سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] کارها چنان رام تقدیر است که گاه مرگ در تدبیر است . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 86 خرداد 15 , ساعت 1:34 عصر

 

ابو الفرج اصفهانى از حسین بن زید بن على نقل کرده است که گفت: روزى میان قبر و منبر پیامبر (ص) ایستاده بودم که دیدم فرزندان امام حسن (ع) را از خانه مروان به سوى ربذه حرکت دادند. در این هنگام جعفر بن محمد در پى من فرستاد. وقتى به نزدش رفتم پرسید: چه خبر؟گفتم: اولاد حسن را دیدم که در هودجهایى بیرونشان مى‏بردند. پس گفت: بنشین. سپس خدمتکارى را طلبید و خدایش را بسیار خواند، سپس به غلامش گفت: همین که آنان را آوردند مرا آگاه کن. دیرى نگذشت که غلام آمد و خبر آمدن آنها را به اطلاع امام رسانید. امام جعفر (ع) ایستاد و از پس پرده سپیدى نگاه کرد. چشمش به عبد الله بن حسن و ابراهیم بن حسن و خانواده هر یک از آنها خورد که با چهره‏هایى سیاه در حرکت‏بودند. چون حالت آنها را چنین دید چشمانش پر از اشک شد و اشکهایش بر روى محاسنش جارى گشت. آنگاه به من رو کرد و گفت: اى ابو عبد الله!به خدا سوگند پس از این ماجرا هیچ حرمتى براى خدا در امان نخواهد ماند. به خدا سوگند انصار به پیمان خود با رسول خدا (ص) که در عقبه بسته بودند، مبنى بر آنکه از پیامبر و خاندانش محافظت کنند، به همان گونه که از خود و خویشاوندانشان محافظت مى‏کنند، وفا نکردند. به خدا قسم آنقدر به این پیمان تعهد نشان ندادند تا اینکه این نسل از میان آنان پدیدار شد.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAHGF1.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ