سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش بدون توفیق بهره نمی دهد . [امام علی علیه السلام]
 
شنبه 87 اسفند 10 , ساعت 6:0 عصر
امام علی (ع) : چه بسیارند گنهکارانی که خدا به آنها احسان می کند احسانی که مقدمه هلاکت و شدت عذاب آنها است . و چه بسیارند کسانیکه بخاطر خطا پوشی مغرور می شوند و براثر ذکر خیر مردم مفتون می گردند . در حالی که خداوند هیچکس را به آزمایش همچون مهلت دادن آزمون نکرده است . شریف رضی می گوید : این سخن سابقا گذشت جز اینکه در اینجا اضافه ای مفید وجود دارد . و 1 در ضمن گفتار آن حضرت آمده است : هنگامیگه وضع بدین منوال شد پیشوای دین [ خشم گیرد ] و آمادگی خود را اعلام می کند . در این موقع [ مؤمنان ] به سرعت اطرافش جمع گردند همانگونه که ابرهای پائیزی. شریف رضیمی گوید : منظور از یعسوب آقای بزرگی است که در آن روز سرپرست امور مردم است و قزع قطعه های ابری است که آب در آنها نیست [ و لذا با سرعت بر صفحه آسمان می دوند و جمع می شوند ] بنظر می رسد که این جمله اشاره به قیام مهدی[ ع ] و گردآمدن یارانش بوده باشد همانگونه که ابن ابی الحدید استنباط کرده است . 2 و در ضمن سخنان آن حضرت آمده : این سخنران ماهر و زبردست . منظور از این سخن این است که او در سخنرانی سخت ماهر است و کسی که در لحن یا طریقی حرکت می کند او را شحشح می گویند و در غیر این دو موضع شحشح به شخص بخیل و خسیس اطلاق می شود . [ شریف رضی] 3 و در گفتار آن حضرت آمده : خصومت و دشمنی مهلکه هائیدر بردارد . منظور امام از قحم مهلکه ها است . زیرا خصومت و دشمنی هلاکت و تلف را در اغلب موارد همراه دارد و از این باب است که گفته می شود : قحمه الاعراب که منظور این است سختیو گرسنگی به آنها می رسد بگونه ای که اموالشان پایان می گیرد و معنی تقحم نیز همین است . البته در مورد معنی این جمله وجه دیگری نیز گفته شده و آن این که خشک سالی روستائیان را از سرزمین خود به مناطق سبز و آباد می کشد . 4 و در سخنان آن حضرت آمده : زنان هنگامیکه به حد کمال رسیدند خویشاوندان پدری مقدمند . شریف رضی می گوید : منظور از نص آخرین درجه هر چیز است مانند نص در سیر که به معنی آخرین مرحله توانائی مرکب است . هنگامی که می گوئیم : نصصت الرجل عن الامر منظور اینست آنقدر سؤال از کسی بشود که آنچه در آن زمینه می داند بیان کند بنابراین نص الحقائق به معنی رسیدن به مرحله بلوغ است که همان پایان دوره کودکی است . این جمله از فصیح ترین کنایات و شگفت آورترین آنها در این مورد است . منظور امام این است هنگامیکه زنان به این مرحله برسند عصبه : مردان خویشاوند پدری که محرم آنان هستند مانند برادر و عمو به حمایت آنها سزاوارتر از مادرند . و هم چنین در انتخاب همسر برای آنها . و منظور از حقاق مخالفت و درگیری مادر با عصبه در مورد این زن است بطوری که هر کدام به دیگری می گوید : من از تو احق هستم . گفته می شود : حاققته حقاقا بمعنی جادلته جدالا : با او به جدال برخاستم . و گفته شده : مقصود از نص الحقاق رشد عقلی است یعنی به مرحله ای برسد که حقوق و احکام درباره او اجرا شود . اما آن کس که نص الحقائق نقل نموده منظورش از حقایق جمع حقیقت است . این بود معنی که ابو عبیدقاسم بن سلام برایاین جمله کرده است اما نظر من این است که منظور از نص الحقاق این است که زن به مرحله ایبرسد که جائز باشد تزویج کند و اختیاردار حقوق خود شود این در حقیقت تشبیه به حقاق در شتر است [ طبق عادت عرب که همه چیز را به شتر تشبیه می کند ] چرا که حقاق جمع حق به معنی شتری است که سه سالش تمام است و آماده بهره برداری است . حقائق نیز جمع حقه است بنابراین هر دو تعبیر به یک معنی باز می گردد . هر چند معنی دوم صحیحتر به نظر می رسد . 5 و در گفته دیگری از آن حضرت می خوانیم : ایمان نخست به صورت نقطه سفید و درخشانیدر دل آشکار می شود و هر اندازه که ایمان افزایش یاید سفیدی آن نقطه گسترش می یابد لمظه همچون نقطه سفید و امثال آن است و از همین باب گفته شده است : فرس المظ [ اسب المظ ] که به اسبی گفته می شود که بر لبش نقطه سفیدی وجود داشته باشد . 6 و در گفته های آن حضرت آمده است : هر گاه انسان طلبی از کسی دارد که نمی داند می پردازد یا خیر واجب است پس از وصول زکات آن را بپردازد . شریف رضی می گوید : بنابراین دین ظنون آن است که طلبکار نمی داند آیا . می تواند بدهکار وصول کند یا نه . گویا طلبکار در حال ظن و گمان است گاهی امید دارد که بتواند آن را بستاند و گاهینه این از فصیحترین سخنان است . همچنین هر کاری که طالب آن هستی و نمی دانیدر چه موضعی نسبت به آن خواهی بود آن را ظنون گویند . و گفته اعشی شاعر عرب از همین باب است آنجا که می گوید : چاهی که معلوم نیست آب دارد یا نه و از محلی که باران گیر باشد دور است نمی شود آن را همچون فرات که پر از آب است و کشتی و شناگر ماهر را از پا در می آورد قرار داد . جد چاه قدیمی بیابانی را گویند و ظنون آن است که معلوم نیست آب دارد یا نه 7 در یکی از سخنانش هنگامی که سپاهی را برای فرستادن به جنگ مشایعت می کرد فرمود : تا آنجا که می توانید از زنان دوری جوئید شریف رضی می گوید : معنی این سخن این است که از یاد زنان و توجه دل به آنها در هنگام جنگ اعراض کنید و از نزدیکی با آنان امتناع ورزید چه اینکه این کار بازوان حمیت را سست و در تصمیم خلل ایجاد می نماید . و از حرکت سریع و کوشش در جنگ بازمی دارد . هر کس که از چیزی امتناع ورزد گفته می شود عذب عنه و عازب و عذوب به معنی کسی است که از خوردن و آشامیدن امتناع می ورزد . 8 و درضمن یکی از سخنان آن حضرت آمده : [ مسلمان هنگامی که دست به عمل پستی نزده ] همچون مسابقه دهنده ماهری می ماند که منتظر است در همان دور اول ببرد . شریف رضیمی گوید : منظور از یاسرون کسانی هستند که به وسیله پیکانهای تیر بر سر شتری بخت آزمائی می کنند . و فالج کسی است که پیروز شده است گفته می شود فلج علیهم و فلجهم یعنی بر آنها پیروز شد . و لذا در بعضی رجز ها می خوانیم که از پیروزمند تعبیر به فالج شده است . 9 و در ضمن سخنان آن حضرت آمده است . هر گاه آتش جنگ سخت شعله ور می شد ما به رسولخدا [ ص ] پناه می بردیم . و در آن ساعت هیچ یک از ما به دشمن از او نزدیکتر نبود . شریف رضی می گوید : معنی این سخن این است که : وقتی ترس از دشمن بزرگ می نمود و جنگ به گونه ای می شد که گویا جنگجویان را می خواهد در کام خود فرو برد مسلمانان به پیامبر پناهنده می شدند تا رسول خدا شخصا به نبرد پردازد و خداوند به وسیله او نصرت و پیروزی را بر آنان نازل فرماید و در سایه آن حضرت ایمن گردند . اما جمله اذا احمر الباس کنایه از شدت کارزار است . در این باره سخنان متعددی گفته شده که بهترین آنها این است که امام داغی جنگ را به شعله های سوزان آتش تشبیه کرده است . و از چیزهائی که این نظر را تقویت می کند سخن پیامبر در جنگ حنین است . وی هنگامی که نبرد سخت و شمشیر زدن مردم را در جنگ هوازن مشاهده کرد فرمود : الان حمی الوطیس : اکنون تنور جنگ داغ شد و طیس تنور آتش است . بنابراین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داغی و گرمی جنگ را به افروختگی و شدت شعله وری آتش تشبیه فرموده است . این بخش [ کلمات پیچیده محتاج به تفسیر ] پایان پذیرفت و ما به روش و سبک خود در این باره بازمی گردیم .
260 - وقال [ع ] : کم من مستدرج بالاحسان الیه ، و مغرور بالستر علیه ، و مفتون بحسن القول فیه و ما ابتلی الله سبحانه احدا بمثل الاملاءله قال الرضی : وقد مضی هذا الکلام فیما تقدم ، الا ان فیه ها هنا زیاده جیده مفیده [ نهج البلاغه م 33 ] فصل نذکر فیه شیئا من غریب کلامه المحتاج الی التفسیر 1 و فیه حدیثه [ع ] فاذا کان ذلک ضرب یعسوب الدین بذنبه ، فیجتمعون الیه کما یجتمع قزع الخریف قال الرضی : السید العظیم المالک لامور الناس یومئذ ، و القزع : قطع الغیم التی لا ماء فیها 2 و فیه حدیثه [ع ] هذا الخطیب الشحشح یریدالماهر بالخطبه الماضی فیها ، و کل ماض فی کلام او سیر فهو شحشح و الشحشح فی غیر هذا الموضع : البخیل الممسک 3 و فیه حدیثه [ع ] ان للخصومه قحما یرید بالقحم المهالک ، لانها تقحم اصحابها فی المهالک و المتالف فی الاکثر و من ذلک [[ قحمه الاعراب ] ] و هو ان تصیبهم السنه فتتعرق اموالهم فذلک تقحمها فیهم و قیل فیه وجه آخر : و هو انها تقحمهم بلاد الریف ، ای تحوجهم الی دخول الحضر عند محول البدو 4 و فیه حدیثه [ع ] اذا بلغ النساء نص الحقاق فالعصبه اولی و النص : منتهی الاشیاء و مبلغ اقصاها کالنص فی السیر ، لانه اقصی ما تقدر علیه الدابه و تقول نصصت الرجل عن الامر ، اذا استقصیت مسالته عنه لتستخرج ما عنده فیه فنص الحقائق یرید به الادراک ، لانه منتهی الصغر ، و الوقت الذی یخرج منه الصغیر الی حد الکبیر ، و هو من افصح الکنایات عن هذا الامر و اغربها یقول : فاذا بلغ النساء ذلک فالعصبه اولی بالمراه من امها اذا کانوا محرما ، مثل الاخوه و الاعمام ، و بتزویجها ان ارادوا ذلک و الحقاق : محاقه الام للعصبه فی المراه ، و هو الجدال و الخصومه ، و قول کل واحد منهما للاخر : [[ انا احق منک بهذا ] ] یقال منه : حاققته حقاقا ، مثل جادلته جدالا و قد قیل : ان [[ نص الحقاق ] ] بلوغ العقل ، وهو الادراک ، لانه [ع ] انما اراد منتهی الامر الذی تجب فیه الحقوق و الاحکام ، و من رواه [[ نص الحقائق ] ] فانما اراد جمع حقیقه هذا معنی ما ذکره ابو عبید القاسم بن سلام ، و الذی عندی ان المراد بنص الحقاق ها هنا بلوغ المراه الحد الذی یجوز فیه تزویجها و تصرفها فی حقوقها ، تشبیها بالحقاق من الابل ، و هی جمع حقه و حق و هو الذی استکمل ثلاث سنین و دخل فی الرابعه ، و عند ذلک یبلغ الی الحد الذی یتمکن فیه من رکوب ظهره ، و نصه فی السیر ، و الحقائق ایضا : جمع حقه فالروایتان جمیعا ترجعان الی معنی واحد ، و هذا اشبه بطریقه العرب من المعنی المذکور اولا 5 و فیه حدیثه [ع ] ان الایمان یبدو لمظه فی القلب ، کلما ازداد الایمان ازدادت اللمظه و اللمظه مثل النکته او نحوها من البیاض و منه قیل : فرس المظ ، اذا کان بجحفلته شی ء من البیاض 6 و فی حدیثه [ع ] ان الرجل اذا کان له الدین الظنون ، یجب علیه ان یزکیه ، لما مضی ، اذا قبضه فالظنون : الذی لا یعلم صاحبه ایقبضه من الذی هو علیه ام لا فکانه الذی یظن به ، فمره یرجوه و مره لا یرجوه و هذا من افصح الکلام ، و کذلک کل امر تطلبه و لا تدری علی ای شی ء انت منه فهو ظنون و علی ذلک قول الاعشی ما یجعل الجد الظنون الذی جنب صوب اللجب الماطر مثل الفراتی اذا ما طما یقذف بالبوصی و الماهر و الجد : البئر فی الصحراء ، و الظنون : التی لا یعلم هل فیها ماء ام لا 7 و فیه حدیثه [ع ] انه شیع جیشا بغزیه فقال : اعذبوا عن النساء ما استطعتم و معناه اصدفوا عن ذکر النساء و شغل القلب بهن ، و امتنعوا من المقاربه لهن لان ذلک یفت فی عضد الحمیه ، و یقدح معاقد العزیمه ، و یکسر عن العدو و یلفت عن الابعاد فی الغزو ، و لک من امتنع من شی ء فقد عذب عنه العاذب و العذوب : الممتنع من الاکل و الشرب 8 و فی حدیثه [ع ] کالیاسر الفالج ینتظر اول فوزه من قداحه الیاسرون هم الذین یتضاربون بالقداح علی الجزور ، و الفالج : القاهر و الغالب ، یقال فلج علیهم و فلجهم ، و قال الراجز: لما رایت فالجا قد فلجا 9 و فی حدیثه [ع ] کنا اذا احمر الباس اتقینا برسول الله [ص ] ، فلم یکن احد منا اقرب الی العدو منه و معنی ذلک انه اذا عظم الخوف من العدو ، و اشتد عضاض الحرب ، فزع المسلمون الی قتال رسول الله [ص ] بنفسه ، فینزل الله علیهم النصر به ، و یامنون مما کانوا یخافونه بمکانه و قوله : [[ اذا احمر الباس ] ] کنایه عن اشتداد الامر ، و قد قیل فی ذلک اقوال احسنها : انه شبه حمی الحرب بالنار التی تجمع الحراره و الحمره بفعلها و لونها و مما یقوی ذلک قول رسول الله [ص ] ، و قد رای مجتلد الناس یوم حنین و هی حرب هوازن : [[ الان حمی الوطیس ] ] فالوطیس : مستوقد النار ، فشبه رسول الله [ص ] ما استحر من جلاد القوم باحتدام النار و شده التهابها انقضی هذا الفصل ، و رجعنا الی سنن الغرض الاول فی هذا الباب
نهج البلاغه


لیست کل یادداشت های این وبلاگ