سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، زمام دار و کردار، راننده و نفس(مرکبی) سرکش است . [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 86 خرداد 16 , ساعت 11:31 صبح

 

روز 25 رجب سالروز شهادت مردى است که به قدرت مسلط زمانه‏اش «نه» گفت و تا به آنجا رفت که رژیم طاغوتى هارون براى ادامه حیات ننگین خویش همه عوامل و نیروهایش را به ستیزه با آن انسان آزاده زمان بسیج کرد.چرا که همین یک کلمه‏ى «نه» براى دستگاه فاسد هارون بسیار گران تمام شد.او نه گفت و تمام رزمندگان علوى در صفوف ایستاده در کنار او صف زدند و قیامها و نهضتها آغازیدند و در راه پیروزى حق بر باطل و حفظ حرمت و رسالت اسلام تا پاى جان و چوبه‏ى دار و سلولهاى زندان ایستادند و از خود حماسه‏هائى بجا نهادند که تا نابودى و از بین رفتن دستگاه جبار بنى العباس ادامه یافت و نام پیشواى آزادى بخش جهان اسلام را جاویدان ساخت و هنوز هم که چندین قرن از مبارزات امام میگذرد مردم آزادیخواه بدستگاه ستمگرى هارون با دیده نفرت و لعن مینگرند و مسببین و طراحان نقشه‏هاى ضد انسانى را شایسته‏ى نام انسانى نمیدانند.

اکنون باید دید عامل این طرح شیطانى و نقشه خائنانه چه بوده است؟

نفوذ معنوى، تفوق روحى، تبار والا، علم وافر، فضیلت بیکران، شخصیت ممتاز، تقوا و فضیلت، شهرت و اعتبار جمعى و مقام معنوى ارزنده‏ى امام (ع)، همه و همه صفات ویژه‏اى بودند که هارون و سردمداران خلافت عباسى از آن نصیبى نداشتند و این نوع برجستگى‏هاى فضیلت امام (ع) هر کدام بنوبت خود میتوانست موجب تحقیر شخصیت پوشالى هارون گردد و او میخواست با حبس و بازداشت امام عقده‏ها و حقارتهاى خود را جبران نماید و التیام بخشد غافل از آنکه این نوع شکنجه‏ها روز بروز بر مقبولیت و محبوبیت امام مى‏افزود ومبغوضیت و عامل شکست و سقوط هارون را فراهم میساخت.

هارون و دیگر ستمگران ماده‏گرا نمیتوانند درک کنند که شهادت در راه خدا و ایثار خون در راه پیشرفت آرمانهاى والاى اسلامى عالیترین هدف مردان خدا است که نمونه‏ى مجاهدین حقیقى و پیشروان معصوم قافله انسانیت میباشند اگر دیگران با لیت و لعل و با آرزو و امید در عشق به شهادت زندگى میکنند آنان در متن برنامه زندگى روزانه خود شهادت را گنجانده‏اند و بشهادت افتخار میکنند که نصیب آنان گردد چون شهادت آنان بعنوان الگو سمبل، جانبازى و نثار خون را بر دیگر رهروان حقیقت و عدالت گوارا و مطبوع میسازد و شهد پر ارزش آنرا در کام آنان شیرین‏تر و گواراتر میسازد.

زندگى پر مجاهده و پر تلاش قهرمان گفتار ما یکى از آن نمونه‏هاى با ارزش و روشن این فداکاریها و جانبازیها است.

در سال 179 بود که هارون پس از گذراندن مراسم حج بنا بر پاره‏اى از سعایتها و گزارشهائى که درباره فعالیت روحانى امام (ع) باو رسانده بودند او را از مدینه تبعید کرد و زندانى و بازداشت نمود ولى زندانهاى مکرر و متوالى هارون نتوانست موسى بن جعفر (ع) را از بازگوئى حقیقت باز دارد و او را مطیع و فرمانبردار گوش و زبان بسته هارون سازد یکبار او را در بصره پیش عیسى بن جعفر برادر زبیده فرماندار شهر بازداشت نمود و سپس پیش فضل بن ربیع یکى از آجودانهاى مخصوص خود و دیگر بار نزد فضل بن یحیى و آخرین بار در زندان سندى بن شاهک محبوس ساخت که تنها مدت زندان او بیش از چهار سال تمام طول کشید که توام با شکنجه و ناملایمات روحى و جسمى بوده است.

گفتار صاحب ارشاد:

در ارشاد آمده است هنگامى که هارون در مسافرت حج خود وارد مدینه گشت امام با جمعى از اشراف مدینه به استقبال و دیدار او شتافتند پس از مراجعت از دیدار او، امام (ع) به مسجد رسول الله (ص) برگشت‏هنگامیکه هارون به زیارت قبر رسول خدا (ص) شتافت در ضمن سخنان خود خطاب به قبر رسول خدا (ص) اینچنین گفت:

«یا رسول الله انى اعتذر الیک من شیئى اریدان افعله اریدان احبس موسى بن جعفر فانه یرید التشتت بین امتک و سفک دمائها» .

اى پیامبر خدا! من در یک مورد از شما عذرخواهى دارم و آن دستگیرى فرزندت موسى بن جعفر است او میخواهد میان مسلمانان اختلاف کلمه بیفتد که منجر به خونریزى آنان گردد.

پس از زیارت تنزیه و تبرئه! که مرسوم ستمگران است دستور داد امام (ع) را در مسجد رسول الله (ص) دستگیر سازند و بحضور هارون آوردند او را به بند زنجیر کشاندند و در محملى ترتیب دادند که روى استرى نهاده بودند جمعى را با یکى از آن محملها روانه بصره و جمعى دیگر را روانه کوفه کردند و هدف او از این طرح گم کردن رد پا بود.

بدین ترتیب امام را به بصره وارد ساختند و از آن تاریخ بمدت یکسال تمام تحت نظر او بود .

امام همیشه در حال نماز میگفت:

خدایا من همیشه فراغت بر عبادت را از تو مسئلت میداشتم بر این توفیق شکر گزارم.

هارون نامه‏اى درباره نقشه قتل امام (ع) به عیسى بن جعفر نوشت.او با خواص خود در این‏باره به شور و تبادل نظر پرداخت همگان او را از این عمل بر حذر داشتند و از مسئولیت بزرگ این اقدام هشدار دادند تا اینکه عیسى در پاسخ نامه‏ى هارون چنین نوشت:

«مدت حبس و بازداشت موسى بن جعفر به درازا کشید و من در این مدت طولانى او را با وسایل گوناگون امتحان کرده‏ام گاهى جاسوسانى تحت عناوین گوناگون بعنوان آگاهى و اطلاع از مضمون دعاها و گفتارها و مناجاتهاى او با او همنشین ساخته‏ام همگى گزارش داده‏اند که او فردیست که هرگز از دعا و عبادت خدا خسته نمیشود و همیشه مشغول‏انجام او امر الهى است و تا کنون هرگز گزارشى بمن نرسیده است او در دعا و نیایش خود بر ضد تو یا من دعائى بکند و نفرینى بنماید تمام ادعیه و درخواستهاى او طلب مغفرت و آمرزش است و درخواست اصلاح عمومى وضع مردم...

اگر شما دستور بدهید شخص دیگرى او را از من به پذیرد بهتر و مناسبت‏تر خواهد بود وگرنه من نمیتوانم او را بیشتر از این نگهدارم او را آزاد خواهم ساخت چون حقیقت اینست که من از نگهدارى ایشان در رنج و تعب بیحد بسر میبرم و وجدانا ناراحت و متاثرم.» (1)

انتقال به بغداد

هارون با دریافت نامه عیسى بن جعفر دستور داد امام را از بصره به بغداد منتقل سازند و تحت نظر مخصوص خود قرار دهند از این رو او را به یکى از آجودانهاى خاص خود بنام «فضل بن یحیى» سپرد تا مراقبت لازم از ایشان بعمل آورند.

فضل او را در یکى از اطاقهاى منزل خود جا داد و افراد خاصى بعنوان بررسى حالات روحى او و جاسوسى و گزارش کار او تعیین نمود تا در کردار و اعمال او دقت و کنجکاوى بیشترى بعمل آورند.

امام مشغول عبادت و اطاعت الهى بود اغلب روزها را روزه دار و شبها را تا صبح به تهجد و شب زنده‏دارى مشغول بود و هرگز از عبادت و راز و نیاز لحظه‏اى غفلت نداشت فضل نیز با مشاهده این اعمال و رفتار از وجدان خود شرمنده و متاثر شد و نتوانست در مبارزه با خواست‏هاى وجدان بیش از حد اصرار ورزد و از اینرو در زندگى امام توسعه داد و در تعظیم و تکریم و احترام و جلب رضایت او کوشید.

هارون در منطقه «رقه» بسر میبرد که گزارش محبتها و احترامات فضل را بر او رساندند او از این عمل فضل ناراحت شد و گفت باوبنویسند:

«این عمل تو بسیار ناگوار است تو ماموریت دارى که با رسیدن نامه او را بقتل برسانى» فضل نامه را خواند ولى از اجراى دستور آن سرپیچى نمود.

خبر استنکاف فضل به هارون رسید او در نامه دیگرى به عباس بن محمد نوشت و در آن نامه متذکر شده بود شما از وضع عمومى موسى بن جعفر (ع) بررسى دقیق بعمل آورید و اگر در رفاهیت و آسایش بسر میبرد او را از فضل بن یحیى تحویل بگیرید.»

و در نامه دیگرى به سندى بن شاهک که در پستى و فرومایگى مانند نداشت نوشت که با رسیدن نامه از اوامر و دستورهاى عباس بن محمد امتثال کامل نماید.

نامه رسان هر دو نامه را بمحل خود رساند و دستگاه جاسوسى هارون به فعالیت افتاد و حقیقت را فاش ساخت و دستور صادر شد که فضل بن یحیى احضار گردد او را در حضور سندى عریان ساختند و صد تازیانه بر بدن عریان او زدند و جریان را به هارون نوشتند.هارون در ملاء عمومى اظهار داشت که فضل از اطاعت خلیفه سرپیچى نموده است و او را مورد لعن و تنفر علنى قرار داد و گفت:

«من او را لعن میکنم شما هم او را لعن کنید.»

مردم ناآگاه و غافل همگى با هارون همصدا شدند این خبر به گوش یحیى بن خالد رسید فورا بحضور خلیفه شتافت و در مورد فضل به شفاعت پرداخت و اظهار نمود:

او هنوز جوان است و تجربه کافى ندارد.

من ماموریت او را با کمال میل مى‏پذیرم و رضایت خاطر شما را فراهم میسازم.

هارون خوشحال گردید و از کوتاهى و قصور فضل گذشت و بمردم اعلام نمود فضل در یک مورد مرتکب مخالفت و سرپیچى شده بود ولى‏او توبه کرد ـ من او را عفو کردم شما هم او را مورد عفو قرار دهید.

آن زبان بسته‏ها! همگى گفتند ما دوستان کسى هستیم که شما که خلیفه هستید او را دوست داشته باشید و دشمنان کسى هستیم که شما دشمن میدارید!

یحیى بن خالد با جمعى از ماموران عالیرتبه از «رقه» بطرف بغداد رهسپار گشت مردم به استقبال او شتافتند و از هر طرف دور او را گرفتند و در مورد مسافرت او ـ پرسشها کردند.او براى رد گم کردن گفت:

من براى تعدیل مالیات و نظارت بر امور کارگران خلیفه آمده‏ام و چند روز اول هم باین قبیل امور اشتغال ورزید!

ولى پس از چند روز سندى بن شاهک را بحضور خود خواست و دستور مخصوص هارون را در مورد قتل امام موسى بن جعفر (ع) باو اعلام نمود و او هم پذیرفت.

در یکى از وعده‏هاى غذا زهرى در طعام او وارد ساخت و به حضرت خوراند و برخى معتقدند که زهر را در خرما قرار داد و بهر صورت که باشد امام در اثر مسمومیت، دچار تب شدیدى گردید که فقط سه روز زنده ماند.در روز سوم، رهبر و امام معصوم مسلمانان جان به جان آفرین تسلیم نمود و در راه تبلیغ احکام خدا به فیض عظیم شهادت نائل گردید. (2) صورت جلسه قلابى:

پس از شهادت امام (ع) که در اثر مسمومیت صورت گرفته بود سندى چند تن از روحانى نمایان دربارى را که در جمع آنان «هیثم بن عدى» نیز بود وعده اى از ریش سفیدان معتمد بغداد ! و جمعى از ارتشیان و سرداران را بر سر جنازه‏ى امام حاضر ساخت تا آنها نبودن اثر جراحت یا خفگى و مسمومیت و دیگر علائم و آثار جنحه و جنایت را تصدیق و گواهى نمایند و برگى را امضاء نمایند که او با اجل طبیعى از دنیا رفته است آن معتمدان محلى همگى گواهى خود را در پائین ورقه به ثبت رساندند که موسى بن جعفر (ع) با اجل طبیعى خود از دنیا رفته است.

سپس تابوت را روى پل بغداد نهاده بعنوان رفع تهمت و ننگ و نکبت از خود در میان مردم اعلام داشتند که همگان بیایند و مشاهده و داورى کنند که موسى بن جعفر (ع) با اجل طبیعى خود از دنیا رفته است. (3)

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAIF1.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ