سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندیشیدن مانند با چشم دیدن نیست؛ زیراگاه چشمها به صاحبانش دروغ می گویند، ولی خرد به آنکه از وی اندرز خواسته، نیرنگ نمی زند . [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 86 خرداد 16 , ساعت 11:48 صبح

 

چشمداشت مامون از گرفتن بیعت‏براى ولایتعهدى امام رضا(ع) تامین هدفهایى بود که به اجمال ذیلا بیان مى‏گردد:

نخستین هدف

احساس ایمنى از خطرى که او را از سوى شخصیت امام رضا(ع) تهدید مى‏کرد. شخصیتى نادر که نوشته‏هاى علمیش در شرق و غرب نفوذ فراوان داشت و نزد خاص و عام - به اعتراف مامون - از همه محبوبتر بود. در صورت ولیعهدى، او دیگر نمى‏توانست مردم را به شورش یا هر گونه حرکت دیگرى بر ضد حکومت، دعوت کند.

هدف دوم

شخصیت امام باید تحت کنترل دقیق وى قرار گیرد، و از نزدیک هم از داخل و هم از خارج این کنترل بر او اعمال گردد، تا آنکه کم کم راه براى نابود ساختن وى به شیوه‏هاى مخصوصى هموار شود. مثلا همانگونه که گفتیم یکى از انگیزه‏هاى مامون در تزویج دخترش این بود که در زندگى داخلى امام مراقبى را بگمارد که هم مورد اطمینان او باشد و هم جلب اعتماد بنماید.

افزون بر این، چشمهاى دیگرى نیز از سوى مامون براى مراقبت امام رضا گماشته شده بودند که تمام حرکات و اعمال وى را گزارش مى‏کردند. یکى از آنها «هشام بن ابراهیم راشدى‏» بود که از نزدیکان امام به شمار رفته، کارهایش همه به دست وى انجام مى‏گرفت. ولى هنگامى که امام را به مرو بردند، هشام با ذوالرئاستین و مامون تماس گرفت و موقعیت ویژه خود را به آنان عرضه کرد. مامون نیز او را بعنوان دربان امام قرار داد. از آن پس تنها کسى مى‏توانست امام را ملاقات کند که هشام مى‏خواست. در نتیجه، دوستان امام کمتر به او دسترسى پیدا مى‏کردند. . . » (1)

هدف سوم

مامون مى‏خواست امام چنان به او نزدیکى پیدا کند که براحتى بتواند او را از زندگى اجتماعى محروم ساخته، مردم را از او دور بگرداند. تا آنان تحت تاثیر نیروى شخصیت امام، علم، حکمت و درایتش قرار نگیرند.

از این مهمتر آنکه مامون مى‏خواست امام را از شیعیان و دوستانش نیز جدا سازد تا با قطع رابطه‏شان با او به پراکندگى افتند و دیگر نتوانند دستورهاى امام را دریافت نمایند.

هدف چهارم

همزمان با آنکه مامون مى‏خواست‏خود را در پناه وجود امام از خشم و انتقام مردم علیه بنى‏عباس مصون بدارد، همچنین مى‏خواست از احساسات مردم نسبت‏به اهلبیت - که پس از برافروختن شعله جنگ بین او و برادرش پیوسته رو به تزاید نهاده بود - نیز به نفع خویشتن و در راه مصالح حکومت عباسى، بهره‏بردارى کند.

به دیگر سخن، مامون از این بازى مى‏خواست پایگاهى نیرومند و گسترده و ملى براى خود کسب کند. او چنین مى‏پنداشت که به همان اندازه که شخصیت امام از تایید و نفوذ و نیرومندى برخوردار بود، حکومت وى نیز مى‏توانست‏با اتصال به او در میان مردم جا باز کند.

دکتر شیبى مى‏نویسد: «امام رضا پس از ولیعهد شدن دیگر تنها پیشواى شیعیان نبود، بلکه اهل سنت، زیدیه و دیگر فرقه‏هاى متخاصم شیعه، همه بر امامت و رهبرى وى اتفاق کردند» (2) .

هدف پنجم:

نظام حکومتى در آن ایام نیاز به شخصیتى داشت که عموم مردم را با خشنودى به سوى خود جلب کند. در برابر آن افراد کم لیاقت و چاپلوسى که بر سر خوان حکومت عباسى فقط به منظور طلب شهرت و طمع مال گرد آمده بودند و حال و مالشان بر همگان روشن بود، وجود چنان شخصیتى عظیم یک نیاز مبرم بود. بویژه آنکه به لحاظ منطق در برابر هجوم علماى سایر ادیان با شکست مواجه مى‏شدند. هنگام بروز ضعف و پراکندگى در دستگاه دولتى، متفکران سایر ادیان بر فعالیت‏خود بسى افزوده بودند.

بنابراین، حکومت در آن ایام به دانشمندان لایق و آزاداندیش نیاز داشت نه به یک مشت آدم چاپلوسى و خشک و تهى مغز. لذا مى‏بینیم که اصحاب حدیث متحجر را از خود مى‏راند، و بر عکس، معتزلیانى چون «بشر مریسى‏» و«ابوالهذیل علاف‏» را به خویشتن جذب مى‏کرد. با اینهمه، تنها شخصیت علمى که درباره برترى علمیش توام با تقوا و فضیلت، کسى تردید نداشت امام رضا(ع) بود. این را خود مامون نیز اعتراف کرده بود. بنابراین، حکومت‏به وى بیش از هر شخصیت دیگرى احساس نیاز مى‏کرد.

هدف ششم:

اوضاع پر آشوب آن زمان که آشوب و بلوا و شورشها از هر سو مردم را فرا گرفته بود، ایجاب مى‏کرد که ذهن آنان را به طرقى از حقیقت آنچه که در متن جامعه مى‏گذرد، منصرف گردانند. تا بدین وسیله و با توجه به رویدادهاى مهم مشکلات حکومت و ملت کمتر احساس شود.

هدف هفتم:

بنابر آنچه که گفته شد دیگر براى مامون طبیعى بود که مدعى شود - چنانکه در سند ولایتعهدى مدعى شده - که هدف از تمام کارها و اقداماتش چیزى غیر از خیر امت و مصالح مسلمانان نبوده. حتى در کشتن برادرش نمى‏خواسته فقط به ریاست و حکومت دست‏یابد، بلکه بیشتر هدفش تامین مصالح عمومى مسلمانان بوده است. دلیل بر این ادعا آن است که چون خیر ملت را در جدا ساختن خلافت از عباسیان و تسلیم آن به بزرگترین دشمن این خاندان یافت، هرگز درنگ نکرد و با طیب خاطر، به گفته خویش، این عمل را انجام داد. بدین وسیله، مامون کفاره گناه زشت‏خود را که قتل برادر بود و بر عباسیان هم بسیار گران تمام مى‏شد، پرداخت.

با این عمل رابطه امت را با خلافت استوار کرده اعتمادشان را در این راه جلب نمود، بگونه‏اى که دل و دیده مردم متوجه آن گردید. مردم بدین امر دل بسته بودند که دستگاه خلافت از آن پس با آنان و در خدمتشان خواهد بود.

در نتیجه، مامون با این شگرد توانسته بود براى هر اقدامى که در آینده ممکن بود انجام دهد، حمایت مردم را جلب کند هر چند که آن اقدام نامانوس و یا نا معقول جلوه نماید.

بهر حال، از آنچه که گفتیم دو نتیجه به بار مى‏آید:

نخست: پس از این اقدامات از سوى مامون، دیگر منطقى نمى‏نمود که اعراب به دلیل رفتار پدر یا برادر و یا سایر پیشینیانش باز هم از دست او عصبانى باشند. چه هر کس در گرو عملى است که خود انجام مى‏دهد نه دیگرى.

چگونه بر اعراب روا بود که مامون را مورد خشم خود قرار دهند و حال آنکه خلافت را به آنان یعنى به ریشه‏دارترین خانواده در میانشان برگرداند، و عملا نشان داد که جز صلاح و نیکى براى عرب و غیر عرب نمى‏خواهد.

از این رو، دیگر جاى شگفتى نبود اگر اعراب بیعت‏با امام رضا را با روحى سرشار از خشنودى پذیرفتند.

دوم: اما ایرانیان، بویژه اهالى خراسان و کسانى که شیعه علویان بودند، براى مامون ادامه یاریش را تضمین کردند چه او برایشان بزرگترین آرزوها را عملى ساخته و ثابت کرده بود نسبت‏به شخصى که محبوبترین انسانها نزد ایشان است، مهر مى‏ورزد و اینکه در نظر او فرقى میان عرب و عجم یا عباسى و غیر عباسى وجود ندارد. او فقط به مصالح امت مى‏اندیشد و بس.

هدف هشتم:

مامون مى‏خواست‏با انتخاب امام رضا به ولیعهدى خویش، شعله شورشهاى پى در پى علویان را که تمام ایالات و شهرها را فرا گرفته بود، فرو نشاند. براستى همینگونه هم شد، چون پس از انجام بیعت تقریبا دیگر هیچ قیامى صورت نگرفت، مگر قیام عبدالرحمن ابن احمد در یمن، و تازه انگیزه آن ظلم والیان آن منطقه بود که به مجرد دادن قول رسیدگى به خواستهایش، او نیز بر سرجاى خود نشست.

در اینجا چند نکته را هم باید افزود:

الف: موفقیت مامون تنها در فرو نشاندن این شورشها نبود، بلکه اعتماد بسیارى از رهبران و هواخواهانشان را نیز به سوى خود جلب کرد.

ب: به علاوه، بسیارى از این رهبران و پیروانشان با مامون بیعت هم کردند. اساسا بیشتر مسلمانان که تا آن زمان مخالف او بودند، از در اطاعت در آمدند. این خود بدون تردید یکى از بزرگترین آرزوهاى مامون بود.

ج: بیشتر قیامهایى که بر ضد مامون صورت مى‏گرفت، از سوى اولاد حسن بود، بویژه آنانى که آیین زیدیه را پذیرفته بودند. لذا او مى‏خواست که در برابر ایشان ایستادگى کرده، براى همیشه خود و آیینشان را به نابودى کشاند.

در آن زمان، مذهب زیدیه بسیار رواج پیدا کرده بود و هر روز نیز دامنه‏اش گسترده‏تر مى‏شد. شورشگران زیدى نفوذ فراوانى در میان مردم داشتند، بطوریکه حتى مهدى یک نفر زیدى را به نام یعقوب بن داود، به وزارت خود گماشته و تمام امور خلافتش را به دست وى داده بود. (3) .

مورخان این مطلب را به صراحت نوشته‏اند که اصحاب حدیث همگى همراه با ابراهیم بن عبدالله بن حسن قیام کرده و یا فتوا به همیاریش در این قیام داده بودند. (4) .

به هر حال، چیزى که براى مامون مهم بود تار و مار کردن زیدیه و درهم شکستن شوکت و ارجشان، از طریق اخذ بیعت‏با امام رضا(ع) بود. او حتى با دادن لقب «رضا» به امام قصد خلع شعار از آنان را کرده بود که پیوسته از آغاز دعوت و قیام خویش فریاد بر آورده، مى‏گفتند: «رضا و خشنودى خاندان محمد» (5) . در برابر این شعار، مامون به امام لقب رضا را داد تا به همه بفهماند که اکنون رضاى خاندان محمد به دست وى تحقق یافته و ازین پس دیگر هر گونه دعوتى در این زمینه خالى از محتواست. بدینوسیله بود که مامون ضربه بزرگى به زیدیه فرود آورد.

هدف نهم:

پذیرفتن ولیعهدى از سوى امام رضا(ع) پیروزى دیگرى هم براى مامون به ارمغان آورد. آن اینکه بدینوسیله توانست از سوى علویان اعتراف بگیرد که حکومت عباسیان از مشروعیت‏برخوردار است. این موضوع را مامون نیز خود به صراحت گفته بود: «ما او را ولیعهد خود قرار دادیم تا. . . ملک و خلافت را براى ما اعتراف کند. . . ».

جنبه منفى این اعتراف از نظر مامون آن بود که امام رضا(ع) با پذیرفتن این مقام اقرار مى‏کرد که خلافت هرگز به تنهایى براى او نیست و نه براى علویان بدون مشارکت دیگران. بنابراین، مامون دیگر خوب مى‏توانست‏با همان سلاحى که علویان در دست داشتند، با خودشان مبارزه کند. از آن پس دیگر دشوار بود که کسى دعوت به یک شورش را علیه حکومتى که اینگونه به مشروعیتش اعتراف شده بود، اجابت کنند.

تازه مامون به نحوى برداشت کرده بود که از این اعتراف منحصر بودن حکومت‏براى عباسیان را نتیجه بگیرد و براى علویان هرگز بهره‏اى نبود. ولیعهدى امام رضا(ع) فقط جنبه لطف و گشاده‏دستى داشت و به انگیزه ایجاد پیوند میان خاندان عباسى و علوى صورت مى‏گرفت. هدف آن بود که زنگار کدورتها از دل مردم بخاطر آنچه که از سوى رشید و اسلافش بر سر ایشان آمده بود، زدوده شود.

لازم به تذکر است که گرفتن اینگونه اعتراف از امام رضا(ع) بمراتب زیانبارتر و خطرناکتر بود بر جان علویان تا شیوه‏هاى کشتار و غارت و تبعیدى که امویان علیه این خاندان در پیش گرفته بودند.

هدف دهم:

مامون، به گمان خود، از امام رضا قانونى بودن اقدامات خود را در مدت ولایتعهدى، بطور ضمنى تایید گرفت، و همان تصویرى را که خود مى‏خواست از حکومت و حاکم در برابر دیدگان مردم قرار داد. وى در تمام محافل تاکید مى‏کرد که فقط حاکم اوست و اقداماتش نیز چنین و چنان است. دیگر کسى حق نداشت آرزوى حکمران دیگرى بکند حتى اگر به خاندان پیغمبر تعلق مى‏داشت.

بنابراین، سکوت امام در برابر اعمال هیات حاکمه در ایام ولایتعهدى، بعنوان رضایت و تایید وى تلقى مى‏شد. در آن صورت، مردم براحتى مى‏توانستند هیت‏حکومت‏خود امام یا هر علوى دیگرى که ممکن بود روزى بر سر کار آید، پیش خود مجسم کنند. حال اگر قرار است که شکل و محتوا و اساس یکى باشد و فقط در نام و عنوان اختلافى رخ دهد، مردم چرا خود را به زحمت انداخته دنبال چیزى که وجود خارجى ندارد، یعنى حکومتى برتر و حکمرانانى دادگسترتر، بگردند.

هدف یازدهم:

پس از دستیابى به تمام هدفهایى که مامون از ولیعهدى امام رضا(ع) منظور کرده بود، نوبت‏به اجراى بخش دوم برنامه جهنمیش فرا مى‏رسید. آن اینکه آرام آرام و بى آنکه شبهه‏اى برانگیزد به نابود ساختن علویان از طریق نابودى بزرگترین شخصیت ایشان، اقدام کند. او باید این کار را بکند تا براى همیشه از منشا خطر و تهدید علیه حکومتش، رهایى یابد.

مامون تصمیم گرفت که نظر مردم را از علویان برگرداند و حس اعتماد و مهرشان را از آنان بزداید، ولى البته به گونه‏اى که احساساتشان را هم جریحه‏دار نکرده باشد.

اجراى این هدف از آنجا شروع شد که مامون کوشید تا امام رضا(ع) را از موقعیت اجتماعى که داشت، ساقط گرداند. کم کم کارى کند که به مردم بفهماند او شایستگى براى جانشینى وى را ندارد. این موضوع را مامون نزد حمید بن مهران و گروهى از عباسیان به صراحت‏بازگو کرد.

مامون گمان مى‏کرد که اگر امام رضا را ولیعهد خویش گرداند، همین رویداد به تنهایى کافى خواهد بود تا موقعیت اجتماعى امام در هم بشکند و ارجش پیش مردم فرو بیفتد. زیرا مردم هر چند به زبان نگویند، ولى عملا این بینش را پیدا مى‏کنند که امام با پذیرفتن مقام ولیعهدى ثابت کرده که اهل دنیاست. مامون مى‏پنداشت که اگر ولیعهدى را به امام بقبولاند، به شهرت امام لطمه وارد آورده و حس اطمینان مردم را نسبت‏به وى جریحه‏دار ساخته است، چه تفاوت سنى میان آن دو نیز بسیار بود، یعنى امام بیست و دو سال از مامون بزرگتر بود و چون قبول ولایتعهدى را چنان سنى غیر طبیعى مى‏نمود، لذا مردم آن را حمل بر حب مقام و دنیا پرستى امام رضا(ع) مى‏کردند.

امام رضا(ع) نیز خود این نقشه مامون را دریافته بود که در جایى مى‏گفت: «. . . مى‏خواهد مردم بگویند: على بن موسى از دنیا رو برگردان نیست. . . مگر نمى‏بینید چگونه به طمع خلافت، ولایت عهد را پذیرفته است؟!. . . ».

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAJFCA.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ