سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با پاداش دادن به نیکوکار بدکار را بیازار . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 86 خرداد 16 , ساعت 11:31 صبح

 

با آنکه در خاندان امام صادق (ع) اسماعیل و عبد الله پسران بزرگ، چشم و چراغ خانواده شمرده میشدند، و با اینکه تعدادى از یاران پیشواى ششم میراث امامت را پیش خود نصیب خاص اسماعیل فرزند بزرگ امام میدانستند، با این همه موسى در خاندان رسالت مقام ویژه‏اى بدست آورده بود که بسیار درخشان و خیره کننده بود، تا روزى که اسماعیل پسر بزرگ پیشواى ششم در قید حیات بود یاران او بى‏آنکه در این باره سخنى شنیده باشند او را کاندیداى پیشوائى و امامت آینده خود میدانستند ولى اسماعیل در جوانى از دنیا رفت و منتظرین خود را مأیوس و نومید ساخت و پیشواى ششم براى اثبات این اصل خبر مرگ او را علنى ساخت و حتى جنازه او را به بزرگان و معتمدین قوم نشان داد تا ریشه این عقیده موهوم را از اساس بخشکاند و این پندار را باطل سازد.پس از مرگ اسماعیل بود که پیشواى ششم به یاران خود مجال داد که درباره امام آینده خود سخن بمیان آورند و هر بار که با تعبیرهاى مختلف سئوالى در این باره بعمل مى‏آمد پیشواى عالیقدر ما گاهى با تصریح و گاهى با تلویح و کنایه و ایماء و گاهى با تعیین و تشخیص کامل، آنان را بسوى امام بعدى پسر سوم خود، (موسى) راهنمائى میفرمودند که ما بصورت اختصار، تعدادى از این نوع تصریحات را از منابع معتبر و مورد وثوق باز مى‏آوریم تا نمونه‏هائى از آن علائم، و نشانه‏ها و تصریحات پیشواى ششم بازگو گردد:

تصریحات امام آن بزرگوار:

امامت و پیشوائى امت، یک منصب الهى تفویضى است که دارنده آن ریاست عمومى دینى دنیوى مردم را بعهده دارد و آن منصب با تعیین و تصریح هر کدام از پیشوایان معصوم (ع) به افراد بعدى منتقل میگردد و انتخاب و اختیار افراد در آن دخالتى ندارد و این امر در مورد کلیه پیشوایان عالیقدر صورت تحقق پذیرفته است و تعیین امام قبلى کافى است (1) و اینک در مورد امام هفتم (ع) به چند نمونه اشاره میگردد.

1 ـ مفضل بن عمر جعفى که یکى از بزرگان و دانشمندان شیعه در عصر امام صادق (ع) میباشد و پیشواى ششم ما توحید معروف خود را به او املاء فرموده است میگوید:

از پیشگاه امام صادق (ع) درخواست نمودم که امام و حجت الهى را پس از خودش تعیین فرماید .امام در پاسخ فرمودند: امام و حجت خدا پس از من فرزندم موسى است که وارث من و امیر شیعیان است من، تو و یاران ترا به او توصیه مى‏کنم. (2)

2 ـ یزید فرزند سلیط که یکى از مردان تقوى و دانش بوده و در نقل حدیث بسیار امین و مورد وثوق رجال درایت قرار گرفته است میگوید: در سفر حج با جمعى از یاران و دوستان خود بمحضر امام صادق (ع) شرفیاب گردیدیم در ضمن پرسش خود عرض نمودم فدایت گردم شما رهبران پاک و معصوم ما هستید ولى مرگ مسئله‏اى نیست که کسى را از آن استثنائى باشد در چنین صورتى جانشین شما کى خواهد بود؟

امام صادق (ع) در پاسخ فرمودند: فرزندم موسى وارث و جانشین من‏هستند.علم، حکمت و فهم و سخاوت و آشنائى با درخواستها و حوائج دینى مردم، حسن خلق و معاشرت نیک در او جمع است .او یکى از درهاى رحمت الهى است و بالاتر از همه حقیقتى در او نهفته است که والاتر از همه‏ى اینها است، فرزند سلیط میگوید: پدر و مادرم فدایت گردد آن حقیقت چیست؟

امام فرمودند: پناه این امت و امید گاه مسلمانان از او متولد میگردد.او پاسدار و نگهدارنده نور و روشنائى بخش این امت است نورى که گفتار او حکم، و سکوت او علم و دانش است و اوست که روشنگر مسائل اخلاقى بین مردم میباشد. (3)

3 ـ عبد الرحمن پسر حجاج چنین تعریف مى‏کند: بمنزل امام و پیشواى خود حضرت صادق (ع) رفته بودم او را در اطاق مخصوصش که نماز خانه بود مشغول عبادت و اطاعت الهى دیدم و نخواستم آن حال خلوص و حضور را برهم زنم، او رو به قبله بر روى سجاده نشسته بود و پسرش موسى کمى عقب‏تر از او رو به قبله ایستاده بود امام (ع) دعا میکرد پسرش موسى آمین میگفت.

این منظره روحانى و ملکوتى حال دیگرى در من ایجاد کرد منتظر ماندم تا آنکه امام (ع) دعاى خود را بپایان برد تا من سئوال خود را آغاز نمایم پس از فراغت امام (ع) عرض کردم : خدا مرا بپاى تو افکند شما بهتر از همه میدانید که من از همگان بریده و به خاندان شما پیوسته‏ام و تو میدانى که من خدمتگذار این خاندانم، دلم میخواهد دانسته باشم چه کسى بعد از شما شایستگى مقام والاى امامت را دارد و کدام یک از فرزندانتان جانشین شما هستند؟

امام در پاسخ من چنین فرمود: موسى پسرم این لباس را او پوشید و بر اندامش موزون و مناسب در آمد من خرسند شدم گفتم: شکر خدا راکه دیگر در این جهان به هیچ مسئله‏اى نیازمند نیستم (4) .

4 ـ فیض فرزند مختار به حضور امام صادق (ع) شرفیاب گردید و سخنانى میان آنان درباره ابو الحسن امام موسى رد و بدل شد در این هنگام موسى (ع) وارد شدم امام رو به فیض نمود و فرمود همین است آقاى شما که درباره‏اش سئوال مینمودى.

فیض میگوید: بلند شدم و دست و صورت امام را بوسه زدم و خواستار بقاء و حیات او گردیدم به امام صادق (ع) عرض کردم آیا میتوانم به کس دیگرى هم اطلاع دهم؟

ـ بلى میتوانى به خانواده و فرزندان و دوستان مورد اعتماد خود یاد آور شوى.

من در میان دوستان خود به یونس به ظبیان جریان را نقل کردم او در یکى از ملاقاتهاى خود حقیقت امر را از خود امام صادق (ع) سئوال نمود امام فرمود حقیقت امر همان است که فیض بشما گفته است یونس شاد و مسرور از محضر امام برگشت (5) .

از این حدیث شریف موقعیت بحرانى عصر امام (ع) روشن میگردد که تسلط حکام ناجور تا چه پایه بوده است که امام مکنونات قلبى خود را نمیتواند با کمال صراحت بر زبان آورد و مردم را در جریان واقعى امور قرار دهد ناچار به کتمان و راز دارى توصیه میفرمایند.

5 ـ على بن جعفر برادر امام میگوید: از پدرم جعفر بن محمد شنیدم که با جمعى گفتگو میکرد و به یاران و خواص شیعه میفرمود: در مورد فرزندم موسى به نیکى و خوشى رفتار نمائید او بهترین فرزندان من است که بر جاى من تکیه میزند او قائم مقام من و حجت خداى متعال بر عموم آحاد مردم است. ـ زرارة بن اعین (6) که یکى از بزرگان و علماء شیعه در فقه و حدیث و کلام میباشد.

میگوید: بمحضر امام صادق (ع) شرفیاب گردیدم که فرزند بزرگوارش موسى هم حضور داشتند.در وسط منزل نعشى قرار گرفته بود که روى آن با پارچه پوشانده گردیده بود.امام بمن دستور دادند که هر چه زودتر جمعى از یاران مانند داود رقى و ابو بصیر و حمران را حاضر کنم من براى دعوت آنان از منزل خارج شدم و در بین راه با مفضل بن عمر رو برو شدم که به سوى منزل امام با جمعى حرکت میکرد.

من با سرعت به سراغ افراد مورد درخواست امام (ع) رفتم و آنان را احضار نمودم تا چشم امام صادق (ع) به داود رقى افتاد فرمود پارچه را از روى اسماعیل بردار.

او امتثال امر نمود و آنرا را کنار زد ناگاه جسد بى‏روح و بیحرکت اسماعیل پدیدار گردید .

امام به او فرمود:

ـ آیا او زنده است یا مرده؟

ـ آقا جان او مرده است.

امام همگانرا به قضاوت و داورى طلبید و همه را بمرگ او شاهد گرفت و از حضار بر مرگ او اقرار و اعتراف اخذ نمود.

هدف آنحضرت از اینهمه اعتراف و اقرار آن بود که خیال و توهمات برخى از شیعیان را که به امامت و پیشوائى اسماعیل دل بسته بودند باطل سازد و آنان را به حق و حقیقت ارشاد و توجیه نماید و آنانرا روشن سازد که امام و جانشین بعد از خودش فرزندش موسى است.

هنگامیکه اسماعیل را غسل دادن و کفن کردند، امام به مفضل بن عمر دستور دادن که دوباره صورت او را باز کنند و نشان مردم دهند که تا همگان بر مرگ او یقین و اطمینان پیدا نمایند و بعنوان تاکید مراتب، اطمینان مردم رو به جمع نمود و فرمود:

آیا او زنده است یا مرده؟

همگى لب بر اعتراف و اقرار گشودند که اسماعیل برحمت ایزدى پیوسته است.امام صادق (ع) دست به دعا برداشت و چنین عرض نمود:

«بار الها گواه باش که بزودى عده‏اى از مغرضین و کسانى که میخواهند نور الهى را خاموش سازند (اشاره به فرزندش موسى نمود) در این باره مردم را به شک و تردید وا خواهند داشت در صورتیکه اراده الهى بر کامل ساختن نور خود قرار گرفته است» سپس دستور داد او را در قبر قرار دهند و خاک روى او بریزند.براى آخرین بار خطاب به جمع فرمودند:

آنکه مرده، کفن شده، حنوط شده و در این لحد مدفون گردیده است کیست؟

همه‏ى حضار با صداى بلند گفتند او اسماعیل است.امام صادق (ع) گفت:

بار الها! گواه باش!

سپس دست فرزندش موسى را گرفت و فرمود: او حق است و حق با اوست و سرچشمه حق است تا روزیکه خداوند خودش وارث زمین و آنچه بر روى زمین است، باشد.

امام صادق (ع) با این همه تصریحات و تاکیدات میخواست دو مطلب را ثابت کند:

یکى آنکه مسئله امامت و پیشوائى مردم با تعیین الهى است و انتخاب و اختیار مردم در آن کوچکترین دخالتى نداشته و ندارد و تعیین الهى در مورد امامان قطعى و منجز است.

دوم آنکه بدینوسیله میخواست: گمان و توهمات پاره‏اى از شیعیانرابرطرف سازد که به امامت و پیشوائى اسماعیل دل بسته بودند.بدینوسیله امام علنا روشن ساخت که اسماعیل در دوران حیات خود امام صادق (ع) برحمت ایزدى رفت و در یک زمان واحد دو امام روا نیست و امام بحق و پیشواى راستین پس از او، با تعیین الهى فرزندش امام موسى است و اختیار انتخاب در دست او نیست. (7)

نصوص دیگر

تصریحا متعددى نسبت به امامت و پیشوائى امام هفتم (ع) از طرف پیشوایان معصوم قبلى بیادگار مانده است که محض اختصار بتعدادى از آنها اکتفاء گردید.افراد موثق و مورد اطمینان و طرف علاقه‏ى خاص امام صادق (ع) در این باره احادیثى نقل نموده‏اند که همگان از فقهاى ارزنده و خواص و یاران و همرازان امام (ع) بوده‏اند که از بین آنان میتوان از مفضل بن عمر، معاذبن کثیر، عبد الرحمن فرزند حجاج، فیض فرزند مختار، منصور فرزند حازم، یعقوب سراج، سلیمان فرزند خالد، صفوان جمال (هشام فرزند سالم) را نام برد و از افراد فامیل امام (ع) میتوان از برادران امام موسى، اسحاق و على بن جعفر را بعنوان نمونه ذکر نمود که هر دو از موثقین و صاحبان فضل و کمال بودند و هر دو تصریح به امامت و پیشوائى آن بزرگوار نموده‏اند و اهل بیت بمحتویات خانه بهتر از دیگران آگاهى و آشنائى دارند. (8)

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAIE.htm


چهارشنبه 86 خرداد 16 , ساعت 11:30 صبح

 

پیشوایان معصوم (ع) هر کدام بنوبت خود منبع فضایل و مناقب و آموزگاران واقعى فضیلت و شرف و اصول انسانیت هستند.آنان پایه گذاران تمدن واقعى و پى افکنان اصول معاشرت و روابط اجتماعى صحیح و سالم میباشند.همگان از یک نور سرچشمه گرفته‏اند و در یک مکتب تربیتى الهى پرورش یافته‏اند و رو بیک سور و یک هدف گام برمى‏دارند و غایت و هدف از زندگى آنان تحکیم مبانى انسانى و تشیید اصول الهى و آسمانى است.پس ذکر فضیلت ویژه بهر کدام از پیشوایان معصوم (ع) به آن معنى نیست که آن دیگران فاقد آن فضیلت یا عارى از آن صفت بوده‏اند بلکه بمقتضاى عصر و باقتضاى شرایط تبلیغ و امر بمعروف و آمادگى فکرى مردم هر دوره، باعث ظهور بیشتر پاره‏اى از فضایل و مناقب خاص گردیده است که در دورانهاى دیگر آن ویژگیها زمینه و اقتضاى نداشته است.

بعنوان نمونه میتوان به شجاعت على (ع) و فرزندان ارجمندش امام حسن (ع) و امام حسین (ع) اشاره نمود، آنان عصر پیامبر اسلام را درک کردند و با کفار و مشرکین و دشمنان و مارقین و قاسطین و ناکثین روبرو گشتند و برخورد آنان با شمشیر و صحنه‏هاى جنگ و ستیزه بوده است از آن رو ظهور شجاعت و صلابت و روح سلحشورى و جهاد در آنان بیشتر از دیگر فضائل به ثبت رسیده است تا دیگر پیشوایان معصوم (ع) .

از اینرو صفات و فضائلى که اکنون در این بخش مى‏آوریم در دیگر پیشوایان هم وجود داشته است.

علم و دانش او

خاندان عصمت و طهارت از پایه گذاران علوم و دانشتهاى حقیقى

بشر بشمار مى‏آیند که با روشنگریها و راهنمائیهاى خود که همه از روى علم و حکمت و جهان بینى عمیق معنوى و فکرى بوده است تاریکیها و اوهام را زائل ساخته‏اند و اجتماع را بسوى حقیقت معارف و مکارم واقعیت و درستى‏ها و مفاهیم اصیل معاریف بشرى رهنمون گشته‏اند.

یادگارهاى علمى و فکرى امام موسى بن جعفر (ع) که در محتویات کتابهاى حدیث و فقه و کلام و تفسیر ثبت گردیده است یکى از بهترین و غنى‏ترین میراثهاى علمى است که اصول زندگى و روشهاى تربیتى و معارف ماوراء الطبیعه را با محکمترین و استوارترین بیانها در اختیار پویندگان آن معارف قرار میدهد و اسرار آفرینش را با عالیترین بیانات توضیح میدهد که امروز علم با آنهمه پیشرفت و ترقى فراتر از آن گام ننهاده است.

صدر المتألهین ـ در شرح و تقریط حدیث شریف عقل که امام (ع) بیکى از یاران خود بنام «هشام بن حکم» القاء فرموده است چنین مینویسد:

«این حدیث عقل در برگیرنده بزرگترین مشخصات و ویژگیهاى عقل است که در محتویات خود معارف عالیه‏اى از قرآن مجید را دارد این حدیث شریف محتوى معارف پر ارج الهى است که همانند آنرا در چندین مجلد از کتاب‏هاى عرفا و دانشمندان صاحب نظر نمیتوان پیدا نمود جامعیت حدیث از آن نظر است که اشاراتى به علم ماوراء الطبیعت فلکیات، روان‏شناسى، اخلاق، سیاست مدنى، تربیتى و و دارد و از نظر مواعظ و پند و اندرز و توجیه به نشاءة آخرت سرشار و غنى است» (1)

رهبر فکرى و معنوى:

امام موسى بن جعفر (ع) بعد از رحلت پدر عالیقدرش اداره کننده فکرى و علمى دانشگاه وسیع و بزرگى بود که از پدر به میراث باقیمانده بود.دانشگاهى که مدیریت علمى آن بعهده امام واگذار گردید در حال توسعه و گسترش و دربر گیرنده هزاران دانشجو و استاد بود که در کلاسهاى مختلف آن از مکتب پر فیض امام صادق (ع) دانش آموخته و اکنون در طى مدارج عالیترى از دانش و فضیلت بودند.

گروههاى متعددى از متکلمین و فقها، و فلاسفه و محدثین و مفسرین و ریاضیون و مورخین، و رجالیون و ادبا و شعرا و دیگر طبقات مختلف علمى اکنون متوجه مقام علمى الهى امام موسى بن جعفر گردیده‏اند و از کمالات و فضائل و دانش بى پایان او استفاضه مینمایند.و گرد شمع وجود او را فرا گرفته‏اند تا مبانى مکتب فکرى و علمى اسلامى را غنى‏تر و پربارتر سازند و نور درخشان اسلامى را روشن‏تر و تابان‏تر نمایند.امام موسى بن جعفر (ع) دانشمندترین و با فضیلت‏ترین مردم عصر خود بود و علم و دانش او همانند انبیاء و رجال الهى از منبع پر فیض الهام و کرامت الهى سرچشمه گرفته بود و در مکتب تربیتى خاندان رسالت و طهارت تکمیل و سرشار گردیده بود.امام صادق (ع) در تصدیق دانش و آگاهیهاى علمى او میفرماید :

فرزندم موسى به حدى آمادگى علمى دارد که اگر از تمام محتویات قرآن از او پرسش نمائى با دانش و علم کافى که دارد به تو پاسخ قانع کننده‏اى میدهد.او کانون حکمت، فهم، معرفت و اندیشه است.

در وسعت و تبحر علمى او کافى است که در نظر آوریم که دانشمندان و محدثین در فنون مختلف اسلامى از وى حقایقى نقل کرده‏اند که کتبها و دفاتر خود را با آنها پر ساخته‏اند بحدى که آن حضرت با لقب «عالم» شهرت یافته است.

دانشمند عصر

عصر زندگى امام از نقطه نظر علم و دانش، یکى از درخشان‏ترین اعصار اسلامى بوده است، دانش و هنرهاى گوناگون در آن عصر پا بر پلکان اعتلاء نهاده بود.عصر طلائى دانشها و هنرهاى ظریف در دنیاى اسلام آغاز گشته بود در یک چنین عصرى مشعشع که دیوانها و کتابهاى دانشمندان ایران، یونان و هند بزبان تازى ترجمه میشد و فلسفه و ادبیات و دیگر شاخه‏هاى علوم آنروزى در اوج اعتلاى نسبى خود بود پیشواى هفتم ما را در محافل علمى دانشمندان و مجامع بحث و گفتگو و مناظره عالم و دانشمند مى‏نامیدند تا آنجا که این عنوان در شمار القاب آنحضرت در آمده بود و این موضوع خود میرساند که وجهه علمى و تبرز فکرى او در میان ناباوران امامت نیز پذیرفته شده بود.

گفتار شیخ مفید:

«او که یکى از پیشگامان علم حدیث و فقه و تاریخ در قرن چهارم میباشد در کتاب خود مینویسد : روایات متعدد و فراوانى در زمینه‏هاى مختلف علمى از وجود امام ابو الحسن (ع) روایت گردیده است که نشان میدهد او فقیه‏ترین و دانشمندترین فرد روزگار خود بوده است» (2)

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAID.htm


<      1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ