سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردمان را روزگارى رسد بس دشوار ، توانگر در آنروز آنچه را در دست دارد سخت نگاهدارد و او را چنین نفرموده‏اند . خداى سبحان فرماید « بخشش میان خود را فراموش مکنید . » بدان در آن روزگار بلند مقدار شوند و نیکوان خوار ، و خرید و فروخت کنند با درماندگان به ناچار و رسول خدا فرموده است با درماندگان معاملت مکنید از روى اضطرار . [نهج البلاغه]
 
جمعه 86 خرداد 11 , ساعت 12:37 عصر

 

بر اساس وصیت آن حضرت فرزندان ارجمندش به پا خاستند تا شبانه آن نازنین بدن را غسل دهند و کفن کنند و به خاک سپارند.

هنگامى که لباس او را درآوردند، در سراپاى پیکر پاکش اثر زخم‏هاى بى‏شمارى دیده مى‏شد که در میدان‏هاى گوناگون جهاد بر آن حضرت وارد آمده و پس از بهبود اثر آنها مانده بود .

امام حسن پیکر پاک پدر را مى‏شست و امام حسین آب مى‏ریخت و آن نازنین بدن به گونه‏اى شگفت آور به خودى خود مى‏گردید و نیاز به گردانیدن دیگرى نداشت! چرا که فرشتگان آن را مى‏گردانیدند و بوى خوش آن پیکر پاک از عطر مشک و عنبر نیز دل انگیزتر بود.

پس از پایان یافتن مراسم غسل، امام مجتبى خواهرش زینب را صدا زد و از او خواست تا باقى مانده حنوط پیامبر را بیاورد. هنگامى که آن را آورد و گشود بوى دل انگیز آن، همه شهر را پر کرد. پس از برنامه حنوط، آن نازنین بدن را با پنج قطعه کفن پوشاندند و بر تابوت قرار دادند و پسران ارجمندش حسن و حسین عقب تابوت را گرفتند، که به ناگاه دیدند، همان‏گونه که خود فرموده بود، جلو تابوت به وسیله کسانى که دیده نمى‏شدند، بلند شد و حرکت کرد و از کنار هیچ درختى نگذشتند جز این که دیدند در برابر آن تابوت و آن پیکر پاک به نشان گرامیداشت سر تعظیم فرود مى‏آورد!

شهر یکپارچه در ماتم فرورفته بود و از آن میان بانوان هاشمى که در جریان کار بودند، در حالى که بر سر و سینه مى‏زدند و شیون مى‏کردند به دنبال تابوت حرکت کردند؛ اما حضرت مجتبى از آنان خواست تا آهسته و بى‏صدا به خانه‏هاى خویش بازگردند، چرا که برنامه این بود که آن نازنین بدن شبانه به خاک سپرده شود و براى مدتى آرامگاه آن حضرت نیز ناشناخته بماند.

با دستور امام حسن، جز فرزندان امیرمؤمنان و شمارى از یاران خاص آن حضرت، همه برگشتند و آن تابوت بر دوش جبرئیل و میکائیل و حسن و حسین از کوفه دور شد و به سوى نجف رهسپار گردید.

در نقطه‏اى از آن سرزمین، جلو تابوت به زمین آمد و فرزندان آن حضرت نیز عقب آن را بر زمین نهادند و امام حسن همان‏گونه که پدر سفارش فرموده بود بر آن پیکر پاک نماز خواند .

پس از نماز، تابوت را کنار زدند و با جابه‏جا کردن خاک، آرامگاهى ساخته و پرداخته یافتند که سنگ نوشته‏اى نشان مى‏داد که آن قبر را حضرت نوح براى بنده برگزیده و شایسته کردار خدا، على (ع) آماده ساخته است.

هنگامى که بر آن شدند تا آن پیکر مقدس را به درون قبر برند، نداى نداگرى را از آسمان شنیدند که مى‏گفت:

«انزلوه الى التربة الطاهرة، فقد اشتاق الحبیب الى الحبیب»

آن نازنین بدن را به سوى این تربت پاک فرود آورید که دوست در شور و شوق دوست است!

و بدین سان آن پیکر پاک، پیش از سپیده دم به خاک سپرده شد و همان گونه که خود وصیت فرموده بود قبر منورش را نهان ساختند تا از کینه کور گماشتگان تعصب و خرافه و دشمنى ددمنشانه خوارج و دیگر تبهکاران در امان بماند.

در این مورد آورده‏اند که «حجاج» در زمان سلطه شرربارش بر عراق، هزاران قبر را در اندیشه یافتن پیکر پاک امیرمؤمنان شکافت، اما آن را نیافت و آن آرامگاه، تا روزگار هارون جز بر فرزندان او و برخى از دوستداران ویژه‏اش ناشناخته بود.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EADD3.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ