سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم دشمن آنند که نمى‏دانند . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 86 خرداد 9 , ساعت 11:23 صبح

 

با آنکه عوامل یاد شده نزدیک بود امام علیه السلام را براى بار چهارم از خلافت محروم سازد، قدرت انقلابیون وپشتیبانى افکار عمومى از آنان عوامل منفى را بى اثر ساخت ویاران رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به صورت دستجمعى رو به خانه على علیه السلام آوردند وبه آن حضرت گفتند که براى خلافت‏شخصى شایتسه تر از او نیست. (1)

ابو مخنف در کتاب «الجمل‏» مى‏نویسد:

پس از قتل عثمان اجتماع عظیمى از مسلمانان در مسجد تشکیل شد، به نحوى که مسجد لبریز از جمعیت گردید. هدف از اجتماع تعیین خلیفه بود.شخصیتهاى بزرگى از مهاجرین وانصار، مانند عمار یاسر وابوالهیثم بن التیهان ورفاعة بن رافع ومالک بن عجلان وابو ایوب انصارى و... نظر دادند که با على بیعت کنند. بیش از همه عمار در باره على سخن گفت واز آن جمله بود که: شما وضع خلیفه پیشین را دیدید. اگر زود نجنبید ممکن است‏به سرنوشتى مانند آن دچار شوید. على شایسته ترین فرد براى این کار است وهمگى از فضایل وسوابق او آگاهید. در این هنگام همه مردم یک صدا گفتند: ما به ولایت وخلافت او راضى هستیم.آن وقت همه از جا برخاستند وبه خانه‏على ریختند. (2)

امام علیه السلام خود نحوه ورود جمعیت را به خانه اش چنین توصیف کرده است:

«فتداکوا علی تداک الابل الهیم یوم وردها وقد ارسلها راعیها و خلعت مثانیها حتى ظننت انهم قاتلی او بعضهم قاتل بعض لدی‏».

آنان به سان ازدحام شتر تشنه‏اى که ساربان عقال وریسمانش را باز کند ورهایش سازد بر من هجوم آوردند، که گمان کردم که مى‏خواهند مرا بکشند، یا بعضى از آنان مى‏خواهد بعضى دیگر را در حضور من بکشند. (3)

آن حضرت، در خطبه شقشقیه، ازدحام مهاجرین وانصار را در موقع ورود به خانه اش چنین توصیف مى‏کند:

مردم مانند موى گردن کفتار به دورم ریختند واز هر طرف به سوى من هجوم آوردند، تا آنجا که حسن وحسین به زیر دست وپا رفتند وطرف جامه ورداى من پاره شد وبه سان گله گوسفند پیرامون مرا گرفتند تا من بیعت آنان را پذیرفتم. (4)

بارى، امام علیه السلام در پاسخ درخواست آنان فرمود:من مشاور شماباشم بهتر از آن است که فرمانرواى شما گردم.آنان نپذیرفتند وگفتند: تا با تو بیعت نکنیم رهایت نمى‏کنیم.امام علیه السلام فرمود: اکنون که اصرار دارید باید مراسم بیعت در مسجد انجام گیرد، چه بیعت‏با من نمى‏تواند پنهانى باشد وبدون رضایت توده مسلمانان صورت پذیرد.

امام علیه السلام در پیشاپیش جمعیت‏به سوى مسجد حرکت کرد ومهاجرین وانصار با او بیعت کردند.سپس گروههاى دیگر به آنان پیوستند. نخستین کسانى که با او بیعت کردند طلحه وزبیر بودند. پس از آنان دیگران نیز یک به یک دست او را به عنوان بیعت فشردند وجز چند نفر، که تعداد آنان از شماره انگشتان بالاتر نیست (5) ، همه به خلافت وپیشوایى او راى دادند. بیعت مردم با امام علیه السلام در روز بیست وپنجم ماه ذى الحجه انجام گرفت. (6)

طبیعى‏ترین بیعت

در تاریخ خلافت اسلامى هیچ خلیفه‏اى مانند على علیه السلام با اکثریت قریب به اتفاق آراء برگزید نشده وگزینش او بر آراء صحابه ونیکان از مهاجرین وانصار وفقها وقراء متکى نبوده است.این تنها امام على علیه السلام است که خلافت را از این راه به دست آورد وبه عبارت بهتر زمامدارى از این راه به على علیه السلام رسید.

امام علیه السلام دریکى از سخنان خود کیفیت ازدحام واستقبال بى سابقه مردم را براى بیعت‏با او چنین توصیف مى‏کند:

«حتى انقطعت النعل وسقط الرداء و وطئ الضعیف و بلغ من سرور الناس ببیعتهم ایای ان ابتهج‏بها الصغیر و هدج الیها الکبیر وتحامل نحوها العلیل و حسرت الیها الکعاب‏» (7)

بند کفش بگسست وعبا از دوش بیفتاد وناتوان زیر پا ماند وشادى مردم از بیعت‏با من به حدى رسید که کودک خشنود شد وپیر وناتوان به سوى بیعت آمد ودختران برا ى مشاهده منظره بیعت نقاب از چهره به عقب زدند.

عبد الله بن عمر از بیعت‏با امام علیه السلام خوددارى کرد. چه مى‏دانست که خلافت‏براى على علیه السلام هدف نیست وهرگز براى آن سر ودست نمى‏شکند وآن را تنها براى اقامه حق واجراى عدالت وبازگیرى حقوق ضعیفان وناتوانان مى‏خواهد.روز دوم بیعت، که روز بیست وششم ذى الحجه سال سى وپنج هجرى بود، عبد الله به نزد امام آمد به قصد آنکه از راه تشکیک ووسوسه آن حضرت را از خلافت منصرف سازد. گفت:بهتر است که کار خلافت رابه شورا واگذارى، زیرا همه مردم به خلافت تو راضى نیستند. امام علیه السلام در این هنگام برآشفت وگفت: واى بر تو! من که از آنان نخواستم که با من بیعت کنند. آیا ازدحام آنان را مشاهده نکردى؟ برخیز وبرو اى نادان. فرزند عمر چون محیط مدینه را مساعد ندید راه مکه را در پیش گرفت، زیرا مى‏دانست که مکه حرم امن خداست وامام احترام آنجا را پیوسته رعایت‏خواهد کرد. (8)

تاریخ صحیح وسخنان امام علیه السلام حاکى است که در بیعت مردم با آن حضرت کوچکترین اکراه واجبارى در کار نبوده است وبیعت کنندگان با کمال رضایت، هرچند با انگیزه هاى گوناگون، دست على علیه السلام را به عنوان زمامدار اسلام مى‏فشردند. حتى طلحه وزبیر، که خود را همتاى آن حضرت مى‏دانستند، به امید بهره‏گیرى از بیعت‏یا از ترس مخالفت‏با افکار عمومى، به همراه مهاجر وانصار با امام علیه السلام بیعت کردند.طبرى در مورد بیعت این دو نفر دو دسته روایت نقل مى‏کند، ولى آن گروه از روایات را که حاکى از بیعت اختیارى آنان با امام است‏بیش از دسته دوم در تاریخ خود مى‏آورد وشاید همین کار حاکى از آن است که این مورخ بزرگ به دسته نخست روایات بیش از دسته دوم اعتماد داشته است. (9)

سخنان امام علیه السلام در این مورد گروه نخست از روایات را به روشنى تایید مى‏کند.وقتى این دو نفر پیمان خود را شکستند وبزرگترین جرم را مرتکب شدند، در میان مردم شایع کردند که آنان با میل ورغبت‏با على بیعت نکرده بودند. امام علیه السلام در پاسخ آن دو فرمود:

زبیر فکر مى‏کند که با دست‏خود بیعت کرد نه با قلب خویش، نه چنین نبوده است.او به بیعت اعتراف کرد وادعاى پیوند خویشاوندى نمود. او باید بر گفته خود دلیل وگواه بیاورد یا اینکه بار دیگر به بیعتى که از آن بیرون رفته است‏بازگردد. (10)

امام علیه السلام در مذاکره خود با طلحه وزبیر پرده را بیشتر بالا مى‏زند واصرار آنان را بر بیعت‏با خود یاد آور مى‏شود; آنجا که مى‏فرماید:

«و الله ما کانت لی فی الخلافة رغبة ولا فی الولایة اربة و لکنکم دعوتمونی الیها وحملتمونی علیها». (11)

من هرگزبه خلافت میل نداشتم ودر آن براى من هدفى (سوء) نبود. شماها مرا به آن دعوت کردید وبر گرفتن زمام آن واداشتید.

دروغ‏پرداز تاریخ

سیف بن عمر از جمله دروغپردازان تاریخ است که در روایات خود مى‏کوشد مسیر تاریخ را با جعل مطالبى بى اساس دگرگون سازد. وى در این مورد نقل مى‏کند که بیعت طلحه وزبیر به جهت ترس از شمشیر مالک اشتر بود. (12)

این مطلب، گذشته از اینکه با آنچه طبرى قبلا نقل کرده است منافات دارد وحتى با سخنان امام علیه السلام سازگار نیست، با آزادگى وشیوه حکومت على -علیه السلام کاملا مخالف است.امام علیه السلام آن چند نفر انگشت‏شمار را که با وى بیعت نکردند به حال خود واگذاشت ومتعرض آنان نشد وحتى وقتى به امام گفته شد که کسى را دنبال آنان بفرستد، آن حضرت فرمود: من نیازى به بیعت آنان ندارم. (13)

خوشبختانه تاریخ طبرى به اصطلاح «مسند» است وسند روایات آن مشخص ولذا تشخیص روایات دروغ وبى اساس کاملا ممکن است.قهرمان این نوع روایات، که غالبا به نفع خلفاى سه گانه وبه ضرر خاندان رسالت است، سیف بن عمر است که ابن حجر عسقلانى در کتاب «تهذیب التهذیب‏» در باره او مى‏نویسد:

او مردى جعال وخبر ساز است.منقولات او بى ارزش وتمام احادیث او مورد انکار دانشمندان است. او متهم به زندیق بودن نیز هست. (14)

متاسفانه روایات ساختگى وى، بعد از تاریخ طبرى، در سایر کتابهاى تاریخ مانند تاریخ ابن عساکر، کامل ابن اثیر، البدایة والنهایة وتاریخ ابن خلدون پخش شده وهمه بدون تحقیق از طبرى پیروى کرده وپنداشته‏اند که آنچه که طبرى نقل کرده عین حقیقت است.

ریشه اختلافات و شورشها

محیطى که امام علیه السلام از حکومت‏سیزده ساله عثمان به ارث برد محیط وفور نعمت وغنیمت‏بود که از پیشرفت مسلمانان در کشورهاى مختلف به دست آمده بود.وجود نعمت ووفور غنیمت مشکلى نبود که على علیه السلام نتواند گره آن را باز کند;مشکل نحوه توزیع آن بود. زیرا از اواخر حکومت‏خلیفه دوم ودر طى دوره حکومت عثمان، سنت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وروش خلیفه نخست دگرگون شده بود وگروهى زورمند یا وابسته به خاندان خلافت غنائم جنگى را به خود اختصاص داده بودند ودر نتیجه اختلاف طبقاتى شدید ونارضایى عجیبى پدید آمده بود.

یا سال بیستم (16) ، غنائم واموال را ذخیره نمى‏کردند بلکه فورا آن را میان مسلمانان بطور مساوى تقسیم مى‏کردند.اما خلیفه دوم دست‏به تاسیس «بیت المال‏» زد وبراى اشخاص، به حسب مراتب آنان، حقوق تعیین کرد وبراى این کار دفترى اختصاص داد. ابن ابى الحدید میزان حقوق گروهى از مسلمانان را چنین مى‏نویسد:

براى عباس عموى پیامبر درهر سال 12000، براى هر یک از زنان پیامبر 10000 ودر میان آنان براى عایشه 2000 بالاتر، براى اصحاب بدر از مهاجران 5000 واز انصار 4000، براى اصحاب احد تا حدیبیه 4000 وبراى اصحاب بعد از حدیبیه 3000 وبراى آنان که پس از رحلت پیامبر در جهاد شرکت کرده بودند 2500 و2000 و1500 تا 200 با اختلاف مراتب تعیین شده بود. (17)

عمر مدعى بود که ازاین طریق مى‏خواهد اشراف را به اسلام جلب کند. ولى در آخرین سال از عمر خود مى‏گفت که اگر زنده بماند همان طور که پیامبر اموال را به طور مساوى تقسیم مى‏کرد او نیز به طور مساوى تقسیم خواهد کرد. (18)

این کار عمر پایه اختلاف طبقاتى در اسلام شد ودر دوران عثمان شکاف عمیقتر واختلاف شدیدتر گردید.

على علیه السلام، که وارث چنین محیطى بود ومى‏خواست مردم را به روش وسنت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم باز گرداند وامتیاز طبقاتى را ازمیان بردارد وغنائم را بالسویه تقسیم کند، قهرا در مسیر خود با مشکلاتى رو به رو بود، زیرا تقسیم بالسویه غنائم منافع گروههایى را به خطر مى‏انداخت.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACHAA.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ