سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] رشک بردن دوست از خالص نبودن دوستى اوست . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 86 خرداد 14 , ساعت 3:57 عصر

 

زندگى امام، آینه تمام نماى زندگى شرافتمندانه انسانهاى موحد و متعالى است.یکى از بارزترین ویژگیهاى امام جامعیت اوست.

توجه به علم، او را از اخلاق و فضایل روحى غافل نمى‏سازد و روى آورى به معنویات و عبادت و بندگى، وى را از پرداختن به زندگى مادى و روابط اجتماعى و اصلاح جامعه باز نمى‏دارد .

در حالى که انسانهاى معمولى، در بیشتر زمینه‏ها گرفتار افراط و تفریط مى‏شوند، اگر به زهد و عبادت بپردازند، به عزلت و گوشه‏نشینى کشیده مى‏شوند و اگر به کار و تلاش رو آورند، از انجام بایسته وظایف عبادى و معنوى، دور مى‏مانند!

کار و تلاش در اوج زهد و تقوا

انسانهاى کم ظرفیت و کوته‏اندیش، گمان مى‏کنند که لازمه زهد و تقوا، این است که خرقه‏اى پشمینه بر دوش افکنده و زاویه خلوتى را انتخاب کنند و روى از خلق بگردانند تا به خدا نزدیک شوند!

اینان گمان مى‏کنند که تلاش براى تأمین معاش و کسب روزى، مخالف زهد و توکل است، و وظیفه انسان فقط ذکر گفتن و پرداختن به نماز و روزه مى‏باشد و روزى از هر جا که باشد مى‏رسد ! ولى برنامه امامان (ع)، و از جمله امام باقر (ع) غیر از این بوده است.آنان، در اوج زهد و تقوا و در نهایت عبادت و بندگى خدا، اهل کار و تلاش بوده‏اند، و از این که دیگران روزى آنها را تأمین کنند و خرج زندگى ایشان را بپردازند، بشدت بیزار بوده‏اند.

محمد بن منکدر یکى از زهاد معروف عصر امام باقر (ع) است که همانند طاووس یمانى و ابراهیم بن ادهم و عده‏اى دیگر، داراى گرایشهاى صوفیانه بوده است.او خود نقل مى‏کند:

در یکى از روزهاى گرم تابستان، از مدینه به سمت یکى از نواحى آن، خارج شدم، ناگاه در آن هواى گرم، محمد بن على (ع) را ملاقات کردم که با بدنى فربه و با کمک دو نفر از خدمتکارانش مشغول کار و رسیدگى به امور زندگى است.با خود گفتم: بزرگى از بزرگان قریش، در چنین ساعت گرم و طاقت فرسا و با چنین وضعیت جسمى، به فکر دنیا است! به خدا سوگند، باید پیش رفته و او را موعظه کنم.

به آن حضرت نزدیک شدم و سلام کردم.

او نفس زنان و عرق ریزان، سلامم را پاسخ گفت.

فرصت را غنیمت شمرده، به او گفتم:

خداوند، کارهایت را سامان دهد! چرا بزرگى چون شما در چنین شرایطى به فکر دنیا و طلب مال باشد! براستى اگر مرگ در چنین حالتى به سراغ شما بیاید، چه خواهید کرد!

امام باقر (ع)، دست از دست خدمتکاران برگرفت و ایستاد و فرمود:

به خدا سوگند، اگر در چنین حالتى مرگ به سراغم آید، بحق در حالت اطاعت از خداوند، به سراغم آمده است.این تلاش من خود اطاعت از خداست، زیرا با همین کارهاست که خود را از تو و دیگر مردم بى‏نیاز مى‏سازم (تا دست حاجت و تمنا به کسى دراز نکنم) .

من زمانى از خدا بیمناک هستم که هنگام معصیت و نافرمانى خدا، مرگم فرا رسد!

محمد بن منکدر مى‏گوید:

پس از شنیدن این سخنان، به آن حضرت عرض کردم: خداى رحمتت کند، من‏مى‏خواستم شما را موعظه کنم، اما شما مرا راهنمایى کردید. (1)

حضور سازنده و مؤثر در جامعه

امام باقر (ع) با این که توجه به استغناى نفس و لزوم تلاش براى کسب معاش داشت و عملا در این راستا گام مى‏نهاد، اما هرگز زندگى خود را وقف تأمین معاش نکرده بود، بلکه همت اصلى آن حضرت، حضور سازنده و مؤثر در جامعه بود.

این درست است که نباید براى تأمین زندگى، سربار دیگران بود، ولى این نکته را نیز باید در نظر داشت که هدف اصلى و عالى زندگى، دستیابى به رفاه، و ثروت نیست و نباید در طریق تلاشهاى دنیوى، از ارزشهاى اصیل زندگى غافل بود.

امام باقر (ع) در روزگار خود، بزرگترین تأثیر علمى و عملى را براى جامعه خویش داشت.

حضور در مجامع علمى و تأسیس جلسات فرهنگى، یکى از بهترین و ارزنده‏ترین نوع حضور در جامعه و خدمت به اجتماع مسلمانان بوده و هست، زیرا هر گونه تکامل اجتماعى در ابعاد اخلاقى و معنوى و اقتصادى و...منوط به تکامل فکرى و فرهنگى است.

براى تبیین نقش حیاتى امام باقر (ع) در جامعه اسلامى، یاد همین نکته کافى است که:

جمع عالمان بر این عقیده اتفاق دارند که فقیه‏ترین مردم در آغاز سلسله فقیهان شش نفرند و آن شش نفر از اصحاب و شاگردان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بشمار مى‏آیند. (2) و سخن حسن بن على الوشاء (3) که از معاصران امام رضا (ع) مى‏باشد، خود گواهى روشن بر مدعاى ماست که مى‏گوید: نهصد شیخ و بزرگ راوى حدیث را در مسجد کوفه مشغول تدریس یافتم که همگى از امام صادق (ع) و امام باقر (ع) نقل حدیث مى‏کردند. (4)

محققان بر این عقیده‏اند که امام باقر (ع) و امام صادق (ع) در حقیقت بنیانگذار دانشگاه اهل البیت هستند که حدود شش هزار رساله علمى از فارغ التحصیلان آن به ثبت رسیده است .

اصول اربعمائه همان رساله‏هاى چهار صد گانه‏اى است که در میان محدثان شیعه، به عنوان کتب اصول شناخته مى‏شود و از جمله آن شش هزار رساله به شمار مى‏آید، و چه بسا بیشتر محتویات کتب چهارگانه شیعه (کافى، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار) از همین رساله‏هاى اربعمائه گرفته شده باشد. (5)

مرجعیت و پاسخگویى به پرسشهاى مردم

ابو بصیر مى‏گوید: امام باقر (ع) در مسجد الحرام نشسته بود و گروه زیادى از دوستدارانش برگرد او حلقه زده بودند.در این هنگام طاووس یمانى به همراه گروهى به من نزدیک شد و پرسید: آن مردم در اطراف چه کسى حلقه زده‏اند؟

گفتم: محمد بن على بن الحسین (باقر العلوم علیه السلام) است که نشسته و مردم دور او گرد آمده‏اند.

طاووس یمانى گفت: من نیز به او کار داشتم.آنگاه پیش رفت، سلام کرد و نشست و گفت: آیا اجازه مى‏دهید مطالبى را از شما بپرسم؟

امام باقر (ع) فرمود: آرى بپرس! (6) طاووس یمانى سؤالهایش را مطرح کرد و امام (ع) به او پاسخ بایسته را ارائه داد.ابو حمزه ثمالى نیز مى‏گوید: در مسجد رسول خدا نشسته بودم که مردى پیش آمد، سلام کرد و گفت: تو کیستى؟

به او گفتم: مردى از اهل کوفه‏ام.چه مى‏خواهى و در جستجوى چه هستى؟

مرد گفت: آیا ابو جعفر، محمد بن على (ع) را مى‏شناسى؟

گفتم: بلى، به آن گرامى چه کار و حاجتى دارى؟

گفت: چهل مسأله آماده کرده‏ام تا از وى سؤال کنم و آن چه حق بود بپذیرم.

ابو حمزه مى‏گوید: از آن مرد پرسیدم، آیا تو فرق بین حق و باطل را مى‏دانى؟

مرد گفت: آرى...

در این هنگام امام باقر (ع) وارد شد در حالى که گروهى از اهل خراسان و مردم دیگر در اطراف وى بودند و مسایل حج را از آن حضرت مى‏پرسیدند.

آن مرد نیز نزدیک امام نشست و مطالب خود را با آن حضرت در میان گذاشت و جواب لازم را دریافت داشت. (7)

این نمونه‏ها و موارد دیگر، بروشنى مى‏نمایاند که امام باقر (ع) چگونه مورد رجوع مردم بوده و به نیازهاى مختلف آنان رسیدگى مى‏کرده است.

رسیدگى به محرومان

درباره امام باقر (ع) گفته‏اند: هرگز شنیده نشد که نیازمندى نیازش را به آن حضرت اظهار داشته و با پاسخ منفى، مواجه شده باشد.

امام باقر (ع) همواره توصیه مى‏کرد که وقتى نیازمندان به شما رو مى‏آورند و یا شما مى‏خواهید آنان را صدا بزنید، بهترین نامها و عناوین را درباره آنان به کارگیرید (8) و با عناوین و اوصاف زشت و بى ارزش و با بى احترامى با ایشان برخورد نکنید) .

امام صادق (ع) مى‏فرماید: پدرم با این که از نظر امکانات مالى، نسبت به سایر خویشاوندان، در سطح پایینترى قرار داشت و مخارج زندگى وى، سنگینتر از بقیه بود، هر جمعه به نیازمندان انفاق مى‏کرد و مى‏فرمود: انفاق در روز جمعه، داراى ارجى فزونتر است، چنان که روز جمعه، خود بر سایر روزها برترى دارد. (9)

و نیز این سخن را هم امام صادق (ع) فرموده است:

در یکى از روزها به حضور پدرم رسیدم در حالى که میان نیازمندان مدینه، هشت هزار دینار، تقسیم کرده و یازده برده را آزاد ساخته بود. (10)

سخاوت و مروت نسبت به دوستان

عمرو بن دینار و عبد الله بن عبید مى‏گویند: ما هرگز به ملاقات امام باقر (ع) نرفتیم، مگر این که به وسیله هدایا و پوشاک و امکانات مالى، از ما استقبال و پذیرایى کرده، مى‏فرمود : اینها را از قبل براى شما تدارک دیده بودم. (11)

ظاهرا منظور امام از بیان جمله اخیر این بوده است که دوستان و میهمانانش احساس شرم و نگرانى نکنند و گمان نبرند که با دریافت آن هدایا و امکانات، بر زندگى شخصى امام باقر (ع) کم و کاستى را تحمیل کرده‏اند.سلمى یکى از خدمتکاران خانه امام باقر (ع) است.او مى‏گوید:

برخى از دوستان و آشنایان امام باقر (ع) به میهمانى آن حضرت مى‏آمدند و از نزد وى بیرون نمى‏شدند، مگر این که بهترین غذاها را تناول کرده و چه بسا گاهى لباس و پول از آن گرامى دریافت مى‏کردند.

سلمى مى‏گوید: گاهى من با امام در این باره سخن مى‏گفتم که خرج خانواده

شما، خود سنگین است و از نظر در آمد وضع متوسطى دارید (بهتر این است که در پذیرایى از دوستان و مهمانان با احتیاط بیشترى رفتار کنید!) اما امام مى‏فرمود: اى سلمى! نیکى دنیا، رسیدگى به برادران و دوستان و آشنایان است، و گاهى حضرت پانصد و تا هزار درهم هدیه مى‏داد . (12)

اسود بن کثیر مى‏گوید: تهیدست شدم و دوستانم به من رسیدگى نکردند.نزد امام باقر (ع) رفتم و از نیازمندى خود و جفاى برادران شکوه کردم، آن حضرت فرمود:

بد برادرى است آن برادرى که به هنگام ثروت و توانمندى، حالت را بپرسد و تو را در نظر داشته باشد، ولى زمانى که تهیدست و نیازمند شدى، از تو ببرد و به سراغت نیاید! سپس امام به خدمتکارش دستور داد تا هفتصد درهم نزد من گذارد، و فرمود: این مقدار را خرج کن و هر گاه تمام شد و نیاز داشتى باز مرا از حال خود با خبر ساز. (13)

شکیبایى و بردبارى در روابط اجتماعى

شرط اصلى حضور سازنده و مفید در جامعه، برخوردارى فرد از صبر و شکیبایى است.این ویژگى به عالیترین شکل آن در زندگى امام باقر (ع) مشهود است.

براى نمایاندن این ویژگى ارزشمند در زندگى آن حضرت نقل این حدیث کافى است که:

مردى غیر مسلمان (نصرانى) در یکى از روزها با امام باقر (ع) روبرو شد.آن مرد به دلیلى نامشخص نسبت به آن حضرت، کینه داشت، از این رو دهان به بدگویى گشود و با تغییر اندکى در اسم امام باقر (ع) گفت:

تو بقر (گاو) هستى!

امام بدون این که خشمناک شود و عکس العمل شدیدى نشان دهد، با آرامش خاصى فرمود: من باقرم .

مرد نصرانى که از سخن قبل به مقصود نرسیده بود و احساس مى‏کرد نتوانسته است امام را به خشم وادارد، گفت:

تو فرزند زنى آشپز هستى!

امام فرمود: این حرفه او بوده است (و ننگ و عارى براى او نخواهد بود)

مرد نصرانى، پا فراتر نهاد و با گستاخى هر چه تمامتر گفت:

تو فرزند زنى سیاه چرده و زنگى و...هستى!

امام (ع) فرمود: اگر تو راست مى‏گویى و مادرم آن گونه که تو توصیف مى‏کنى بوده است، پس از خداوند مى‏خواهم او را بیامرزد، و اگر ادعاهاى تو دروغ و بى اساس است، از خداوند مى‏خواهم که تو را بیامرزد!

در این لحظه، مرد نصرانى که شاهد حلم و بردبارى اعجاب انگیز امام باقر (ع) بود و مشاهده کرد که این شخصیت اصیل و پر نفوذ، علیرغم پایگاه عظیم اجتماعى و علمى خود که صدها شاگرد از درس او بهره مى‏گیرند و در میان قریش و بنى هاشم از ارج و منزلت و حمایت برخوردار است، به جاى عکس العمل منفى و مقابله به مثل در برابر بد زبانیهاى او، چون کوه صبر و شکیبایى، آرام و مطمئن ایستاده و با او سخن مى‏گوید، ناگهان در دادگاه وجدان خویش، خود را محکوم وشکست خورده یافت، و بى تأمل از گفته‏هاى خود معذرت خواهى کرد و اسلام آورد . (14)

ارزش و اهمیت این گونه شکیبایى و بردبارى، چه بسا براى بسیارى از انسانها، نامفهوم باشد، ولى کسانى چون خواجه نصیر الدین طوسى که از یک سو افضل عالمان عصر خویش در علوم عقلى و نقلى شناخته شده، و از سوى دیگر منصب وزارت را در دستگاه حکومت به وى واگذار کرده‏اند، در اوج موقعیت علمى و اجتماعى، به امام خویش اقتدا کرده و در مقابل بدگویان به صبرى شگفت نایل مى‏شود.

شخصى به او خطاب مى‏کند: اى سگ، و اى سگ زاده!

اما او در پاسخ مى‏گوید، این سخن تو درست نیست، زیرا سگ بر چهار دست و پا راه مى‏رود و من چنین نیستم، سگ چنگال دارد، شعور ندارد، نمى‏اندیشد، ولى من چنین نیستم و... (15)

براستى چنین شکیبایى و تحملى را جز در پیروان مکتب اهل بیت نمى‏توان پیدا کرد.

صمیمیت و محبت با دوستان

یکى از دوستان امام باقر (ع) به نام ابى عبیده مى‏گوید:

در سفر، رفیق و همراه، امام باقر (ع) بودم.در طول سفر همیشه نخست من سوار بر مرکب مى‏شدم و سپس آن حضرت بر مرکب خویش سوار مى‏شد. (و این نهایت احترام و رعایت حرمت بود) .

زمانى که بر مرکب مى‏نشستیم و در کنار یکدیگر قرار مى‏گرفتیم، آن چنان با من گرم مى‏گرفت و از حالم جویا مى‏شد که گویى لحظاتى قبل در کنار هم نبوده‏ایم ودوستى را پس از روزگار دورى جسته است.

به آن حضرت عرض کردم:

اى فرزند رسول خدا! شما در معاشرت و لطف و محبت به همراهان و رفیقان به گونه‏اى رفتار مى‏کنید که از دیگران سراغ ندارم، و براستى اگر دیگران دست کم در اولین برخورد و مواجهه، چنین برخورد خوشى با دوستانشان داشته باشند، ارزنده و قابل تقدیر خواهد بود.

امام باقر (ع) فرمود: آیا نمى‏دانى که مصافحه (نهادن دست محبت در دست دوستان و مؤمنان) چه ارزشى دارد؟ مؤمنان هر گاه با یکدیگر مصافحه کنند و دست دوستى بفشارند، گناهانشان همانند برگهاى درخت فرو مى‏ریزد و در منظر لطف خدایند تا از یکدیگر جدا شوند. (16)

محبت و عاطفه نسبت به خانواده

محبت و عاطفه نسبت به فرزندان و اعضاى خانواده در اوج رعایت ارزشهاى دینى و الهى، چیزى است که تنها در مکتب اهل بیت به صحیحترین شکل آن دیده مى‏شود.کسانى که از مکتب اهل بیت (ع) دور مانده‏اند، چه آنان که اصولا پایبند به دین نیستند و چه آنان که دین را از طریق غیر اهل بیت دریافت کرده‏اند، در ایجاد تعادل میان عواطف و ارزشها گرفتار افراط و تفریط شده‏اند.

گروهى آنچنان دلبسته به فرزند و زندگى هستند که همه قوانین و ارزشهاى دینى و اجتماعى را فداى آن مى‏کنند، و دسته‏اى آنچنان گرفتار جمود و جهالت شده‏اند که گمان کرده‏اند، توحید و محبت به خدا مستلزم بى‏عاطفگى و بى مهرى نسبت به غیر خداست.این گروه دوستى و محبت زن و فرزند را عار مى‏دانند و در مرگ‏عزیزانشان، حتى از قطره‏اى اشک دریغ دارند، ولى در مکتب امام باقر (ع) خبرى از این افراط و تفریطها نیست.

گروهى نزد امام باقر (ع) شرفیاب شدند و به خانه آن حضرت وارد گشتند.اتفاقا یکى از فرزندان خردسال امام باقر (ع) مریض بود و آنان آثار غم و اندوه فراوانى را در آن حضرت مشاهده کردند.امام باقر از مریضى فرزند به گونه‏اى نگران و ناراحت بود که آرامش نداشت.آن گروه با مشاهده این وضع با خود گفتند که اگر این کودک طورى بشود (بمیرد) ممکن است امام باقر (ع) چنان ناراحت و غمگین شود و از خود عکس العملهایى نشان دهد که ما از ایشان انتظار نداشته باشیم.در همین اندیشه بودند که ناگهان صداى شیون شنیده شد و دانستند که کودک جان سپرده و اطرافیان بر او مى‏گریند، اما همچنان از وضع امام باقر (ع) بیخبر بودند که ایشان با صورتى گشاده بر آنان وارد شد، بر خلاف آنچه قبلا از آن حضرت مشاهده کرده بودند.

میهمانان گفتند: وقتى که ما وارد شدیم و حال مضطرب شما را دیدیم، ما نیز نگران وضع و حال شما شدیم!

امام (ع) فرمود: ما دوست داریم که عزیزانمان سالم و بى رنج و درد باشند، ولى زمانى که امر الهى سر رسید و تقدیر خداوندى محقق شد، خواست خداوند را مى‏پذیریم و در برابر مشیت او تسلیم و راضى هستیم. (17)

این بیان، مى‏نمایاند که برخوردارى از روحیه رضا و تسلیم به معناى کنار نهادن عواطف و احساسهاى طبیعى نیست، بلکه عواطف در جاى خود باید ابراز شود و در اوج ابراز عواطف انسانى، روحیه رضا و تسلیم در برابر حکم الهى را نیز باید حفظ کرد.

احترام به حقوق اجتماعى مؤمنان

زراره گوید: امام باقر (ع) براى تشییع جنازه مردى از قریش، حضور یافت و من هم با ایشان بودم.در میان جمعیت تشییع کننده عطاء نیز حضور داشت.

در این میان، زنى از مصیبت دیدگان فریاد و ناله بر آورد.

عطاء به زن مصیبت زده گفت: یا ساکت مى‏شوى، یا من بازخواهم گشت! و در این تشییع، شرکت نخواهم جست.

اما، آن زن ساکت نشد و به زارى و افغان ادامه داد.و عطاء هم بازگشت و تشییع را ناتمام گذاشت.

من براى امام باقر (ع) قضیه عطاء را باز گفتم (و در انتظار عکس العمل امام بودم) .امام فرمود: به راه ادامه دهیم و جنازه را همچنان تشییع کنیم، زیرا اگر بنا باشد که به خاطر مشاهده یک عمل اشتباه و سر و صداى بیجاى یک زن، حقى را کنار بگذاریم (و به وظیفه اجتماعى خود نسبت به مؤمنى عمل نکنیم) حق مسلمانى را نادیده گرفته‏ایم.

زراره گوید: پس از تشییع، جنازه را بر زمین نهادند و بر آن نماز خواندیم و مراسم تدفین ادامه یافت.در این میان، صاحب عزا پیش آمد، از امام باقر (ع) سپاسگزارى کرد و به ایشان عرض کرد: شما توان راه رفتن زیاد را ندارید، به همین اندازه که لطف کرده و در تشییع جنازه شرکت کرده‏اید، متشکریم و اکنون بازگردید!

زراره مى‏گوید: من به امام گفتم: اکنون که صاحب عزا به شما رخصت بازگشت داده، بهتر است بازگردید، زیرا من سؤالى دارم که مى‏خواهم از محضرتان استفاده کنم.

امام فرمود: به کار خود ادامه بده، ما با اجازه صاحب عزا نیامده‏ایم تا با اجازه او بازگردیم.تشییع جنازه یک مؤمن، فضل و پاداشى دارد که ما به خاطر آن آمده‏ایم.به هر مقدار که انسان به تشییع ادامه دهد و به مؤمن حرمت نهد، از خداوند پاداش مى‏گیرد. (18) در این حدیث، درسهاى چندى نهفته است که از آن جمله به این موارد مى‏توان اشاره کرد:

الف: لزوم وا ننهادن وظیفه و ترک نکردن حق به خاطر مشاهده باطل از دیگران.

ب: لزوم اهتمام به حقوق اجتماعى مؤمنان و ضرورت اجتناب از تنگ نظرى.

ج: حرمت مؤمن، حتى پس از مردن.

د: ضرورت انجام همه وظایف حتى وظایف اجتماعى، براى خدا و نه صرفا رضاى خلق.

اهتمام به حقوق مالى مردم

ابو ثمامه گوید: حضور امام باقر (ع) رسیدم و عرض کردم: فدایت شوم! من مردى هستم که مى‏خواهم در مکه اقامت گزینم، ولى یکى از پیروان مذهب مرجئه (19) از من طلبکار است و من به او مدیون مى‏باشم.نظر شما چیست؟ (آیا بهتر است که به وطنم بازگردم و بدهکاریم را به آن مرد بپردازم، یا با توجه به این که مذهب آن مرد مذهب باطلى است، مى‏توانم پرداخت بدهى خود را به تأخیر انداخته، همچنان در مکه بمانم؟)

امام فرمود: به سوى طلبکار باز گرد و قرضت را ادا کن و مصمم باش به گونه‏اى زندگى کنى که هنگام مرگ و ملاقات خداوند، طلبى از ناحیه دیگر بر عهد تونباشد، زیرا مؤمن هرگز خیانت نمى‏کند. (20)

رعایت حقوق و نیازهاى روحى همسران

زاهد نمایان و تنگ نظرانى که عبادت و تقوا را در انزوا و کسالت و جمود مى‏بینند و با ترک شؤون زندگى و رفتارهاى اجتماعى در صدد راهیابى به مقامات معنوى هستند! واقعیات حیات را نادیده گرفته و به جاى پیروى از تمامیت وحى، تشخیصهاى نادرستشان را، ملاک حق مى‏شمرند، تشکیل زندگى خانوادگى را مانع وصول به حق پنداشته و رعایت حقوق و نیازهاى طبیعى و واقعى همسران را در خور دنیا گرایان مى‏دانند! و در جهت ضدیت با فطرت و طبیعت و نظام هستى بر مى‏خیزند، اما در مکتب اهل بیت (ع) و در زندگى امام باقر (ع) اثرى از این گونه حرکتها نیست، بلکه هر حقیقتى در جاى خود مورد توجه قرار گرفته است.از آن جمله نیازهاى روحى همسران است که معمولا در نگاه انسانهاى سطحى مورد غفلت و بیمهرى قرار مى‏گیرد، ولى در زندگى امامان (ع) به عنوان یک واقعیت مورد توجه بوده است.

گروهى از مردم به حضور امام باقر (ع) رسیدند، در حالى که امام خضاب (21) کرده بود.

تازه واردان، از علت خضاب کردن آن حضرت، جویا شدند.

امام (ع) فرمود: چون زنان از آراستگى شوهر خویش شادمان مى‏شوند، من براى همسرانم خضاب کرده و خود را آراسته‏ام. (22)

عدم تحمیل ایده‏هاى خویش بر همسران

ایده‏هاى انسان بر دو گونه‏اند:

1 ـ ایده‏هاى اصولى و غیر قابل چشمپوشى، مانند پایبندى به اصول دین و واجبات و محرمات شرعى و نیز رعایت اصول اخلاق انسانى و...که انسان نسبت به چنین ایده‏هایى نمى‏تواند بى تفاوت باشد، چه در مورد همسر و چه دیگران.

امر به معروف و نهى از منکر شامل چنین زمینه‏هایى است و همه مردم در قلمرو مکتب وظیفه دارند که در مرحله نخست، اعضاى خانواده خویش را به این ارزشها دعوت کرده و از ضد ارزشها بازدارند و در مرحله بعد همه افراد جامعه را امر به معروف و نهى از منکر نمایند.

2 ـ ایده‏هاى فردى در مورد مسایل مختلفى که فراتر از حد وظایف ضرورى است، مانند رعایت مستحبات و ترک مکروهات، و یا چشمپوشى از مباحات به منظور هدف و آرمانى خاص و ارزشمند .

اهل تقوا و زهد، علاوه بر انجام وظایف واجب و ضرورى، بسیارى از لذتهاى دنیوى را ترک مى‏کنند و حتى از تجملهاى مجاز و مباح نیز اجتناب مى‏ورزند.

گاه موقعیت اجتماعى و سنى یک فرد، مستلزم رعایت مسایلى است که رعایت آنها بر دیگران و حتى همسران وى لازم نیست.در چنین مواردى، معمول انسانها سعى مى‏کنند تا ایده‏هاى خود و شیوه زندگى خویش را بر دیگران و همسر و فرزندشان تحمیل کنند و شرایط و روحیات ایشان را در نظر نگیرند.

در زندگى امام باقر (ع) نه تنها چنین نقطه ضعفهایى دیده نمى‏شود، بلکه خلاف آن قابل مشاهده است.

حسن زیات بصرى مى‏گوید: من به همراه یکى از دوستانم به منزل امام باقر (ع) رفته، بر او وارد شدیم.

برخلاف تصور خویش، آن حضرت را در اتاقى مفروش، آراسته و زینت شده یافتیم و بر دوش وى پارچه‏اى به رنگ گلهاى سرخ مشاهده کردیم.محاسن را قدرى کوتاه کرده و بر چشمان سرمه کشیده بود. (باید توجه داشت که در آن عصر و محیط سرمه کشیدن مردان رایج بوده است) .

ما مسایل خود را با آن حضرت در میان گذاشتیم و سؤالهایمان را پرسیدیم و ازجا برخاستیم .هنگام خارج شدن از منزل، امام به من فرمود: همراه با دوستت، فردا هم نزد من بیایید.

گفتم بسیار خوب، خواهیم آمد.

چون فردا شد، با همان دوستم به خانه امام رفتیم، ولى این بار به اتاقى وارد شدیم که در آن، جز یک حصیر، هیچ امکاناتى نبود و امام پیراهنى خشن بر تن داشت.

در این هنگام امام به رفیق من رو کرد و فرمود: اى برادر بصرى! اتاقى که دیشب مشاهده کردى و در آنجا نزد من آمدى از همسرم بود که تازه با او ازدواج کرده‏ام و در واقع آن اتاق، اتاق او بود و لوازم آن نیز، لوازم و امکاناتى است که او آورده است.

او خودش را براى من آراسته بود و من نیز مى‏بایست عکس العمل مناسبى داشته باشم و خودم را براى او بیارایم و بى‏تفاوت نباشم.امیدوارم از آنچه دیشب مشاهده کردى، به قلبت گمان بد راه نداده باشى.

رفیق من در پاسخ امام گفت: به خدا قسم، بدگمان شده بودم، ولى اکنون خداوند آن بد گمانى را از قلبم زدود و حقیقت را دریافتم. (23)

آنچه از این حدیث استفاده مى‏شود، این است که امام از همسرش انتظار ندارد که چون او بر حصیر بنشیند و لباس خشن بر تن کند.

امام با این که در قلمرو اعمال فردى خود، از تجمل پرهیز دارد، ولى در زندگى خانوادگى و حتى اجتماعى، عواطف و نیازهاى روحى همسر و نیز شرایط و مقتضیات زمان را در نظر دارد و تجمل حلال را ممنوع نمى‏شمارد و در مواردى لازم‏هم مى‏داند.

حکم بن عتیبه مى‏گوید: بر امام باقر (ع) وارد شدم در حالى که اتاقش آراسته و لباسش رنگین بود، من همچنان به اتاق و لباس آن حضرت خیره شده بودم و نگاه مى کردم.امام که آثار شگفتى را در من مشاهده کرده بود، فرمود: اى حکم نظرت درباره آنچه مى‏بینى چیست؟

عرض کردم: درباره عمل شما چگونه مى‏توانم داورى کنم (شما امام هستید و جز کار بایسته انجام نمى‏دهید)، ولى در محیط ما، جوانان کم سن و سال چنین مى‏پوشند، نه بزرگسالان!

امام فرمود: اى حکم، چه کسى زینتهاى الهى و خدادادى را ممنوع ساخته است! (پوشیدن این لباس زیبا و شیک، حرمت شرعى ندارد) ولى خوب است بدانى که این اتاق، از آن همسر من است و تازه با او ازدواج کرده‏ام و تو مى‏دانى که اتاق ویژه خود من چگونه اتاقى است. (24)

رعایت جمال و زى شرافتمندانه

ائمه (ع) به تناسب شرایط زمانى و مسؤولیتهاى اجتماعى خود، زندگى مى‏کرده‏اند.

در حالات على (ع) دیده شده است که آن حضرت در دوران حکومت و فرمانروایى خویش، کفشهایش را خود وصله مى‏زد و از ساده‏ترین و کم بهاترین جامه‏ها استفاده مى‏کرد، ولى آن حضرت شیوه زندگى خود را براى همگان تجویز نمى‏نمود و مى‏فرمود: من چون حاکم جامعه هستم، وظیفه خاصى دارم و باید در حد پایین‏ترین طبقات جامعه زندگى کنم تا آنان با مشاهده وضع من، در خوداحساس آرامش و رضایت کنند.

اما سایر امامان، از آنجا که مسؤولیت حکومت را بر عهده نداشته‏اند و در شرایط اجتماعى ویژه‏اى زندگى مى‏کرده‏اند، که چه بسا استفاده از لباسهاى کم بها و وصله‏دار موجب تضعیف موقعیت اجتماعى آنان و توهین به شیعه مى‏شد، و بازتاب منفى داشته است، بر اساس وظیفه، آداب صحیح اجتماعى را رعایت کرده، به جمال و زى شرافتمندانه در جامعه اهتمام مى‏ورزیده‏اند .

امام باقر (ع) حتى در مورد چگونگى اصلاح محاسن خویش به مرد پیرایشگر رهنمود مى‏دهد. (25) و در انتخاب لباس براى خویش، عزت و شرافت و زى شایسته را در نظر دارد! چنان که گاه لباس فاخر و تهیه شده از خز مى‏پوشد. (26) و براى لباس رنگهاى جذاب و پر نشاط انتخاب مى‏کند. (27)

امام باقر (ع) از این که در اندام او آثار رخوت و کسالت و پژمردگى ظاهر باشد، متنفر بود.

حکم بن عتیبه مى‏گوید: امام باقر (ع) را دیدم که حنا بر ناخنها نهاده است.

امام به من فرمود: نظرت درباره این کار چیست؟

عرض کردم: درباره کار شما چه مى‏توانم بگویم (شما خود آگاهتر هستید و جز کار بایسته انجام نمى‏دهید)، ولى در آداب و رسوم اجتماعى ما، جوانان ناخنهایشان را با حنا مى‏آرایند !

امام فرمود: اى حکم! وقتى که انسان تنظیف مى‏کند و با دارو، موهاى زاید بدن را مى‏زداید، دارو بر ناخنها اثر گذاشته و رنگ آن را شبیه ناخن مردگان مى‏سازد.رنگ آن را با حنا مى‏توان تغییر داد. (28) این احادیث در مجموع مى‏رساند که امام باقر (ع) به چگونگى وضع لباس و زى خویش در جامعه توجه داشته، بى قیدى و بد منظرى و بى‏مبالاتى را نمى‏پسندیده است.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAGC.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ