وصیت امام حسن به برادرش حسین(ع)
و این هم وصیتى است که از امالى شیخ(ره)نقل شده که به برادرش امام حسین(ع) فرمود:
«هذا ما اوصى به الحسن بن على الى اخیه الحسین بن على: اوصى انه یشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له، و انه یعبده حق عبادته، لا شریک له فى الملک، و لا ولى له من الذل، و انه خلق کل شىء فقدره تقدیرا، و انه اولى من عبد، و احق من حمد، من اطاعه رشد، و من عصاه غوى، و من تاب الیهاهتدى.
فانى اوصیک یا حسین بمن خلفت من اهلى و ولدى و اهل بیتک ان تصفح عن مسیئهم، و تقبل من محسنهم، و تکون لهم خلفا و والدا، و ان تدفننى مع رسول الله صلى الله علیه و آله فانى احق به و ببیته، فان ابوا علیک فانشدک الله بالقرابة التى قرب الله عز و جل منک و الرحم الماسة من رسول الله صلى الله علیه و آله ان تهریق فى محجمة من دم، حتى نلقى رسول الله صلى الله علیه و آله فنختصم الیه و نخبره بما کان من الناس الینا بعده» ثم قبض(ع) (1)
(این است آنچه وصیت مىکند بدان حسن بن على به برادرش حسین بن على: وصیت مىکند که گواهى دهد معبودى جز خداى یکتا نیست که شریک ندارد، او پرستش مىکند او را بدان جهت که شایسته پرستش است، شریکى در سلطنت ندارد و سرپرستى از خوارى براى او نیست، و براستى که هر چیزى را او آفریده و بخوبى و به طور کامل اندازهگیرى آن را مقدر فرموده، و شایستهترین معبود، و سزاوارترین کسى است که او را ستایش کنند، هر که فرمانبردارى او کند راه رشد را یافته، و هر کس که نافرمانیش کند به گمراهى و سرگشتگى افتاده و هر کس به سوى او بازگردد راهنمایى گشته است.
من تو را سفارش مىکنم اى حسین به بازماندگانم از خاندان و فرزندان و خانواده خودت که از بدکارشان درگذرى، و از نیکوکارشان بپذیرى، و براى آنها جانشینى و پدرى مهربان باشى، و دیگر آنکه مرا با رسول خدا دفن کنى که من به او و خانه او شایستهتر از دیگران هستم...
و اگر از این کار مانع شدند و جلوگیرى کردند، من تو را به حق قرابت و نزدیکى که خدا براى تو قرار داده و قرابتى که با رسول خدا دارى سوگندت مىدهم که اجازه ندهى در این راه به خاطر من به اندازه خونىکه از حجامت گرفته مىشود خون ریخته شود تا آنگاه که رسول خدا(ص)را دیدار کنیم و شکایتخود به نزد او بریم، و آنچه از این مردم پس از وى بر سر ما رفته به او گزارش کنیم...)
این را فرمود و از دنیا رفت، درود خدا بر او باد.
و در روایت مفید(ره)اینگونه است که پس از جریان مسموم شدن خود فرمود:
«فاذا قضیت فغمضنى و غسلنى و کفنى و احملنى على سریرى الى قبر جدى رسول الله(ص)لا جدد به عهدا، ثم ردنى الى قبر جدتى فاطمة بنت اسد رضى الله عنها فادفنى هناک، و ستعلم یا ابن ام ان القوم یظنون انکم تریدون دفنى عند رسول الله(ص)فیجلبون فى ذلک، و یمنعونکم منه، و بالله اقسم علیک ان تهریق فی امرى محجمة دم»(چون من از دنیا رفتم، چشم مرا بپوشان و مرا غسل ده و کنف نما، و بر تابوتم بنه و به سوى قبر جدم رسول خدا(ص)ببر تا دیدارى با او تازه کنم، سپس به سوى قبر جدهام فاطمة بنت اسد رضى الله عنها ببر و در آنجا دفنم کن، و زود استبدانى اى برادر که مردم گمان کنند شما مىخواهید مرا کنار رسول خدا(ص)به خاک بسپارید، پس در این باره گرد آیند و از شما جلوگیرى کنند، تو را به خدا سوگند دهم مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتى خون ریخته شود.) (2)
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EADHB.htm
عموم راویان حدیث و مورخین نوشتهاند شبى که امیر المؤمنین(ع)به شهادت رسید و حسنین(ع)جنازه پدر را دفن کردند، فرداى آن شب امام مجتبى(ع)به مسجد رفت و براى مردم سخنرانى کرد، و طبق روایت امالى صدوق سخنرانى آن حضرت این گونه بود که پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
«ایها الناس فى هذه اللیلة نزل القرآن، و فى هذه اللیلة، رفع عیسى بن مریم، و فى هذه اللیلة قتل یوشع بن نون، و فى هذه اللیلة مات ابى امیر المؤمنین(ع)، و الله لا یسبق ابى احد کان قبله من الاوصیاء الى الجنة، و لا من یکون بعده، و ان کان رسول الله(ص) لیبعثه فى السریة فیقاتل جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن یساره و ما ترک صفراء و لا بیضاء الا سبعماة درهم فضلت من عطائه کان یجمعها لیشترى بها خادما لاهله» (1)
(اى مردم در این شب قرآن نازل شد، و در این شب عیسى بن مریم را به آسمان بردند، و در این شب یوشع بن نون کشته شد، و در این شب پدرم امیر المؤمنین(ع)از این جهان رحلت کرد، به خدا سوگند هیچ یک از اوصیا بر پدرم در رفتن به بهشت پیشى نجسته، و نه هر کس که پس از اوست، و این گونه بود که رسول خدا(ص)او را در هر ماموریت جنگى که مىفرستاد جبرئیل در سمت راست او و میکائیل در سمت چپ او مىجنگیدند و هیچ درهم و دینارى پس از خود به جاى نگذارد جز هفتصد درهم که از جیره بیت المال او زیاد و اضافه آمده بود و آن را جمع کرده بود تا خادمى براى خانواده خود خریدارى کند.)
و شیخ مفید در ارشاد سخنرانى آن حضرت را این گونه نقل کرده: «و روى ابو محنف لوط بن یحیى، قال: حدثنى اشعثبن سوار، عن ابى اسحق السبیعى و غیره، قالوا: خطب الحسن بن على(ع)فی صبیحة اللیلة التى قبض فیها امیر المؤمنین(ع)فحمد الله و اثنى علیه و صلى على رسول الله(ص)ثم قال:
لقد قبض فى هذه اللیلة رجل لم یسبقه الاولون بعمل و لا یدرکه الآخرون بعمل لقد کان یجاهد من رسول الله فیقیه بنفسه، و کان رسول الله(ص)یوجهه برایته فیکنفه جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن شماله، و لا یرجع حتى یفتح الله على یدیه.
و لقد توفى(ع)فى اللیلة التى عرج فیها بعیسى بن مریم، و فیها قبض یوشع بن نون وصى موسى(ع)و ما خلف صفراء و لا بیضاء الا سبعماة درهم، فضلت عن عطائه اراد ان یبتاع بها خادما لاهله.
ثم خنقته العبرة فبکى و بکى الناس معه.
ثم قال: انا ابن البشیر انا ابن النذیر، انا ابن الداعى الى الله باذنه، انا ابن السراج المنیر، انا من اهل بیت اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا، انا من اهل بیت فرض الله مودتهم فى کتابه فقال تعالى: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى، و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا» (2) فالحسنة مودتنا اهل البیت» (3)
(ابو محنف(به سندش)از ابى اسحق سبیعى و دیگران روایت کرده که گفتند: امام حسن(ع) در بامداد آن شبى که امیر المؤمنین(ع)در آن شب از دنیا رفتخطبه خواند، و حمد و ثناى خداى را به جاى آورد و بر رسول خدا(ص)درود فرستاد، آنگاه فرمود:
به حقیقت در این شب مردى از دنیا رفت که پیشینیان در کردار از او پیشى نجستند، و آیندگان نیز در کردار به او نرسند، همانا با رسولخدا(ص)جهاد کرد و با جان خویش از آن حضرت دفاع نمود، و رسول خدا(ص)او را با پرچم خود(به جنگها)فرستاد و(جبرئیل و میکائیل)او را در میان مىگرفتند، جبرئیل از سمت راستش، و میکائیل از سمت چپ او، و باز نمىگشت تا به دست تواناى او خداوند(جنگ را)فتح کند.
و در شبى از دنیا رفت که عیسى بن مریم در آن شب به آسمان بالا رفت، و یوشع بن نون وصى حضرت موسى(ع)در آن شب از دنیا رفت، و هیچ درهم و دینارى از خود به جاى نگذاشته جز هفتصد درهم که آن هم از بهرهاش(که بیت المال داشت)زیاد آمده، و مىخواستبا آن پول براى خانواده خود خادمى خریدارى کند، (این سخن را فرمود)سپس گریه گلویش را گرفت و گریست، مردم نیز با آن حضرت گریه کردند، آنگاه فرمود:
منم فرزند بشیر(مژده دهنده به بهشت، یعنى رسول خدا(ص)که از نامهاى آسمانى او بشیر است) منم فرزند نذیر(ترساننده از جهنم)منم فرزند آن کس که به اذن پروردگار مردم را به سوى او مىخواند، منم پسر چراغ تابناک(هدایت)، من از خاندانى هستم که خداى تعالى پلیدى را از ایشان دور کرده و به خوبى پاکیزهشان فرموده، من از آن خاندانى هستم که خداوند دوستى ایشان را در کتاب خویش(قرآن)فرض و واجب دانسته و فرموده است: «بگو نپرسم شما را بر آن مزدى جز دوستى در خویشاوندانم و آنکه فراهم کند نیکى را بیفزاییمش در آن نکویى را»پس نیکى در این آیه دوستى ما خاندان است.
و نظیر همین دو سخنرانى با مختصر اختلافى در بسیارى از کتابهاى اهل سنت نیز نقل شده که هر که خواهد مىتواند در ملحقات احقاق الحق بخواند. (4)
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EADGA.htm
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
احادیث امام سجاد (ع)
احادیث امام حسین (ع)
احادیث امام حسن (ع)
احادیث حضرت زهرا (س)
احادیث حضرت رسول (ص)
زندگینامه 14 معصوم
حضرت فاطمه(س)
امام باقر(ع)
احادیث امام محمد باقر (ع)
احادیث امام جعفر صادق (ع)
مقام قرآن(دین شناسی)
احادیث امام موسی کاظم (ع)
احادیث امام رضا (ع)
احادیث امام جواد (ع)
[همه عناوین(1518)][عناوین آرشیوشده]