سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و جابر پسر عبد اللّه انصارى را فرمود : ] جابر دنیا به چهار چیز برپاست : دانایى که دانش خود را به کار برد ، و نادانى که از آموختن سرباز نزند و بخشنده‏اى که در بخشش خود بخل نکند ، و درویشى که آخرت خویش را به دنیاى خود نفروشد . پس اگر دانشمند دانش خود را تباه سازد نادان به آموختن نپردازد ، و اگر توانگر در بخشش خویش بخل ورزد درویش آخرتش را به دنیا در بازد . جابر آن که نعمت خدا بر او بسیار بود نیاز مردمان بدو بسیار بود . پس هر که در آن نعمتها براى خدا کار کند خدا نعمتها را براى وى پایدار کند . و آن که آن را چنانکه واجب است به مصرف نرساند ، نعمت او را ببرد و نیست گرداند . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 86 خرداد 16 , ساعت 11:51 صبح

 

امام به مناسبت‏برگزارى دو نماز عید موضعى اتخاذ کرد که جالب توجه است. در یکى از آنها ماجرا چنین رخ داد:

مامون از وى درخواست نمود که با مردم نماز عید بگذارد تا با ایراد سخنرانى وى آرامشى به قلبشان فرو آید و با پى بردن به فضایل امام اطمینان عمیقى سبت‏به حکومت‏بیابند.

امام(ع) به مجرد دریافت این پیام، شخصى را نزد مامون روانه ساخت تا به او بگوید مگر یکى از شروط ما آن نبود که من دخالتى در امر حکومت نداشته باشم. بنابراین، مرا از نماز معاف بدار. مامون پاسخ داد که من مى‏خواهم تا در دل مردم و لشگریان، امر ولیعهدى رسوخ یابد تا احساس اطمینان کرده بدانند خدا چگونه ترا بدان برترى بخشیده.

امام رضا(ع) دوباره از مامون خواست تا او را از آن نماز معاف بدارد و در صورت اصرار شرط کرد که من به نماز آن چنان خواهم رفت که رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین على(ع) با مردم به نماز مى‏رفت.

مامون پاسخ داد که هرگونه مى‏خواهى برو.

از سوى دیگر، مامون به فرماندهان و همه مردم دستور داد که قبل از طلوع آفتاب بر در منزل امام اجتماع کنند. از این رو، تمام کوچه‏ها و خیابانها مملو از جمعیت‏شد. از خرد و کلان، از کودک و پیرمرد و از زن و مردم همه با اشتیاق گرد آمدند و همه فرماندهان نیز سوار بر مرکبهاى خویش در اطراف خانه امام به انتظار طلوع آفتاب ایستادند.

همینکه آفتاب سر زد امام(ع) از جا برخاست، خود را شستشو داد و عمامه‏اى سفید بر سر نهاد. آنگاه با معطر ساختن خویش با گامهایى استوار به راه افتاد. امام از کارکنان منزل خویش نیز خواسته بود که همه همینگونه به راه بیفتند.

همه در حالى که امام را حلقه‏وار در بر گرفته بودند، از منزل خارج شدند. امام سر به آسمان برداشت و با صدایى چنان نافذ چهار بار تکبیر گفت که گویى هوا و دیوارها تکبیرش را پاسخ مى‏گفتند. دم در فرماندهان ارتش و مردم منتظر ایستاده و خود را به بهترین وجهى آراسته بودند. امام با اطرافیانش پا برهنه از منزل خارج شد، لحظه‏اى دم در توقف کرد و این کلمات را بر زبان جارى ساخت:

الله اکبر، الله اکبر على ما هدانا، الله اکبر على ما رزقنا من بهیمة الانعام، و الحمد لله على ما ابلاناامام اینها را با صداى بلند مى‏خواند و مردم نیز همصدا با او تکبیر همى گفتند. شهر مرو یکپارچه تکبیر شده بود و مردم تحت تاثیر آن شرایط به گریه افتاده، شهر را زیرپاى خود به لرزه انداخته بودند.

چون فرماندهان ارتش و نظامیان با آن صحنه مواجه شدند همه بى اختیار از مرکبها به زیر آمده، کفشهاى خویش را هم از پایشان در آوردند.

امام به سوى نماز حرکت آغاز کرد ولى هر ده قدمى که به پیش مى‏رفت مى‏ایستاد و چهار بار تکبیر مى‏گفت. گویى که در و دیوار شهر و آسمان هم پاسخش مى‏گفتند.

گزارش این صحنه‏هاى مهیج‏به گوش مامون مى‏رسید و وزیرش «فضل بن سهل‏» به او پند مى‏داد که اگر امام به همین شیوه راه خود را تا جایگاه نماز ادامه دهد مردم چنان شیفته‏اش خواهند شد که دیگر ما تامین جانى نخواهیم داشت. بنابراین، بهتر است او را نیمه راه برگردانیم.

مامون نیز همینگونه با امام رفتار کرد. یعنى او را از رسیدن به جایگاه نماز بازداشت و پیشنماز همیشگى را مامور گذاردن نماز عید نمود.

در آن روز وضع مردم بسیار آشفته شد و صفوفشان در نماز دیگر به نظم نپیوست.

در اینجا ذکر دو نکته لازم است:

1 - تاثیر عاطفى ماجرا و پایگاه مردمى امام‏اکنون که دوازده قرن از آن ماجرا مى‏گذرد، هنوز که این داستان را مى‏خوانیم چنان دچار احساسات مى‏شویم که گاهى وصف ناپذیر است. حال ببینید آنان که در آن روز خود شاهد ماجرا بودند چگونه تحت تاثیر قرار گرفتند.

دیگر نیاز به ذکر این نکته نیست که ماجراى نماز عید درست مانند ماجراى نیشابور حاکى از گسترش موقعیت امام در دلهاى مردم بود.

2 - چرا مامون خود را به مخاطره افکند؟

اگر هدف مامون از آن اصرارى که نسبت‏به رفتن امام به نماز مى‏ورزید این بود که مى‏خواست اهل خراسان و نظامیان را فریب دهد و اطمینان آنان را نسبت‏به حکومت‏خود جلب کند، بدیهى است که بازگرداندن امام از نماز پس از پدید آمدن آن شرایط هیجان انگیز و آن جمعیت‏سیل آسا، براى مامون مخاطراتى در برداشت. چه این کار معنایش به خشم آوردن هزاران هزار مردمى بود که در اوج هیجان و احساسات قرار گرفته بودند.

بنابراین، اگر مامون از مجرد نماز گزاردن امام(ع) بیم داشت پس به چه دلیل آن همه اصرار کرده بود که نماز عید را حتما او برگزار کند؟ و اگر نمى‏ترسید پس چرا از طوفان احساساتى که امام در میان مردم برانگیخت، وحشتزده شد؟

ظاهرا دلیل وحشت مامون چیزى بالاتر از همه اینها بود. او ناگهان متوجه شد که نکند وقتى امام بر منبر رود در زمینه آن آمادگى که در نهاد و احساس مردم ایجاد کرده بود، خطبه‏اى بخواند که مانند جریان نیشابور اعتقاد به خویشتن را از شروط یکتاپرستى معرفى کند. در آن روز امام درست در زى رسول خدا(ص) و وصیتش حضرت على(ع) در برابر مردم ظاهر شده و به گونه‏اى مردم را تحت تاثیر قرار داده بود که به قول «فضل بن سهل‏» جان مامون و اطرافیانش را سخت‏به خطر مى‏انداخت. آنها مى‏ترسیدند که امام(ع) در آن روز مرو را که پایتخت عباسیان بود، به مرکز ضد عباسى تبدیل کند. بنابراین، مامون ترجیح داد که امام را از نماز بازگرداند و تمام مخاطرات این کار را نیز بپذیرد. چه هر چه بود زیانش بمراتب برایش کمتر بود.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAJGB.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ