سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بنیاد اسلام، دوستی من و دوستی اهل بیتم است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
دوشنبه 86 اردیبهشت 24 , ساعت 12:20 عصر

 

در ماه رجب سال دوم هجرت، رسول خدا(ص)عبد الله بن جحش یکى از مهاجرین را مامور کرد با هشت نفر - و به گفته برخى دوازده نفر - از مدینه خارج شود و نامه‏اى سربسته بدو داد و فرمود: به سمت مکه برو و تا دو روز، نامه را باز نکن و پس از آن، نامه را باز کن و هر چه در آن نوشته بود بدان عمل نما.

عبد الله طبق دستور به راه افتاد و پس از دو روز، نامه را گشود و دید در آن نوشته تا نخله - که میان مکه و طائف است - پیش بروید و در آنجا مترصد کاروان قریش باش و از اخبار ایشان ما را آگاه کن و همراهان خود را در رفتن بدانجا آزاد بگذار و کسى را براى رفتن مجبور نکن.

عبد الله همین که نامه را خواند به همراهان خود گفت: رسول خدا(ص)مرا مامور کرده به‏«نخله‏»بروم و در آنجا مترصد کاروان قریش باشم و خبر آنها را براى آن حضرت بفرستم و شما را در آمدن با من مخیر ساخته اکنون هر کس آماده فداکارى و شهامت است همراه من بیاید و گر نه از همین جا باز گردد.

همراهان همگى گفتند: ما همراه تو خواهیم آمد و هیچ کدام حاضر به بازگشت نشدند.

آنها تا جایى به نام‏«بحران‏»پیش رفتند و در آنجا دو تن از ایشان - که یکى سعد بن ابى وقاص و دیگرى عتبة بن غزوان بود - شتران خود را گم کرده و براى پیدا کردن شتر خود از آنها جدا شدند و راه بیابان را پیش گرفتند، عبد الله بن جحش نیز با دیگران‏به دنبال ماموریت‏به سوى نخله حرکت کردند.

سعد بن ابى وقاص و عتبة همچنان که پیش مى‏رفتند به دست قرشیان افتاده و اسیر گشتند، عبد الله بن جحش نیز با همراهان وارد نخله شد و براى اطلاع از کاروان قریش در جایى کمین کردند و روز آخر ماه رجب بود که کاروانى از قریش را دیدند با کالاهاى تجارتى مانند پوست و کشمش و غیره از طائف به سوى مکه مى‏روند.

این کاروان را چند تن از قرشیان به نام عمرو بن حضرمى، عثمان بن عبد الله، برادرش نوفل بن عبد الله و حکم بن کیسان نگهبانى و همراهى مى‏کردند و چون چشمشان به عبد الله بن جحش و همراهان او افتاد، وحشت آنها را گرفت ولى چون جلوى مسلمانان عکاشة بن محصن بود و او نیز سر خود را تراشیده بود قرشیان با هم گفتند:

اینان از عمره باز مى‏گردند و ترسى از آنها در دل راه ندهید.

از آن سو عبد الله و همراهان او وقتى قرشیان را دیدند براى جنگ با آنها به گفتگو و مشورت پرداختند. اینان که پس از سالها شکنجه و آزارى که از دست مشرکین دیده بودند و دستورى براى دفاع از خویش نداشتند، فرصتى براى انتقام و تلافى به دست آورده مایل بودند به هر کیفیتى شده این فرصت را از دست ندهند و به جاى آن ضربتها که خورده بودند ضربتى به قریش بزنند، بخصوص عبد الله بن جحش که خانه و اموالش را پس از مهاجرت به مکه همین قرشیان مصادره کرده و همه را به غارت برده بودند - چنانکه پیش از این داستانش گذشت - و از طرفى روز آخر ماه رجب و از ماههایى بود که عربها جنگ در آن را جایز نمى‏دانستند و سرانجام پس از گفتگوى مختصرى نتوانستند فرصت را از دست داده و خوددارى کنند و واقد بن عبد الله تمیمى - یکى از همراهان عبد الله - تیرى به سوى قرشیان انداخت و عمرو بن حضرمى را به قتل رسانید و به دنبال او مسلمانان دیگر نیز حمله کرده و عثمان بن عبد الله و حکم بن کیسان را دستگیر ساخته نوفل بن عبد الله نیز فرار کرده به مکه گریخت و بدین ترتیب فرستادگان رسول خدا(ص)با دو اسیر و اموال کاروان به مدینه آمدند.

اما وقتى به مدینه آمدند با اعتراض رسول خدا(ص)که بدانها فرمود: «من به شما نگفته بودم در ماه حرام جنگ کنید»مواجه شده و به دنبال آن مسلمانان دیگر نیز زبان‏به ملامت آنها گشوده و پیغمبر اسلام در آن اموال و دو اسیرى هم که آورده بودند تصرفى نکرده و آنها را بلاتکلیف گذارد تا دستورى در این باره از خداى تعالى برسد، و همین جریان عبد الله و همراهان را سخت پریشان و افسرده کرد و کسى نمى‏دانست تکلیف آنها و عملى که انجام داده بودند چه خواهد شد.

این ماجرا تدریجا به صورت حربه‏اى به دست مشرکین و یهودیان افتاد تا علیه پیغمبر اسلام و مسلمانان تبلیغ کنند و بگویند: محمد و پیروانش حرمت ماه حرام را شکسته و دست‏به قتل و خونریزى در ماه رجب زده‏اند.

هر چه از این ماجرا مى‏گذشت‏به ناراحتى عبد الله و همراهانش افزوده مى‏شد و بیشتر مورد شماتت و ملامت قرار مى‏گرفتند تا سرانجام وحى الهى در ضمن آیات زیر به رسول خدا(ص)نازل شد و زبان دشمنان را بست:

«یسئلونک عن الشهر الحرام قتال فیه قل قتال فیه کبیر و صد عن سبیل الله و کفر به و المسجد الحرام و اخراج اهله منه اکبر عند الله و الفتنة اکبر من القتل و لا یزالون یقاتلونکم حتى یردوکم عن دینکم ان استطاعوا. . . » (1)

[اى پیغمبر مردم از تو راجع به جنگ در ماه حرام سؤال مى‏کنند بگو گناهى است‏بزرگ و بازداشتن مردم از راه خدا و کفر به خداست ولى بیرون کردن اهل حرم خدا گناه بزرگترى است و فتنه گرى بزرگتر از قتل است، و اینان پیوسته با شما کارزار کنند تا شما را اگر بتوانند از دین خود بازگردانند. . . ]

یعنى شما اگر در ماه حرام اقدام به جنگ کرده‏اید آنان گناه بزرگترى را مرتکب شده‏اند که اهل مکه را به جرم پرستش خداوند از شهر و دیار خود بیرون کرده و از سوى دیگر مسلمانان مکه را زیر شکنجه و فشار قرار داده تا دست از دین و آیین خود بردارند و چنین افرادى حق ندارند عبد الله و همراهانش را سرزنش و ملامت کنند.

با نزول این آیات عبد الله و یارانش از نگرانى و اضطراب بیرون آمده و پاسخ مشرکان و یهودیان و دیگران داده شد و رسول خدا(ص)نیز غنایم جنگ را قبول کرده و تقسیم نمود و به دنبال آن قریش کسى به نزد آن حضرت فرستاد تا اسیران‏خود را بدون فدیه آزاد کنند و رسول خدا(ص)آزادى آن دو را موکول به آمدن سعد بن ابى وقاص و عتبة بن غزوان کرد و چون آن دو را آزاد کردند پیغمبر اسلام نیز آن دو اسیر را آزاد ساخت و حکم بن کیسان - یکى از آن دو اسیر - پس از آن آزاد شدن مسلمان گردید و به مکه نرفت و همچنان در مدینه ماند تا در جنگ‏«بئرمعونة‏»شهید گردید، و آن دیگر یعنى عثمان بن عبد الله به مکه بازگشت و در همانجا بود تا به حال کفر از دنیا برفت.

 

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCCCBD.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ