[ و گفته‏اند که در روزگار خلافت عمر بن خطاب از زیور کعبه و فراوانى آن نزد وى سخن رفت ، گروهى گفتند اگر آن را به فروش رسانى و به بهایش سپاه مسلمانان را آماده گردانى ثوابش بیشتر است . کعبه را چه نیاز به زیور است ؟ عمر قصد چنین کار کرد و از امیر المؤمنین پرسید ، فرمود : ] [ قرآن بر پیامبر ( ص ) نازل گردید و مالها چهار قسم بود : مالهاى مسلمانان که آن را به سهم هر یک میان میراث بران قسمت نمود . و غنیمت جنگى که آن را بر مستحقانش توزیع فرمود . و خمس که آن را در جایى که باید نهاد . و صدقات که خدا آن را در مصرفهاى معین قرار داد . در آن روز کعبه زیور داشت و خدا آن را بدان حال که بود گذاشت . آن را از روى فراموشى رها ننمود و جایش بر خدا پوشیده نبود . تو نیز آن را در جایى بنه که خدا و پیامبر او مقرر فرمود . [ عمر گفت اگر تو نبودى رسوا مى‏شدیم و زیور را به حال خود گذارد . ] [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 86 خرداد 8 , ساعت 11:37 صبح

 

صف آرایى مسلمانان ودلاوران قریش آغاز شد وچند حادثه کوچک آتش جنگ را شعله‏ور کرد.در آغاز، نبردهاى تن به تن در گرفت. سه نفر به نامهاى عتبه پدر هند(همسر ابوسفیان) وبرادر بزرگ او شیبه وولید فرزند عتبه غرش کنان به وسط میدان آمده وهماورد طلبیدند. نخست‏سه نفر از دلاوران انصار براى نبرد با آنان وارد میدان شدند وخود را معرفى کردند، اما دلاوران مکه از جنگ با آنان خوددارى کردند وفریاد زدند:«یا محمد اخرج الینا اکفاءنا من قومنا» یعنى افرادى که از اقوام ما وهمشان ما باشند براى جنگ با ما بفرست. رسول خدا به عبیدة بن حارث بن عبد المطلب وحمزه و على علیه السلام دستور داد برخیزند وپاسخ دشمن را بدهند. سه افسر عالیقدر اسلام با صورتهاى پوشیده روانه رزمگاه شدند. هر سه دلاور خود را معرفى کردند وعتبه هر سه را براى مبارزه پذیرفت وگفت: همگى همشان ما هستید.

در اینجا برخى ازمورخان، مانند واقدى، مى‏نویسند:

هنگامى که سه جوان از دلاوران انصار آماده رفتن به میدان شدند خود پیامبر آنان را از مبارزه باز داشت ونخواست که در نخستین نبرد اسلام انصار شرکت کنند وضمنا به همه افراد رسانید که آیین توحید در نظر وى به قدرى ارجمند است که حاضر شده است عزیزترین ونزدیکترین افراد خود را در این جنگ شرکت دهد. از این حیث رو کرد به بنى هاشم وگفت: برخیزید وبا باطل نبرد کنید; آنان مى‏خواهند نور خدا را خاموش سازند. (1)

برخى مى‏گویند در این نبرد هر یک از رزمندگان در پى هماورد همسال خود رفت. جوانترین آنان على علیه السلام با ولید دایى معاویه، متوسط آنان، حمزه، با عتبه جد مادرى معاویه، وعبیده که پیرترین آنان بود با شیبه شروع به نبرد کردند. ولى ابن هشام مى‏گوید که شبیه هماورد حمزه وعتبه طرف نبرد عبیده بوده است. (2) اکنون ببینیم کدام یک از این دو نظر صحیح است.با در نظر گرفتن دو مطلب حقیقت روشن مى‏شود:

1) مورخان مى‏نویسند که على وحمزه هماوردان خود را در همان لحظه‏هاى نخست‏به خاک افکندند، ولى ضربات میان عبیده وهماورد او رد وبدل مى‏شد وهریک دیگرى را مجروح مى‏کرد وهیچ کدام بر دیگرى غالب نمى‏شد. على وحمزه پس از کشتن رقیبان خود به کمک عبیده شتافتند وطرف نبرد او را کشتند.

2) امیر مؤمنان در نامه‏اى که به معاویه مى‏نویسد چنین یاد آورى مى‏کند:«وعندی السیف الذی اعضضته بجدک وخالک و اخیک فی مقام واحد» (3) یعنى شمشیرى که من آن را در یک روز بر جد تو (عتبه پدر هند مادر معاویه) ودایى تو(ولید فرزند عتبه) وبرادرت (حنظله) فرود آوردم در نزد من است.یعنى هم اکنون نیز با آن قدرت مجهز هستم.

ودر جاى دیگر مى‏فرماید:«قد عرفت مواقع نضالها فی اخیک و خالک و جدک وما هی من الظالمین ببعید». (4) یعنى تو اى معاویه مرا با شمشیر مى‏ترسانى؟ حال آنکه از جایگاههاى فرود آمدن شمشیر من بر برادر ودایى وجد خود آگاه هستى ومى‏دانى که همه را در یک روز از پاى در آوردم.

از این دو نامه به خوبى استفاده مى‏شود که حضرت امیر علیه السلام در کشتن جد معاویه دست داشته است واز طرف دیگر مى‏دانیم که حمزه وحضرت على هر کدام طرف مقابل خود را بدون درنگ به هلاکت رسانده‏اند. هرگاه حمزه طرف جنگ عتبه (جد معاویه) باشد دیگر حضرت امیر نمى‏تواند بفرماید:«اى معاویه جد تو زیر ضربات شمشیر من از پاى در آمد» به ناچار باید گفت که شبیه طرف نبرد حمزه بود وعتبه هماورد عبیده بوده است که حمزه وحضرت على پس از کشتن مبارزان خود به سوى او رفتند واو را از پاى در آوردند.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACFD2.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ