سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و روایت شده است که دو مرد را نزد او آوردند که از مال خدا دزدى کرده بودند : یکى از آن دو بنده بود از بیت المال مسلمانان ، و دیگرى در ملک مردمان . فرمود : ] امّا آن یکى از مال خداست و حدّى بر او نیست چه مال خدا برخى از مال خدا را خورده ، و امّا دیگرى بر او حدّ جارى است و دست او را برید . [نهج البلاغه]
 
جمعه 88 خرداد 29 , ساعت 11:25 عصر

ابراهیم

قسمت نهم

قربانی

ذبح عظیم

 

گفته آمد که: برخی از مفسران مانند ملامحسن فیض در تفسیر صافی و علامه حویزی در نور الثقلین و علامه بحرانی در البرهان و علامه مجلسی در بحار الانوار براساس روایتی از حضرت ثامن الحجج (علیهم السلام) گفته‌اند که منظور از ذبح عظیم حضرت سید الشهدا (علیه السلام) است.

روایت رضویه را که گویا از نظر سندی نیز مورد نظر برخی از محدثین است مرحوم شیخ صدوق در خصال چنین آورده است: و آنگاه که قوچی بزرگ در زیر دستان ابراهیم قرار گرفت و به آن گرامی گفته شد که تو در ماموریتت پیروز و سربلند گشته‌ای، ابراهیم به جهت خشنودی خدای بزرگ درخواست نمود که اجازه ذبح اسماعیل فراهم ‌آید و اسماعیل را ذبح نماید، تا با تحمل غم و اندوه مصیبت فرزند، درجاتش تعالی یابد، پروردگار جلیل از او پرسید ای ابراهیم محبوبترین مخلوقاتم نزد تو کیست؟

ابراهیم گفت: محبوبتر از حبیبت محمد نیافریدی.

فرمود: او نزد تو محبوبتر است یا خودت؟

ابراهیم گفت: البته او.

فرمود: فرزند او محبوبتر است یا فرزند تو؟

ابراهیم گفت: البته فرزند او

فرمود: آیا شهادت فرزند حبیبم محمد را که دشمنانش از روی ستم ذبح می‌کنند نزد تو اندوهگین‌تر است یا ذبح فرزندت اسماعیل به دست تو؟

ابراهیم گفت: ذبح او بدست دشمنانش مرا اندوهگین ساخت .

فرمود: ای ابراهیم مردی شقی از امت محمد (صلی الله علیه و آله) بعد از او فرزندش حسین را ستمگرانه همچون گوسفند ذبح می‌کند و گرفتار غضب من می‌شود، و بدین سبب دل ابراهیم اندوهگین شد و چشمانش گریان.

وحی آمد که ‌ای ابراهیم ناله‌ات را پذیرفتیم، آن‌چنان‌که اشکت روان باشد و آهت سرد وسوزان و ناله‌ات بلند بر قربانی شدن دلستانت اسماعیل و بر درجاتت افزودیم و مقامت را تعالی بخشیدیم بر این مصیبت بزرگ و جانکاه.

آری آن فتنه‌ای که ابراهیم بدان گرفتار آمد و هزاران فرسنگ راه را برای آن آزمون درنوردید و در راه آن سنگها به شیطان رمی فرمود و خدای بزرگ به پاس آن همه بردباری و بندگی ماجرای حج را تشریع فرمود، به ذهن آدمی دور است که به قوچی بزرگ ختم یابد، این ماجرا تا پایان هستی باید دل هر انسان آزاده‌ای را اندوهگین سازد، اسماعیل باید زنده باشد تا پیشوایی موحدان عالم همواره به دست ابراهیمیان و اسماعیلیان و حسینیان باشد و حسین برای همیشه تاریخ ذبیح الله.

آیا شهادت فرزند حبیبم محمد را که دشمنانش از روی ستم ذبح می‌کنند نزد تو اندوهگین‌تر است یا ذبح فرزندت اسماعیل به دست تو؟

چون ماموریت الهی به پایان رسید، ابراهیم، اسماعیل و هاجر را بدرود گفت و راهی کنعان شد و با ورود او به فلسطین شاهد عنایت دیگری از سوی خدا گردید.

رخدادنگارآورده‌اند که پس از بازگشت ابراهیم، همچنان ساره بی فرزند بود و برای سرگرمی خود بزغاله‌ای در خانه نگه می‌داشت، ابراهیم میثاق بسته بود که هرگز بی میهمان غذا نخورد و در زمانی شش روز گذشت وهیچ میهمانی بر کنار سفره ابراهیم ننشست و ابراهیم چند روزی روزه دار بود تا نذر خویش اداء گرداند، روز هفتم، دوازده میهمان از راه رسیدند و گفتند میهمانیم.

ابراهیم ایشان را به خانه آورد وگفت ای ساره میهمان عزیز خداست، برخیز و هر چه عزیزتر داریم بیاور تا با میهمانان بخوریم.

ساره گفت به جز این بزغاله عزیزتر نداریم، آن را فدای میهمان می‌کنم.

بزغاله را کشتند وگوشت آن را برای پذیرایی میهمانان طبخ کردند ونشستند تا تناول نمایند، ساره دید که ابراهیم میخورد ولی میهمانان نمی‌خورند،چون ابراهیم متوجه شد، میهمانان گفتند: ای ابراهیم ما فرشته‌ایم وآدمی نیستیم که غذا بخوریم، ما آمده‌ایم تا تو روزه‌ات را بگشایی وحالا که تحفه ساره را برای میهمانانت قربانی کرده‌ای، بشارت باد شما را که ساره دارای فرزند خواهد شد و آن فرزند مانند اسماعیلت از پیامبران است و نام او اسحاق.

چندی بعد با وجود کهولت سن، ساره باردار گردید و اسحاق پیامبر تولد یافت و بدینسان خدای بزرگ فرزند دیگری که او نیز پیشوای موحدان در فلسطین و شام بود را به ابراهیم صد ساله عنایت فرمود.

 بنابر روایت‌ عهد عتیق،‌ خداوند ابراهیم‌ خلیل‌ علیه السلام‌ را در 99 سالگی‌ بشارت‌ رسانید که‌ همسرش‌ ساره‌ را برکت‌ داده‌ است‌ و از وی‌ پسری‌ به‌ او خواهد بخشید، پسری‌ که‌ او نیز برکت‌ خواهد یافت‌ و امتها از وی‌ به‌ وجود خواهند آمد، ابراهیم‌ علیه السلام از این‌ خبر شگفت زده شد و با خود اندیشید که‌ چگونه‌ مردی‌ 100 ساله‌ و زنی‌ 90 ساله‌ صاحب‌ فرزندی‌ خواهند شد.

در کتاب کریم آمده است؛ ابراهیم گفت: ستایش خدایی را که در پیری اسماعیل و اسحاق را به من بخشید، هر آینه پروردگار من شنونده دعا‌های من است (ابراهیم 39) .

چون ابراهیم 120 ساله شد اسحاق را در شام وفلسطین خلیفه و وصی خود قرار داد و اسماعیل همچنان نماینده او در حجاز و یمن بود وایشان دین ابراهیم را ترویج می‌نمودند.

اسماعیل نیز چند سال پس از ماجرای قربانی شدن از همان قوم نجیب جرهم، بانویی را به کابین نکاح خود درآورد و همراه با مادرش در مکه مکرمه ماندگار شدند و امت حنیفی از او پدیدار گشت و رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و اله و سلم)، امیرالمومنین علی ابن ابی طالب و همه امامان معصوم سلام الله علیهم از فرزندان اسماعیل ذبیح الله هستند.

رخدادنگاران آورده که ابراهیم پیامبر، هر از گاهی چند به دیدار هاجر و اسماعیل به مکه مکرمه می‌آمد تا آنکه ماموریت الهی دیگری به ابراهیم سپرده شد.

 

ابراهیم دیگر متلا به چه خواهد شد؟! در آخرین شماره‌ی این داستان این ماجرا خواهد آمد.

تبیان - آقامیری

جمعه 88 خرداد 29 , ساعت 11:25 عصر

ابراهیم

قسمت هشتم

قربانی

قربانی

 

ابراهیم شبی در خواب دید که خدای بزرگ او را فرمان می‌دهد تا اسماعیل یگانه فرزند و میوه دلبندش را قربانی نماید، حال پیر شده و باید به چنین آزمونی بزرگ تن در دهد.

 

آزمونی بس جانکاه و سخت است، چرا که سالهای سال منتظر طفلی بوده تا دل به او بندد، تا جوان بود که ساره همسرش فرزندی برای او نیاورد و حال که پیر شده و از کنیزکی مصری، خداوند بزرگ فرزندی دلبند به او عطا فرموده و سالهایی را نیز به غم هجران او گرفتار آمده و اکنون که جوانی برومند گردیده و مایه دلگرمی پدر، باید که با دستان خود شمع وجود نازنینش را خاموش سازد و حلقوم لطیفش را بدرد.

ابراهیم برای تحقق این آزمون بزرگ الهی راهی حجاز شد و پس از طی مسیر طولانی کنعان تا حجاز به مکه رسید، اسماعیل را دید و او را در آغوش کشید و گفت: ای دیده دو چشمانم در خواب دیدم که تو را سر می‌برم پس بنگر که چه می‌بینی.

ابراهیم این سخن را از آن رو به اسماعیل گفت تا نظر و رای او را در این آزمون جویا شود، تا اینکه به جبر اسماعیل را آلوده آزمون الهی خویش نگرداند، لیک پاسخ اسماعیل موجب شگفتی انسان می‌شود و با اندکی اِمعان نظر به عظمت و بلندای مقام اسماعیل پی می‌برد، بنده‌ای که در این آزمون مانند پدر سربلند سربلند حائز بلندترین رتبه بندگی گردید و بی‌جهت نیست که بزرگترین موحدان عالم از صلب او هویدا گردیدند و سالار شهیدان کربلا نام گرفتند.

آری اسماعیل در پاسخ به پدر گفت: ای پدر هر آنچه  بدان امر شده‌ای اجرا فرما، ان شاء الله مرا در این آزمون از شکیبایان خواهی یافت (صافات 102).

آری چنین پدری را چنین فرزندی شاید!

آورده‌اند که ابراهیم فرزند دلبند خویش را که گویا در آن رخداد بدر کاملی بیش نداشت در آغوش کشید و بر سر و روی او بوسه زد سپس تیغی به دست گرفت و تیزی تیغ را بر حلقوم فرزند نهاد.

برخی از مفسران و دانشمندان براساس روایتی از حضرت ثامن الحجج (علیهم السلام) گفته‌اند که منظور از ذبح عظیم حضرت سید الشهدا (علیه السلام) است

بلای عظیمی است که بندگان بزرگ الهی بدان گرفتار آیند، ابراهیم بزرگ موحدان تاریخ است از آغاز تا کنون، بدین سبب او شایسته چنین آزمون سختی است، با این وصف آورده‌اند که دلش می‌لرزید و دستانش نیز هم، عرقی سرد بر جبین مبارکش پدیدار گشته بود، او را یارای این عمل نبود، دلبستگی پدرانه و وسوسه‌های شیطان بارها او را از این آزمون سخت باز می‌داشت و هر بار از این مصیبت به خدا پناه می‌برد و شیطان را رمی می‌نمود و از خود می‌راند.

لیک فرمان حق را بیاد آورد و با استواری تمام، امر الهی را تحقق بخشید و تیغ را برگردن دلستان خویش به گردش درآورد و خدای بزرگ را راضی و خشنود دید.

هر چه تلاش کرد تا بُرندگی تیغ گلوی فرزند را بدرَد چنین نمی‌شد، ناگزیر تیغ را رها کرد و دستان مبارکش را بسوی آسمان بلند کرد و از خدای بزرگ استمداد فرمود تا او را در این عمل سهمگین یاری نماید.

یزدان متعال سترگی او را ستود و بر این استوار گامی تحسین گفت و بدو رحمت فرستاد و ندا داد: که ‌ای ابراهیم در رویای خویش راستین بوده‌ای و ما این چنین پاداش نیکو کاران را عطا می‌کنیم، به درستی که این آزمون آزمایشی بزرگ و آشکار است.

ابراهیم از این آزمون بزرگ با سربلندی بیرون رهید و فرزند دلبند را از روی خاک بلند فرمود و در بر گرفت، آن دو پیامبر الهی بر این لطف و عنایت خداوندی سپاس گفتند و نماز شکر بجای آوردند و شادمان بودند.

در نوشته‌های گوناگون آمده است که کار چون به اینجا رسید خدای بزرگ گوسفندی را از بهشت نزد ابراهیم فرستاد و ابراهیم نیز تا تیزی تیغ را بر حلقومش نهاد، فوراً ببرید و خون از گلوی آن گوسفند جاری گردید.

و بدینسان سنت قربانی در حج جاری گشت و مسلمانان هر ساله از اقصی نقاط جهان به سرزمین مکه و منی و مشعر و عرفات می‌روند تا یاد و خاطره ابراهیم و اسماعیل و هاجر را زنده نگه دارند و اینگونه پرودگار جلیل به پاس خدا باوری ابراهیم و همسر و دردانه‌اش، مکه را بیت الله الحرام قرار داد و حج را به جهانیان ارزانی داشت و پاداش نیکو کاران را عطا فرمود.

قربانی

در این مقال جای سخنی عمیق و جانکاه سبز است و آن تفسیر این آیه شریفه "وَ فَدَیناهُ بِذِبحٍ عَظیم" یعنی در ازای او قربانی راتاوان دادیم (صافات 107).

مفسران چون علامه بزرگوار طباطبایی در المیزان آورده‌اند که چون ماموریت الهی ابراهیم پایان یافت، خدای تعالی قوچی بزرگ را به سوی او فرستاد و آن قوچ فدایی اسماعیل شد، این قربانی بدین سبب عظیم است که نسبت با خدا دارد و چون از آسمان آمده است بزرگ است و با اهمیت، اما برخی از مفسران مانند ملامحسن فیض در تفسیر صافی و علامه حویزی در نور الثقلین و علامه بحرانی در البرهان و علامه مجلسی در بحار الانوار براساس روایتی از حضرت ثامن الحجج (علیهم السلام) گفته‌اند که منظور از ذبح عظیم حضرت سید الشهدا (علیه السلام) است.

 

شماره‌ی آینده را حتما بخوانید که روایت امام رضا را در آن خواهم آورد

تبیان - آقامیری

منبع:سایت تبیان


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ