سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در پى جنازه‏اى مى‏رفت ، شنید مردى مى‏خندد فرمود : ] گویا مرگ را در دنیا بر جز ما نوشته‏اند ، و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته‏اند ، و گویى آنچه از مردگان مى‏بینیم مسافرانند که به زودى نزد ما باز مى‏آیند ، و آنان را در گورهاشان جاى مى‏دهیم و میراثشان را مى‏خوریم ، پندارى ما از پس آنان جاودان به سر مى‏بریم . سپس پند هر پند و پند دهنده را فراموش مى‏کنیم و نشانه قهر بلا و آفت مى‏شویم . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 86 خرداد 13 , ساعت 2:42 عصر

 

امام صادق علیه السلام فرمود: امام زین العابدین علیه السلام، چهل سال در مصائب پدر بزرگوارش گریست در حالى که روزها، روزه، و شبها بیدار بود و خدا را عبادت‏مى‏کرد، و گاهى وقتى خادم او افطار آماده مى‏کرد و نزد آن بزرگوار مى‏نهاد، حضرت در حالى که بشدت مى‏گریست به او مى‏فرمود: چگونه آب بنوشم در حالى که پدرم را با لب تشنه شهید کردند؟ !

خادم امام سجاد علیه السلام نقل مى‏کند: روزى دنبال حضرت به صحرا رفتم، امام علیه السلام روى تخته سنگى مشغول عبادت شد و سر به سجده گذارده فرمود: «لا اله الا الله حقا حقا لا اله الا الله تعبدا ورقا لا اله الا الله ایمانا و صدقا» و من شمردم که حضرت هزار بار این ذکر را در حالى که مى‏گریست در سجده تکرار فرمود، و چون از سجده سر برداشت به ایشان عرض کردم: مولاى من! آیا وقت آن نرسیده که کمتر گریه کنید؟

فرمود: واى بر تو! یعقوب پیامبر علیه السلام دوازده پسر داشت، یکى از آنها از جلوى چشم او پنهان شده بود، آنقدر گریست که مویش سپید، قدش خمیده و چشمش نابینا شد، حال آنکه من پدر و برادران و عموها و دیگر عزیزانم را روى زمین قطعه قطعه دیدم در حالى که سر به بدن نداشتند (1) .

یک پسر گم کرد یعقوب از فراقش کور شد*چون نگریم من که یک عالم پدر گم کرده‏ام

و به قولى فرمود: من هرگاه یاد فرزندان فاطمه علیها السلام در روز عاشورا مى‏افتم و یا عمه‏ها و خواهرانم را مى‏بینم، داغم تازه مى‏شود و اشکم سرازیر مى‏گردد (2) .

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAFFD.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ