سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه کسی را دیدید که به وی زهد دردنیا و کم گویی عطا شده، بدو نزدیک شوید که حکمت القامی کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
چهارشنبه 86 خرداد 9 , ساعت 11:50 صبح

 

طلحه وزبیر از اینکه در حکومت على علیه السلام به استاندارى منطقه‏اى منصوب شوند مایوس ونومید شدند. از طرف دیگر، از جانب معاویه به هر دو نفر نامه‏اى، تقریبا به یک مضمون، رسید که آنان را به «امیر المؤمنین‏» توصیف کرده ویاد آور شده بود که از مردم شام براى آن دو بیعت گرفته است وباید هرچه زودتر شهرهاى کوفه وبصره را اشغال کنند، پیش از آنکه فرزند ابوطالب بر آن دو مسلط شود وشعار آنان در همه جا این باشد که خواهان خون عثمان هستند ومردم را بر گرفتن انتقام او دعوت کنند.

این دو صحابى ساده لوح فریب نامه معاویه را خوردند وتصمیم گرفتند که از مدینه به مکه بروند ودر آنجا به گرد آورى افراد وساز وبرگ جنگ بپردازند. آنان در اجراى نقشه فرزند ابوسفیان به حضور امام علیه السلام رسیدند وگفتند:ستمگریهاى عثمان را در امور مربوط به ولایت وحکومت مشاهده کردى ودیدى که وى جز به بنى امیه به کسى نظر وتوجه نداشت. اکنون که خدا خلافت را نصیب تو ساخته است ما را به فرمانروایى بصره وکوفه منصوب کن. امام علیه السلام فرمود:آنچه خدا نصیب شما فرموده است‏به آن راضى باشید تا من در این موضوع بیندیشم. آگاه باشید که من افرادى را براى حکومت مى‏گمارم که به دین وامانت آنان مطمئن واز روحیات آنان آگاه باشم.

هر دو نفر با شنیدن این سخن، بیش از پیش مایوس شدند; چه امام علیه السلام آب پاکى روى دست آنان ریخت ودریافتند که آن حضرت به آن دو اعتماد ندارد. لذا جهت‏سخن را دگرگون کردند وگفتند: پس اجازه بده ما مدینه را به قصد عمره ترک کنیم. امام علیه السلام فرمود:در پوشش عمره هدف دیگرى دارید. آنان به خدا سوگند یاد کردند که غیر عمره هدف دیگرى ندارند.امام علیه السلام فرمود: شما در صدد خدعه وشکستن بیعت هستید. آنان سوگند خود را تکرار کردند وبار دیگر با امام بیعت نمودند. وقتى آن دو خانه على علیه السلام راترک کردند، امام به حاضران در جلسه فرمود: مى‏بینم که آنان در فتنه‏اى کشته مى‏شوند.برخى از حضار گفتند: ازمسافرت آنان جلوگیرى کن.امام علیه السلام فرمود: باید تقدیر وقضاى الهى تحقق پذیرد.

ابن قتیبه مى‏نویسد:

هر دو پس از خروج از خانه على در مجمع قریش گفتند: این پاداش ما بود که على به ما داد! ما بر ضد عثمان قیام کردیم ووسیله قتل او را فراهم ساختیم، در حالى که على در خانه خود نشسته بود.حال که به خلافت رسیده است دیگران را بر ما ترجیح مى‏دهد.

طلحه وزبیر با آنکه سوگندهاى شدیدى در خانه امام علیه السلام یاد کرده بودند، پس از خروج از مدینه در میان راه مکه به هر کس رسیدند بیعت‏خود را با على علیه السلام انکار کردند. (1)

بازگشت عایشه از نیمه راه مدینه به مکه

پیشتر گذشت که در هنگام محاصره خانه عثمان از طرف انقلابیون مصرى وعراقى، عایشه مدینه را به عزم حج ترک گفت ودر مکه بود که خبر قتل عثمان را شنید ولى خبر نرسید که مسئله خلافت پس از قتل خلیفه به کجا منجر شد. از این جهت تصمیم گرفت که مکه را به عزم مدینه ترک گوید.

در مراجعت از مکه، در منزلى به نام «سرف‏»، با مردى به نام ابن ام کلاب ملاقات کرد واز اوضاع مدینه پرسید. وى گفت که محاصره خانه خلیفه هشتاد روز به طول انجامید وسپس او را کشتند وبعد از چند روز با على علیه السلام بیعت کردند.

وقتى عایشه از اتفاق مهاجرین وانصار بر بیعت‏با امام آگاه شد سخت‏برآشفت وگفت: اى کاش آسمان بر سرم فرو مى‏ریخت.سپس دستور داد که کجاوه او را به سوى مکه بازگردانند، در حالى که نظر خود را در باره‏عثمان دگرگون کرده بود ومى‏گفت: به خدا سوگند،عثمان مظلوم کشته شده است ومن انتقام او را از قاتلان او مى‏ستانم.

آن مرد گزارشگر رو به او کرد وگفت: تو نخستین کسى بودى که به مردم مى‏گفتى عثمان کافر شده است وباید او را که، از حیث قیافه، شبیه نعثل یهودى است‏بکشند. اکنون چه شده که از سخن نخست‏خود بازگشتى؟ وى در پاسخ، به سان کسى که تیر در تاریکى رها کند، گفت: قاتلان عثمان او را توبه دادند وسپس کشتند. در باره عثمان همه سخن مى‏گفتند ومن نیز مى‏گفتم، اما سخن اخیر من بهتر از سخن پیشین من است.

آن مرد در بى پایگى پوزش عایشه، اشعارى چند سرود که ترجمه برخى از ابیات آن چنین است:

به قتل خلیفه فرمان دادى وبه ما گفتى که او از دین خدا خارج شده است. مسلم است که ما در کشتن او به فرمان تو گوش کردیم، ازاین رو، قاتل او نزد ما کسى است که فرمان به قتل او داده است!

عایشه در برابر مسجد الحرام از کجاوه پیاده شد وبه حجر اسماعیل رفت وپرده اى در آنجا آویخت. مردم دور او گرد مى‏آمدند واو خطاب به آنان مى‏گفت: مردم!عثمان به ناحق کشته شده است ومن انتقام خون او را مى‏گیرم. (2)

پایگاه مخالفان امام(ع)

پس از قتل عثمان وبیعت مردم با امام علیه السلام، سرزمین مکه مرکز مخالفان آن حضرت به شمار مى‏رفت وافرادى که با على علیه السلام مخالف بودند یا از دادگرى او مى‏ترسیدند، خصوصا فرمانداران واستانداران عثمان که مى‏دانستند امام دارایى آنان را مصاده مى‏کند وآنان را به سبب خیانتهایى که مرتکب شده‏اند بازخواست‏خواهد کرد، همه وهمه در مکه در پوشش حرمت‏حرم خدا گرد آمدند ونقشه نبرد جمل را طرح کردند.

هزینه جنگ جمل

هزینه جنگ جمل را استانداران عثمان، که در دوران حکومت او بیت المال را غارت کرده وثروت هنگفتى به دست آورده بودند، پرداختند وهدف این بود که دولت جوان على علیه السلام را سرنگون کنند واوضاع به حال سابق باز گردد.

اسامى برخى از افرادى که هزینه کمرشکن این نبرد را تامین کردند عبارت است از:

1- عبد الله بن ابى ربیعه، استاندار عثمان در صنعاى یمن. او از صنعا به منظور کمک به عثمان خارج شد وچون در نیمه راه از قتل او آگاه گردید به مکه بازگشت.وقتى شنید که عایشه مردم را براى گرفتن انتقام خون عثمان دعوت مى‏کند وارد مسجد شد ودر حالى که روى تخت نشسته بود فریاد زد:هرکس که بخواهد براى گرفتن انتقام خون خلیفه در این جهاد شرکت کند من هزینه رفتن او را تامین مى‏کنم. او گروه کثیرى براى شرکت در نبرد مجهز کرد.

2- یعلى بن امیه، یکى از فرمانداران سپاه عثمان. وى به پیروى از عبد الله پول هنگفتى در این راه خرج کرد. او ششصد شتر خرید (3) ودر بیرون مکه آماده حرکت‏ساخت وگروهى را بر آن حمل کرد وده هزار دینار در این راه پرداخت.

وقتى امام علیه السلام از بذل وبخشش یعلى آگاه شد فرمود:فرزند امیه ده هزار دینار را از کجا آورده است؟ جز این است که از بیت المال دزدیده است؟به خدا سوگند، اگر به او وفرزند ابى ربیعه دست‏یابم ثروت آنان را مصادره مى‏کنم وجزو بیت المال قرار مى‏دهم. (4)

3- عبد الله بن عامر، استاندار بصره. او با اموال زیادى از بصره به مکه فرار کرده بود وهم او بود که نقشه تصرف بصره را طرح کرد وطلحه وزبیر وعایشه را به باز پس گرفتن این استان تشویق نمود. (5) در مکه استانداران فرارى عثمان دور هم گرد آمده بودند وعبد الله بن عمر وبرادر او عبید الله، همچنین مروان بن حکم وفرزندان عثمان و غلامان او وگروهى از بنى امیه به آنان پیوسته بودند. (6) با این همه، نداى این گروه ودعوت آنان که چهره هایى شناخته شده بودند توده مردم را از مکه ونیمه راه براى قیام بر ضد امام‏علیه السلام تحریک نمى‏کرد. ازاین جهت، ناچار بودند که در کنار نیروهاى عادى، که با بذل وبخشش استاندارهاى بر کنار شده عثمان وبنى امیه فراهم شده بود، تکیه گاه معنوى نیز داشته باشند واز این راه، عواطف دینى اعرابى را که در مسیر راه زندگى مى‏کردند تحریک کنند. ازاین جهت، از عایشه وحفصه دعوت کردند که رهبرى معنوى این گروه را به عهده بگیرند وبا آنان به سوى بصره حرکت کنند.

درست است که عایشه از لحظه ورود به مکه پرچم مخالفت‏با على علیه السلام را برافراشته بود، ولى هرگز براى اجراى نظر مخالف خود نقشه‏اى نداشت وهرگز در فکر او خطور نمى‏کرد که رهبرى لشگرى را برعهده بگیرد ورهسپار بصره شود. لذا هنگامى که زبیر فرزند خود عبد الله را که خواهرزاده عایشه بود روانه خانه او کرد، تا عایشه را براى قیام ورفتن به بصره تشویق کند. وى در پاسخ درخواست عبد الله گفت:من هرگز به مردم دستور قیام نداده‏ام. من به مکه آمده ام که به مردم اعلام کنم که امام آنان چگونه کشته شده است واین که گروهى، با اینکه خلیفه را توبه دادند او را کشته اند، تا مردم خود بر ضد کسانى قیام کنند که بر او شوریدند واو را کشتند وزمام امور را بدون مشورت به دست گرفتند.

عبد الله گفت:اکنون که نظر تو در باره على وقاتلان عثمان چنین است چرا از مساعدت وکمک بر ضد على باز مى‏نشینى؟در حالى که گروهى از مسلمانان آمادگى خود را براى قیام اعلام کرده اند. عایشه در پاسخ گفت:صبر کن در این موضوع کمى فکر کنم. عبد الله از فحواى سخنان او احساس رضایت کرد. لذا در بازگشت‏به خانه، به زبیر وطلحه وعده داد که ام‏المؤمنین درخواست ما را اجابت کرد. وبراى تحکیم مطلب، فرداى آن روز به نزد عایشه رفت وموافقت قطعى وصریح او را به دست آورد وبراى ابلاغ آن منادى گروه، در مسجد وبازار، خروج عایشه را با طلحه وزبیر اعلام کرد وبدین سان مسئله قیام بر ضدعلى علیه السلام واندیشه تصرف بصره قطعى شد. (7)

طبرى متن نداى خروج کنندگان را چنین نقل مى‏کند:

آگاه باشید که ام المؤمنین وطلحه وزبیر عازم بصره هستند.هرکس مى‏خواهد اسلام را عزیز گرداند وبا کسانى که خون مسلمانان را حلال شمرده‏اند نبرد کند وآن کس که مى‏خواهد انتقام خون عثمان را بازستاند با این گروه حرکت کند وهرکس مرکب وهزینه رفتن ندارد، این مرکب او واین هزینه مسافرت او. (8)

بازیگران صحنه سیاست‏براى تحریک بیشتر عواطف دینى مردم به سراغ حفصه همسر دیگر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نیز رفتند. وى گفت: من تابع عایشه هستم.اکنون که او آماده مسافرت است، من نیز آمادگى خود را اعلام مى‏کنم. اما وقتى آماده رفتن شد برادرش عبد الله او را از مسافرت بازداشت وحفصه به عایشه پیام فرستاد که: برادرم مرا از همراهى با شما جلوگیرى کرد.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACHBA.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ