سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ما فرمان داد که در سه چیز بر ما چیره نگردند : به معروف فرمان دهیم و از منکر باز داریم و سنّتها را به مردم بیاموزیم . [ابوذر]
 
پنج شنبه 86 خرداد 17 , ساعت 12:16 عصر

 

در مورد شهادت امام جواد ( علیه السلام) یک دسته از روایات مى‏گویند آن حضرت به دست همسرش ام الفضل، دختر مأمون، به اشاره معتصم مسموم گشت. ولى روایتى دیگر مى‏گوید: بعد از آنکه معتصم امام را به بغداد طلبید... به وسیله «اشناس» شربتى از پرتقال براى امام فرستاد و اشناس به او گفت: پیش از شما امیرالمؤمنین به احمد بن ابى داوود و سعید بن خضیب و گروهى از بزرگان از این شربت نوشانیده و امر کرده است شما هم آن را با آب یخ بنوشید. این بگفت و یخ آماده کرد. امام فرمود: در شب آن را مى‏نوشم. اشناس گفت: باید خنک نوشیده شود و الان یخ آن آب مى‏شود و اصرار کرد و امام ( علیه السلام) با علم به عمل آنان آن را نوشید» .

در جاى دیگرى آمده است که ابن ابى داوود بعد از ماجرایى مربوط به قطع دست سارق که امام ( علیه السلام) دیگران را مجاب کرد و معتصم به سخن امام عمل کرد و حرف دیگران را رد کرد، معتصم را به کشتن امام تحریک کرد. ابن ابى داوود مى‏گوید: «پس به معتصم گفتم: خیر خواهى براى امیرالمؤمنین بر من واجب است و من واجب است و من در این جهت سخنى مى‏گویم که مى‏دانم با آن به آتش (جهنم) مى‏افتم!

معتصم گفت: آن سخن چیست؟

گفتم: (چگونه) امیرالمؤمنین براى امرى از امور دینى که اتفاق افتاده است فقهاء و علماء مردم را جمع کرد و حکم آن حادثه را از آنان پرسید و آنان حکم آن را به طورى که مى‏دانستند گفتند و در مجلس، اعضاى خانواده امیرالمؤمنین و فرماندهان و وزراء و دبیران حضور داشتند و مردم از پشت در به آنچه که در مجلس مى‏گذشت گوش مى‏دادند... آنگاه به خاطر گفته مردى که نیمى از مردم به امامت او معتقدند و ادعا مى‏کنند او از امیرالمؤمنین شایسته‏تر به مقام او است، تمامى سخنان آن علماء و فقهاء را رها کرد و به حکم آن مرد حکم کرد؟ !

پس رنگ معتصم تغییر کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا در برابر این خیر خواهیت به تو پاداش نیک عطا کند!

پس در روز چهارم یکى از دبیران وزرایش را مأمور کرد تا ابوجعفر ( علیه السلام) را به منزل خود دعوت کند، او چنین کرد ولى ابوجعفر ( علیه السلام) نپذیرفت و گفت: تو مى‏دانى که من در مجالس شما حاضر نمى‏شوم. آن شخص گفت: من شما را براى ضیافتى دعوت مى‏کنم و دوست دارم بر فرش خانه من قدم بگذارى و من با ورود شما به منزلم متبرک شوم. و فلان بن فلان از وزراى خلیفه دوست دارد خدمت شما برسد.

پس آن حضرت ( علیه السلام) به منزل او رفت و چون غذا خورد احساس مسمومیت کرد و مرکب خود را طلبید. صاحب خانه از او خواست نرود، ابوجعفر ( علیه السلام) فرمود: بیرون رفتن من از خانه تو براى تو بهتر است!

پس در آن روز و شب حال او منقلب بود تا اینکه رحلت نمود.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAKF.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ