سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سودمندترینِ گنج ها، دوستی دل هاست . [امام علی علیه السلام]
 
دوشنبه 86 خرداد 7 , ساعت 3:18 عصر

 

در کتاب کشف الغمه نوشته شده است که بدر الدین لؤلؤ عامل موصل از بعضى علما درخواست کرد تا احادیث صحیح و گوشه‏اى از آنچه درباره فضایل و صفات على (ع) نقل شده است استخراج کنند.این صفات بر«انوار شمع اثنى عشر»نوشته و به آرامگاه آن حضرت برده شد.وى مى‏گوید: «من این شمع را دیدم‏».آنچه در اوصاف على (ع) مى‏آید مطالبى است که از کتاب صفین و از جابر و ابن حنفیه و دیگران و نیز از کتاب استیعاب نقل شده است.بدر الدین با خواندن این صفات گفت: او (على) نکوترین کسى است که صفاتش را دیده است.ما با استفاده از مجموع این روایات به خصوصیات برجسته آن امام همام اشاره مى‏کنیم.

على (ع) مردى میانه بالا بود.اندکى کوتاه و چاق.چشمانى سیاه و گشاده داشت.در نگاهش عطوفت و مهربانى موج مى‏زد.ابروانش کشیده و پیوسته بود.صورتى زیبا داشت و از نیکو منظرترین مردم به شمار مى‏آمد.رنگ صورتش گندمگون بود.چهره‏اى گشاده و بشاش داشت.به جز موهاى اطراف سرش، موى دیگرى نداشت و سرش طاس بود و از پشت همچون تاجى مى‏درخشید.گردنش از سپیدى به درخشش ابریقى نقره‏اى مانند بود.ریشى انبوه داشت و بالاى آن زیبا مى‏نمود.گردنش ستبر و شانه‏هایش همچون شانه‏هاى شیرى ژیان، فراخ بود.

در روایتى دیگر ذکر شده است: شانه‏هایش مانند شانه‏هاى شیرى قوى جثه، پهن بود. بازوان نیرومندش، از شدت درهم پیچیدگى عضلات از ساعدش قابل تمیز نبود.مچها و نیز پنجه‏هایى قوى و قدرتمند داشت.

در روایتى دیگر نیز آمده است: آن حضرت انگشتانى باریک و ساعد و دستى نیرومند داشت.و چنان قوى بود که اگر دست کسى را مى‏گرفت، بر او مستولى مى‏شد و طرف مقابل قدرت نفس کشیدن را از دست مى‏داد.شکمى بزرگ و پشتى قوى داشت.سینه وى فراخ و پرمو بود و سر استخوانهاى او که در مفصل با یکدیگر جفت‏شده بودند، بزرگ مى‏نمود.عضلاتى پر پیچ و تاب و ساقهایى کشیده و باریک داشت.بزرگى عضله دست و پاى او بهنجار و موزون بود و هنگام راه رفتن اندکى به جلو متمایل مى‏شد.چون به میدان کارزار روى مى‏آورد، با هروله و شتاب مى‏رفت.نیرومند و شجاع بود و در رویارویى با هر کسى، پیروز مى‏شد.به راستى خداوند او را با عز و نصر خود تایید کرده بود.

مغیره در این باره گفته است: على (ع) همچون شیر بود، بلکه از شیر قوى‏تر و اندامش از اندام او بهنجارتر مى‏نمود.

آن حضرت را با الفاظى همچون اصلع (طاس و بى‏مو) ، اجلح (کسى که جلوى سر او کم مو باشد) ، انزع (مردى که موى پیشانیش از هر دو طرف رفته) و بطین (شکم بزرگ) بسیار توصیف کرده‏اند که ذکر آن نیز گذشت.

در کتاب فائق آمده است که ابن عباس مى‏گوید: من زیباتر از طرفین پیشانى على (ع) ندیده‏ام.شرصتان (طرفین پیشانى) از شرص و به معناى جذب و کشیدن است.گویا مو کشیده شده و جاى آن معلوم مى‏شود.آیا به وجه تسمیه مو به نزعه نمى‏نگرى و نمى‏بینى لغات جذب و نزع همه از یک رشته سرچشمه مى‏گیرند؟

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACB.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ