عبد الله بن جعفر پیشنهاد عزل قیس را به على (ع) ارائه داد.نامه قیس نیز که متضمن شرح حال مردم خربتا و خوددارى وى از جنگ با ایشان بود به دست على (ع) رسید.عبد الله بن جعفر گفت: مىترسم قیس با آنان همدستباشد.به قیس فرمان بده تا با مردم خربتا بجنگد».على (ع) به قیس فرمان داد که به جنگ اهالى خربتا برود.قیس به آن حضرت پاسخ داد: از این فرمان تو در شگفتم.اینان قومىاند که دست از یارى تو کشیدهاند و آهنگ دشمن تو را دارند و هرگاه بر آنان خشم گیریم آنان با دشمن تو، بر ضدت، همدست مىشوند.پس اى امیر مؤمنان نظر مرا بپذیر و از ایشان دستبازدار.بهترین کار رها کردن ایشان است.ابن جعفر گفت: اى امیر مؤمنان!محمد بن ابو بکر را بر ولایت مصر بگمار و قیس را از آن منصب بر کنار کن.به من خبر دادهاند که قیس مىگوید: حکومت راست در نمىآید مگر با گشتن مسلمة بن مخلد.ابن جعفر از جانب مادر، برادر محمد بن ابو بکر بود و مادر آنان اسماء بنت عمیس نام داشت.على (ع) نیز قیس را از کومتبرکنار و محمد بن ابو بکر را جاى وى به آن دیار روانه کرد.قیس از این عمل خشمگین شد و به مدینه رفت.حسان بن ثابت که هواخواه عثمان بود، با دیدن قیس وى را ملامت و توبیخ کرد و به او گفت: تو عثمان را کشتى و حال آنکه على تو را از ولایت مصر برکنار کرد و خون عثمان همچنان بر گردن تو باقى ماند و او از رنجهاى تو به خوبى سپاسگزارى نکرد.قیس به او پاسخ داد: اى کور دیده و دل!به خدا قسم اگر میان قوم من و قوم تو جنگى برپا مىشد گردنت را به شمشیر مىزدم.گم شو.سپس قیس و سهل بن حنیف به جانب على (ع) رفتند و در رکاب آن حضرت در جنگ صفین، حضور یافتند.امیر مؤمنان (ع) همراه محمد بن ابو بکر، نامهاى براى مصریان نوشت و در آن محمد و نیز مصریان را مورد خطاب قرار داد.این نامه، نوشتهاى است طولانى و بسیار گرانبها که شامل سفارشهاى ارزشمند و آداب بس گرانقدر است.ابراهیم مىنویسد: محمد بن ابو بکر همواره در این نامه مىنگریست و به آداب آن متادب مىشد.چون عمرو بن عاص، محمد را به قتل رساند آن نامه را به نزد معاویه فرستاد معاویه در آن نامه مىنگریست و در شگفت مىشد.ولید بن عقبه به او گفت: فرمان بده تا این سخنان را بسوزانند.معاویه گفت: هرگز چنین نمىکنم.ولید گفت: آیا این درست است که مردم بدانند سخنان على (ع) نزد تو باقى مانده و تو آنها را مىآموزى؟!معاویه گفت: واى بر تو!آیا دانشى اینچنین را به آتش بکشم.به خداى سوگند دانشى جامعتر و حکیمانهتر از این نشنیدهام.ولید به وى گفت: اگر تو از دانش و داورى على (ع) در شگفت مىشوى پس از چه رو با وى به جنگ برمىخیزى؟سپس به حاضران در مجلس گفت: ما نمىگوییم که این نامه از على بن ابیطالب استبلکه مىگوییم آن از جمله نوشتههاى ابو بکر است که در نزد فرزندش باقى گذارده!
این نامه همواره در خزائن بنى امیه موجود بود تا زمانى که عمر بن عبد العزیز متولى حکومتشد و هم او بود که اعلام کرد این نوشته از سخنان و احادیث على بن ابیطالب (ع) است.
محمد بن ابو بکر به معتزلان (کناره گیران) پیغام داد که به اطاعت ما درآیید و یا آنکه از قلمرو ما بیرون روید.آنان پاسخ دادند: ما چنین نکنیم و خواستار مهلتشدند. محمد بن ابو بکر از دادن مهلتبه ایشان خوددارى کرد آنان نیز از پذیرش پیشنهاد محمد امتناع ورزیدند.چون واقعه صفین رخ داد آنان از محمد مىگریختند و وقتى على (ع) از جنگ با معاویه بازگشت و کار جنگ به حکمیت واگذار شد آنان در فریفتن محمد طمع کردند. محمد نیز، محمد بن حارث جعفى را به سوى ایشان فرستاد، محمد بن حارث با ایشان نبرد کرد.آنان نیز به رویارویى وى درآمدند و او را از پاى درآوردند.پس از کشته شدن محمد بن حارث، فرد دیگرى از جانب محمد بن ابو بکر مامور جنگ با معتزلان شد که او هم به قتل رسید.
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACHDAB.htm
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
احادیث امام سجاد (ع)
احادیث امام حسین (ع)
احادیث امام حسن (ع)
احادیث حضرت زهرا (س)
احادیث حضرت رسول (ص)
زندگینامه 14 معصوم
حضرت فاطمه(س)
امام باقر(ع)
احادیث امام محمد باقر (ع)
احادیث امام جعفر صادق (ع)
مقام قرآن(دین شناسی)
احادیث امام موسی کاظم (ع)
احادیث امام رضا (ع)
احادیث امام جواد (ع)
[همه عناوین(1518)][عناوین آرشیوشده]