سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش نور و پرتوی است که خداوند در دلهای دوستانش می تاباند و بدان بر زبان آنان سخن می راند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
شنبه 86 خرداد 12 , ساعت 11:42 صبح

 

وقتى مردم کوفه از مرگ معاویه آگاه شدند و دانستند که امام حسین (ع) با یزید بیعت نکرده است، بیدرنگ درباره یزید به جستجو پرداختند.آنگاه بر در خانه سلیمان بن صرد خزاعى گرد آمدند.همین که اجتماع آنان کامل شد، سلیمان برخاست و به ایراد سخن پرداخت.وى در پایان گفتار خود گفت: شما اطلاع یافته‏اید که معاویه به هلاکت رسیده و به سوى پروردگار رفته است تا به سزاى اعمال خود برسد.فرزندش یزید به جاى او به حکومت رسیده است.حسین بن على ضمن مخالفت با او و بدان جهت که از چنگال طاغوتیان آل ابو سفیان اموى در امان باشد رهسپار مکه شده است.شما که از شیعیان او و قبلا نیز از پیروان پدرش بوده‏اید، امروز نیازمند یارى شماست.چنانچه مى‏دانید و آماده هستید وى را یارى دهید و با دشمنانش به مبارزه پردازید، آن حضرت بنویسید و آمادگى خود را جهت دعوت به کوفه اعلام دارید.اما چنانچه از پراکندگى و سستى در یارى او بیم دارید، وى را فریب ندهید.همه یک صدا گفتند: ما با دشمن او خواهیم جنگید و در راه او جانفشانى و خود را فداى او خواهیم کرد.بدین ترتیب اهالى کوفه نامه‏اى براى حسین بن على (ع) نوشتند و به وسیله عده‏اى همراه با ابو عبد الله جدلى ارسال داشتند .نامه مزبور به این شرح بود: بسم الله الرحمن الرحیم، نامه‏اى است به حسین بن على از سلیمان بن صرد، مسیب بن نجبه، رفاعة بن شداد بجلى، حبیب بن مظاهر و عبد الله بن وال، و شیعیان او از مؤمنین و مسلمین از اهالى کوفه.سلام بر تو، اما بعد، سپاس خداوندى را که دشمن سرکش و ستمکار و دشمن پدر شما را در هم شکست و نابود کرد.دشمنى که به این امت یورش برد و به ستمکار خلافت و زمامدارى آنان را به چنگ خود درآورد، و اموال آنان را به زور بگرفت و بى آنکه رضایت آنان را فراهم آورد، خود را فرمانرواى آنان کرد.نیکان و برگزیدگان آنان را بکشت، و بدکاران و اشرار را به جاى نهاد، و مال خدا را دست به دست در میان گردنکشان و ثروتمندان قرار داد.همچنان که قوم ثمود از رحمت خدا دور گشتند، دورى و نابودى نیز بر او باد.

شما خود مى‏دانى که براى ما پیشوایى نیست.پس به سوى ما روى آور.امید است که خداوند به وسیله تو افراد ما را به گرد هم فراهم آورد و به سوى حق راهبرى فرماید.اینک نعمان بشیر در قصر فرماندارى اقامت کرده است، و ما هرگز در جمع او شرکت نکرده و در نماز جمعه و عید با او همراهى نمى‏کنیم.چنانچه ما بدانیم که شما به سوى کوفه حرکت خواهى کرد، او را از شهر کوفه بیرون ساخته، و انشاء الله تعالى او را به شام خواهیم فرستاد.درود و رحمت خداوند بر تو اى فرزند رسول الله (ص) و بر پدر ارجمند تو باد.و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم.

برخى گویند: این نامه را به وسیله عبد الله بن مسمع همدانى و عبد الله بن وال براى امام فرستاده و به آن دو دستور دادند، نامه را با سرعت به آن حضرت برسانند.پس آن دو با شتاب برفتند تا در دهم ماه رمضان به مکه وارد شدند و نامه را به امام تسلیم کردند، مردم کوفه دو روز پس از فرستادن نامه مزبور، قیس بن مسهر صیداوى، عبد الرحمن بن عبد الله بن شداد ارحبى و عمارة بن عبد الله سلولى را همراه با صد و پنجاه نامه که هر یک از آنها امضاى یک یا دو یا چهار نفر را داشت نزد امام (ع) روانه ساختند.هر چند که امام (ع) به هیچ یک از آنان پاسخ ندادند و سکوت کردند، اما همچنان نامه‏هاى بسیارى براى او ارسال مى‏شد، و در یک روز ششصد نامه به دست آن حضرت رسید، و این امر همچنان ادامه داشت تا آنجا که جمع نامه‏هاى وارده به دوازده هزار مى‏رسید.سپس دو روز دیگر سپرى شد.هانى بن هانى سبیعى و سعید بن عبد الله حنفى را که آخرین فرستادگان کوفیان بودند روانه مکه ساختند و نامه‏اى به وسیله آن دو به این شرح براى امام ارسال داشتند:

بسم الله الرحمن الرحیم: نامه‏اى است به حسین بن على (ع) از جانب شیعیان آن حضرت از مؤمنین و مسلمین.اما بعد، اى امام، هر چه زودتر به نزد ما بیایید که مردم در انتظار شمایند و اندیشه‏اى جز تو ندارند.پس با شتاب، و باز هم با شتاب به سوى کوفه حرکت کنید، با شتاب، با شتاب، والسلام.

همچنین، شبث بن ربعى تمیمى، حجار بن ابجر عجلى، یزید بن حارث بن یزید بن رویم شیبانى، عزرة بن قیس احمسى، عمرو بن حجاج زبیدى و محمد بن عطارد بن حاجب بن زراره تمیمى نامه‏اى نوشتند و با همان گروه براى آن حضرت ارسال داشتند بدین مضمون:

پس از حمد و سپاس به درگاه خداوندى، باغها سرسبز و میوه‏ها رسیده‏اند.پس هرگاه مایل باشید به سوى ما بیایید که لشگر بسیار و مجهز جهت یارى شما آماده‏اند، سلام و رحمت خداوند و برکات او بر شما و بر پدر بزرگوارت باد.

در روایت دیگر چنین آمده است که اهالى کوفه در نامه‏هاى خود که به آن حضرت ارسال داشتند یادآور شده بودند: صد هزار شمشیر نزد ما آماده است، پس بى‏درنگ به سوى کوفه حرکت کنید .

فرستادگان مردم کوفه یکى پس از دیگرى نزد آن حضرت گرد آمدند.امام حسین (ع) از هانى و سعید اخبارى را جویا شدند و گفتند: به وسیله چه کسانى نامه شما نوشته شده است؟

آن دو گفتند: اى فرزند رسول خدا، کسانى که این نامه را ارسال داشته‏اند عبارتند از: شبث بن ربعى، حجار بن ابجر، یزید بن حارث بن یزید بن رویم، عزرة بن قیس، عمرو بن حجاج و محمد بن عمیر بن عطارد.

(هر چند که این عده از افراد مشهور کوفه بودند، اما هیچ یک به عهد خود وفا نکردند و بر خلاف وعده‏هاى خود بر علیه آن حضرت قیام کردند و با امام ع جنگیدند).

سپس امام حسین ع از جاى خود برخاست و بین رکن و مقام دو رکعت نماز به جاى آورد و از خداى در این مورد طلب خیر کرد.سرانجام نامه‏اى به وسیله هانى بن هانى و سعید بن عبد الله براى اهالى کوفه فرستادند.مضمون نامه چنین بود:

بسم الله الرحمن الرحیم، نامه‏اى است از حسین بن على ع به گروه بسیار مؤمنین و مسلمین .اما بعد، نامه‏هاى شما را آخرین فرستادگان شما یعنى هانى و سعید براى من آوردند.آنچه که براى من شرح داده و یادآور شده‏اید دریافتم.سخن اکثریت شما این بود که: براى ما امام و پیشوایى نیست و گفته‏اید که به سوى شما حرکت کنم، و به این وسیله خداوند ما را بر حق و هدایت گرد آورد، و من هم اکنون برادر و پسر عمو و کسى که در خاندانم مورد اطمینان بوده، یعنى مسلم بن عقیل را به سوى شما گسیل مى‏دارم.چنانچه وى در گزارش خود اطلاع دهد که اکثریت مردم و افراد آگاه و صاحب نظر بر آنچه که در نامه‏هاى شما آمده و فرستادگان شما گفته‏اند مطابق باشد، انشاء الله تعالى به زودى به نزد شما خواهم آمد.به جان خودم سوگند، امام و پیشوا کسى است که در میان مردم به کتاب خدا حکم کند و رفتارش توأم با عدل و داد باشد.از دین حق پیروى، و خود را در آنچه مربوط به خدا و رضاى اوست نگهدارى کند.و السلام.

پس امام حسین ع مسلم بن عقیل را خواستند و به گفته بعضى نامه‏اى در پاسخ نامه‏هاى کوفیان نوشتند و او را همراه با قیس بن مسهر صیداوى و دو نفر دیگر رهسپار کوفه ساختند.امام ع وى را به تقوى و پوشیده داشتن امر خود و عطوفت و مهربانى با مردم توصیه فرمود، و به وى گفت: چنانچه مردم را مشاهده کند که گرد آمده و هماهنگ هستند به زودى به آن حضرت اطلاع دهد.پس مسلم که رحمت خدا بر او باد به راه افتاد، ابتدا به مدینه رفت و دو نفر راهنما براى خود انتخاب کرد و راه کوفه را در پیش گرفت.آن دو مسلم را از بیراهه بردند و راه را گم کردند.تشنگى شدیدى بر آنان غلبه کرد و از ادامه راه بازماندند.پس از آنکه راه را پیدا کردند با اشاره علایم راه را به مسلم نشان دادند و خود در اثر تشنگى جان سپردند .مسلم پس از پیمودن راه به محلى که معروف به مضیق بوده و آب فراوانى داشت که قبیله بنى کلب از آن سیراب مى‏شدند، رسید و نامه‏اى به امام نوشت و به وسیله قیس بن مسهر ارسال داشت.متن نامه چنین بود: اما بعد، من از مدینه با دو تن راهنما به کوفه رهسپار شدم.آن دو از راه کناره گرفته و راه را گم کردند.تشنگى بر ایشان سخت شد.دیرى نپایید که از دنیا برفتند.ما به راه خود ادامه دادیم، تا آنگاه که به آب رسیدیم جز رمقى مختصر براى ما نمانده بود و این آب در دره خبث است و به نام مضیق خوانده مى‏شود و من این راه را به واسطه این جریان به فال بد گرفتم از این رو چنانچه اجازه دهید مرا از رفتن بدین سفر معذور دارید، و دیگرى را به جاى من بفرستید.و السلام.

امام حسین ع در پاسخ او نوشت: اما بعد، من از آن بیم دارم که چیزى جز ترس نباشد که تو را وادار به استعفا کرده است.پس اندیشه مکن و همان راهى که تو را فرستاده‏ام در پیش گیر.همین که مسلم نامه حضرت را خواند گفت: من هرگز از جان خود بیمناک نیستم.پس بیدرنگ راه کوفه را در پیش گرفت.در میان راه به محلى رسید که آب فراوانى داشت و نزدیک قبیله طى بود.سپس از آنجا نیز گذشت مردى را دید که مشغول تیراندازى است و آهویى را شکار کرده است.مسلم رو کرد به او و گفت: امیدوارم انشاء الله تو نیز با ما هماهنگ شوى تا دشمن را از پاى درآوریم.سرانجام وارد کوفه شد، و در خانه مختار اقامت کرد.مردم دسته دسته به دیدن او آمدند، همین که گروهى در آنجا فراهم شدند، مسلم نامه حسین بن على ع را بر ایشان خواند و آنان گریستند و با او بیعت کردند.سرانجام تعداد کسانى که با وى بیعت کردند به هیجده هزار نفر رسید.مسلم بیدرنگ نامه‏اى به امام ع نوشت: رهبر یک گروه هرگز به همراهان خود دروغ نمى‏گوید.اکثر مردم کوفه با شما دست بیعت داده‏اند.و هیجده هزار نفر تا کنون بیعت خود را اعلام کرده‏اند.با وصول این نامه هر چه زودتر به طرف کوفه حرکت فرمایید .و السلام.

مردم همچنان به خانه مسلم رفت و آمد مى‏کردند تا آنجا که محل اقامت او آشکار گردید.نعمان بن بشیر که از طرف معاویه فرماندار کوفه بود، و یزید نیز او را بر همان منصب به جاى نهاده بود از این امر آگاه شد. (نعمان که از اصحاب رسول الله ص بود در نبرد صفین با معاویه همراه شده و در ردیف پیروان او درآمد.اما سرانجام در فتنه ابن زبیر اهالى حمص وى را به قتل رساندند.در حالى که خود والى این شهر بود).

پس نعمان بر منبر رفت و خطاب به مردم گفت: از فتنه و آشوب بر حذر باشید.در این اثنا عبد الله بن مسلم بن سعید حضرمى هم پیمان بنى امیه از جاى برخاست و با تندى به نعمان گفت: کار ناروایى مرتکب شده‏اى و آنچه تو در این مورد مى‏پندارى سخن کسانى است که از روى ضعف و ناتوانى مى‏گویند.نعمان به او گفت: چنانچه من در اطاعت و پیروى از خدا ناتوان باشم بهتر از آن است که در موضع قدرت باشم، اما در برابر خداوند به گناه و معصیت آلوده گردم.این را بگفت و از منبر به زیر آمد.آنگاه عبد الله بن مسلم ضمن نامه‏اى، ورود مسلم به شهر کوفه و بیعت مردم را با او براى یزید گزارش کرد.و در نامه خود به وى اطلاع داد و گفت: چنانچه بخواهى کوفه در فرمان تو باشد، مرد نیرومندى را به طرف کوفه روانه ساز تا فرمان تو را به انجام رساند، و مانند خودت درباره دشمنت رفتار کند.زیرا که نعمان بن بشیر مردى ضعیف و ناتوان است و یا خود را به ناتوانى مى‏زند.

پس از او عمارة بن ولید بن عقبه و عمر بن سعد نیز شبیه به نامه عبد الله بن مسلم براى یزید ارسال داشتند.همین که نامه‏ها به یزید رسید، وى سرجون رومى غلام معاویه را خواست . (هر چند که این فرد از خدمتگذاران معاویه بود، اما در زمان حیات معاویه بر او چیرگى داشت) پس یزید به وى گفت: درباره والى کوفه رأى تو چیست؟ یزید در آن هنگام بر عبید الله بن زیاد که حاکم بصره بود خشمناک شد.معاویه پیش از مرگ خود با صدور حکمى فرماندارى کوفه را نیز به وى سپرده بود اما پیش از آن که این حکم به دست وى برسد، معاویه خود به هلاکت رسیده بود.در اینجا سرجون به یزید گفت:

چنانچه معاویه زنده بود و در این مورد رأى مى‏داد آن را مى‏پذیرفتى؟ یزید گفت: آرى، سرجون حکم فرماندارى عبید الله بن زیاد را براى کوفه به یزید نشان داد.بدین ترتیب یزید حکومت بصره و کوفه را به عبید الله واگذار کرد، و ضمن نامه‏اى که به وسیله مسلم بن عمر و باهلى براى عبید الله فرستاد به وى گوشزد کرد و گفت: پیروان من از کوفه به من اطلاع داده‏اند که مسلم بن عقیل در کوفه مردم را گرد آورده تا در میان مسلمانان ایجاد اختلاف کند.از این رو با خواندن این نامه به طرف کوفه حرکت کن، و به هر طریق که مى‏دانى در جستجوى او باش تا بر او دست یابى.پس او را در بند کن، یا به قتل رسان و یا از شهر بیرونش کن.و السلام.

مسلم بن عمرو به راه افتاده تا در بصره به عبید الله رسید.عبید الله بى درنگ دستور داد توشه سفر بردارند و آماده حرکت شوند فرداى آن روز به جانب کوفه روان شدند.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAEIB.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ