهیدا علیهم و بعث فیهم النبیین مبشرین و منذرین، لیهلک من هلک عن بینة، و یحیى من حی عن بینة، و لیعقل العباد عن ربهم ما جهلوه، فیعرفوه بربوبیته بعد ما انکروه.

و الحمد لله الذی احسن الخلافة علینا اهل البیت، و عنده نحتسب عزانا فی خیر الآباء رسول الله(ص)، و عند الله نحتسب عزانا فی امیر المؤمنین، و لقد اصیب به الشرق و الغرب، و الله ما خلف درهما و لا دینارا الا اربعمائة درهم، اراد ان یبتاع لاهله خادما، و لقد حدثنی حبیبی جدی رسول الله(ص)ان الامر یملکه اثنا عشر اماما من اهل بیته و صفوته، ما منا الا مقتول او مسموم‏»(ستایش خداى را که در آغاز بوده، و در همیشگیش یکتاست و در معبودیت‏خود با عظمت، و در کبریا و جبروت خود بزرگمنش، آغاز در نو آفرینى خود کرد، و نو آفرینى در آفرینش، بى‏آنکه نمونه‏اى براى آنچه آفریده در گذشته وجود داشته باشد.

پروردگار ما به لطف پروردگاریش لطیف، و با دانش خود(موجودات را)شکافت، و به سختى قدرتش آفرید همه آنچه را که آفرید، هیچ نیرویى نتواند خلقتش را تبدیل کرده و ساخته‏اش را تغییر داده و حکمش را برگرداند و فرمانش را رد کند و از انجام دعوتش استراحت‏جویى کند، هر آنچه را آفریده شده او آفریده و فرمانرواییش زوال ندارد و مدت و زمانش پایان نپذیرد، برتر از هر برترى و از هر نزدیکى است و بى‏آنکه دیده شود بر خلق خود تجلى کرده و در دیدگاه برترى است.

به نور خود در پرده است و در جایگاه بلندش برترى گرفته و از خلق خود مستور گشته و گواهى را بر ایشان مبعوث فرموده، و پیمبرانى مژده دهنده و بیم دهنده برایشان برانگیخته تا هر که نابود شود از روى دلیل و برهان بوده و هر که زنده گردد از روى برهانى آشکار باشد، و تا آنکه بفهمند بندگان خدا از پروردگار خود آنچه را نمى‏دانند و او را به پروردگاریش بشناسند پس از آنکه انکارش نمودند.

و ستایش خداى را که جانشینى خود را بر ما خاندان نیکو گردانید و سوگ خود را در بهترین پدران رسول خدا(ص)و همچنین در عزاى امیر المؤمنین(ع)به حساب خدا گذارده(و از او پاداش مى‏خواهیم)و مصیبت او[یعنى امیر المؤمنین(ع)]شرق و غرب را داغدار کرد، و به خدا سوگند درهم و دینارى از خود به جاى نگذارد جز چهارصد درهم که مى‏خواست‏به وسیله آن خدمتکارى براى خاندانش بخرد و براستى که حبیب من و جدم رسول خدا(ص)به من خبر داده که مالک این امر(خلافت)دوازده نفر امام و رهبر از خاندان و برگزیدگان او خواهند شد، و هیچ یک از ما(دوازده نفر)نیست جز آنکه مسموم گردد یا کشته شود.)

و به دنبال آن گفته: امام(ع)از منبر فرود آمد و دستور داد ابن ملجم را حاضر کنند او را به قتل رسانید. (4)

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EADGB.htm


جمعه 86 خرداد 11 , ساعت 12:39 عصر

 

وصیت امام حسن به برادرش حسین(ع)

و این هم وصیتى است که از امالى شیخ(ره)نقل شده که به برادرش امام حسین(ع) فرمود:

«هذا ما اوصى به الحسن بن على الى اخیه الحسین بن على: اوصى انه یشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له، و انه یعبده حق عبادته، لا شریک له فى الملک، و لا ولى له من الذل، و انه خلق کل شى‏ء فقدره تقدیرا، و انه اولى من عبد، و احق من حمد، من اطاعه رشد، و من عصاه غوى، و من تاب الیه‏اهتدى.

فانى اوصیک یا حسین بمن خلفت من اهلى و ولدى و اهل بیتک ان تصفح عن مسیئهم، و تقبل من محسنهم، و تکون لهم خلفا و والدا، و ان تدفننى مع رسول الله صلى الله علیه و آله فانى احق به و ببیته، فان ابوا علیک فانشدک الله بالقرابة التى قرب الله عز و جل منک و الرحم الماسة من رسول الله صلى الله علیه و آله ان تهریق فى محجمة من دم، حتى نلقى رسول الله صلى الله علیه و آله فنختصم الیه و نخبره بما کان من الناس الینا بعده‏» ثم قبض(ع) (1)

(این است آنچه وصیت مى‏کند بدان حسن بن على به برادرش حسین بن على: وصیت مى‏کند که گواهى دهد معبودى جز خداى یکتا نیست که شریک ندارد، او پرستش مى‏کند او را بدان جهت که شایسته پرستش است، شریکى در سلطنت ندارد و سرپرستى از خوارى براى او نیست، و براستى که هر چیزى را او آفریده و بخوبى و به طور کامل اندازه‏گیرى آن را مقدر فرموده، و شایسته‏ترین معبود، و سزاوارترین کسى است که او را ستایش کنند، هر که فرمانبردارى او کند راه رشد را یافته، و هر کس که نافرمانیش کند به گمراهى و سرگشتگى افتاده و هر کس به سوى او بازگردد راهنمایى گشته است.

من تو را سفارش مى‏کنم اى حسین به بازماندگانم از خاندان و فرزندان و خانواده خودت که از بدکارشان درگذرى، و از نیکوکارشان بپذیرى، و براى آنها جانشینى و پدرى مهربان باشى، و دیگر آنکه مرا با رسول خدا دفن کنى که من به او و خانه او شایسته‏تر از دیگران هستم...

و اگر از این کار مانع شدند و جلوگیرى کردند، من تو را به حق قرابت و نزدیکى که خدا براى تو قرار داده و قرابتى که با رسول خدا دارى سوگندت مى‏دهم که اجازه ندهى در این راه به خاطر من به اندازه خونى‏که از حجامت گرفته مى‏شود خون ریخته شود تا آنگاه که رسول خدا(ص)را دیدار کنیم و شکایت‏خود به نزد او بریم، و آنچه از این مردم پس از وى بر سر ما رفته به او گزارش کنیم...)

این را فرمود و از دنیا رفت، درود خدا بر او باد.

و در روایت مفید(ره)اینگونه است که پس از جریان مسموم شدن خود فرمود:

«فاذا قضیت فغمضنى و غسلنى و کفنى و احملنى على سریرى الى قبر جدى رسول الله(ص)لا جدد به عهدا، ثم ردنى الى قبر جدتى فاطمة بنت اسد رضى الله عنها فادفنى هناک، و ستعلم یا ابن ام ان القوم یظنون انکم تریدون دفنى عند رسول الله(ص)فیجلبون فى ذلک، و یمنعونکم منه، و بالله اقسم علیک ان تهریق فی امرى محجمة دم‏»(چون من از دنیا رفتم، چشم مرا بپوشان و مرا غسل ده و کنف نما، و بر تابوتم بنه و به سوى قبر جدم رسول خدا(ص)ببر تا دیدارى با او تازه کنم، سپس به سوى قبر جده‏ام فاطمة بنت اسد رضى الله عنها ببر و در آنجا دفنم کن، و زود است‏بدانى اى برادر که مردم گمان کنند شما مى‏خواهید مرا کنار رسول خدا(ص)به خاک بسپارید، پس در این باره گرد آیند و از شما جلوگیرى کنند، تو را به خدا سوگند دهم مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتى خون ریخته شود.) (2)

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EADHB.htm


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ