سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش نور و پرتوی است که خداوند در دلهای دوستانش می تاباند و بدان بر زبان آنان سخن می راند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
شنبه 86 خرداد 12 , ساعت 11:40 صبح

 

در منزل زباله بشهادت عبدالله بن یقطر آگاه شد و در آنجا این حوادث جانگداز را به سمع یاران رسانید و آنانرا به بازگشت اجازت فرمود، گروه بسیارى از آنان بچپ و راست پراکنده شدند و جز معدودى از اهلبیت و اصحاب خاص بنزد او کس نماند، شب گذشت، بامداد از آنجا کوچ نمود و در مسیر راه بسپاهى برخوردند که حر بن یزید فرمانده آن بود و از پایگاه مرزى که ابن زیاد در کرانه فرات تنظیم کرده بود اعزام شده بودند، این سپاه مأمور ممانعت امام حسین از ورود بعراق بود، حضرت نماز ظهر را بهر دو سپاه امامت کرد و پس از نماز بسخن پرداخت و فرمود: اى مردم! من از سر خود به این دیار نیامده‏ام بلکه نامه‏هاى فراوانى که از سوى شما بمن رسید و مرا بدین سوى خواندید مرا به این سفر موظف ساخت چه در آن نامه‏ها چنین مرقوم آمده که ما امامى و پیشوائى نداریم بدین دیار بشتاب، باشد که خداوند بوجود تو ما را در راه حق گرد آورد.

حال اگر بدان قرار استوار و بدان عهد پایدارید فبها وگرنه به جاى خویش بازگردم. حر و لشکریان سکوت اختیار کرده چیزى نگفتند، و چون عصر شد حضرت نماز عصر ادا نمود و پس از نماز به این سخنان بپرداخت: اى مردم! اگر شما خداى را بنظر آرید و خشم او را بر خود خطر جدى دانید و بدانید که هر حق را مستحقى و هر راهى را رهبرى است، ما خاندان محمد (ص) بزمامدارى مسلمین از این مدعیان غاصب و ستمگران باطل که با روش ظالمانه خویش بگرده شما سوارند سزاوارتریم، و اگر پذیراى ما نبوده و بر این باشید که همچنان حق ما را نادیده بگیرید و اندیشه و تصمیمى جز آنچه که مضمون نامه‏ها و گفته پیکهاتان بوده دارید و افکارتان دگرگون گشته است ما به میهن خویش بازگشته شما را بحال خود گذاریم.

حر گفت: بخدا سوگند من از این نامه‏ها که تو مى‏گوئى خبرى و اطلاعى ندارم. حضرت به عقبة بن سمعان که غلام همسرش رباب بود فرمود: آن دو جعبه که محتوى نامه‏هاى کوفیان است بیاور . وى جعبه‏ها را حاضر نمود. حضرت نامه‏ها را به پیش حر پخش ساخت. حر گفت: من از آنان نیستم و ما مأموریم که شما را مراقب باشیم تا بکوفه بنزد عبیدالله زیاد رسانیم. حضرت فرمود: چنین نخواهد شد، و سخنانى میان ایشان رد و بدل گشت و بدین توافق کردند که حر نامه‏اى به ابن زیاد نویسد و از او اجازت گیرد که امام بموطن خویش بازگردد، ابن زیاد در پاسخ اجابت ننمود و دستور داد بر حسین سخت گیر و او را بنزد من حاضر ساز. امام امتناع نمود و از آنجا حرکت کرد و راهى بسمت غربى کوفه پیش گرفت، حر همچنان ملازم حضرت بود تا در محلى فرود آمد و در آنجا خطاب بیاران خطبه‏اى ایراد نمود که خلاصه‏اش این است : چنانکه مى‏بینید حادثه‏اى (عظیم) بما فرود آمده، اوضاع جهان دگرگون گشته و دنیا چهره زشتى نشان مى‏دهد و نیکیهایش پشت کرده و همچنان بدین وضع ادامه مى‏دهد... مگر نمى‏بینید که رشته حق از هم گسیخته و بازار باطل رایج شده؟ در چنین شرائطى سزاوار است که مؤمن پیرو حق در آرزوى لقاى پروردگار بوده و بسوى مرگ بشتابد که من مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز خوارى و ذلت نمى‏دانم.

اصحاب چون چنین سخنان از آن حضرت شنیدند همه بپا خاستند و هرآنچه شرط ادب بود ادا نموده آمادگى خویش را در فداکارى و جانبازى در راه آن پیشواى حق و عدالت اعلام داشتند.

حضرت از آنجا کوچ کرد و راه خود را بسمت عذیب و قادسیه به پیش برد و از قصر بنى مقاتل گذشت که در این حال فرمان ابن زیاد به حر رسید که بر حسین سخت گیر.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAEIG3.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ