سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شکیبایی، برترین خصلت و دانش، برترین زیور و عطاست . [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 86 خرداد 9 , ساعت 11:22 صبح

 

این بخش از تاریخ اسلام از دردناکترین وتلخترین بخشهاى آن است که دلهاى بیدار وآگاه را سخت‏به درد مى‏آورد ومى‏سوزاند. این قسمت از تاریخ در کتابهاى دانشمندان اهل تسنن به صورت کوتاه وفشرده ودر کتابهاى علماى شیعه به صورت گسترده نوشته شده است.شاید در میان خوانندگان گرامى کسانى باشند که بخواهند ماجراى تجاوز به خانه وحى را از زبان محدثان وتاریخنویسان اهل تسنن بشنوند. از این جهت، این بخش را به اتکاى مدارک ومصادر آنان مى‏نویسیم تا افراد شکاک ودیرباور نیز این وقایع تلخ را باور کنند. در این مقاله، ترجمه آنچه را که مورخ شهیر ابن قتیبه دینورى در کتاب «الامامة والسیاسة‏» آورده است نقل مى‏کنیم وتجزیه وتحلیل این بخش را به بعد وامى‏گذاریم.

نویسندگان اهل تسنن اتفاق نظر دارند که هنوز مدتى از بیعت‏سقیفه نگذشته بود که دستگاه خلافت تصمیم گرفت که از حضرت على علیه السلام و عباس و زبیر وسایر بنى هاشم نسبت‏به خلافت ابوبکر اخذ بیعت کند تا خلافت وى رنگ اتحاد واتفاق به خود بگیرد ودر نتیجه هر نوع مانع و مخالف از سر راه خلافت‏برداشته شود.

پس از حادثه سقیفه، بنى هاشم وگروهى از مهاجران وعلاقه‏مندان امام علیه السلام به عنوان اعتراض در خانه حضرت فاطمه علیها السلام متحصن شده بودند.تحصن آنان در خانه حضرت فاطمه علیها السلام، که در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از احترام خاصى برخوردار بود، مانع مى‏شد که دستگاه خلافت اندیشه یورش به خانه وحى را در دماغ خود بپرورد و متحصنان را به زور به مسجد بکشاند و از آنان بیعت‏بگیرد.

اما سرانجام علاقه به گسترش قدرت کار خود را کرد و احترام خانه وحى نادیده گرفته شد.خلیفه، عمر را با گروهى مامور کرد تا به هر قیمتى که باشد متحصنان را از خانه حضرت فاطمه علیها السلام یبرون بکشند و از همه آنان بیعت‏بگیرند. وى با گروهى که در میان آنان اسید بن حضیر و سلمة بن سلامة و ثابت‏بن قیس و محمد بن مسلمة به چشم مى‏خوردند (1) رو به خانه حضرت فاطمه علیها السلام آورد تا متحصنان را به بیعت‏با خلیفه دعوت کند واگر به درخواست وى پاسخ مثبت نگفتند آنان را به زور از خانه بیرون کشیده، به مسجد بیاورند. مامور خلیفه در مقابل خانه با صداى بلند فریاد زد که متحصنان براى بیعت‏با خلیفه هرچه زودتر خانه را ترک گویند.اما داد و فریاد او اثر نبخشید و آنان خانه را ترک نگفتند.

در این هنگام مامور خلیفه هیزم خواست تا خانه را بسوزاند وآن را بر سر متحصنان خراب کند.ولى یکى از همراهان او به پیش آمد تا مامور خلیفه را از این تصمیم باز دارد وگفت:چگونه خانه را آتش مى‏زنى در حالى که دخت پیامبر فاطمه در آنجاست؟وى با خونسردى پاسخ داد که بودن فاطمه در خانه مانع از انجام این کار نمى‏تواند باشد.

در این موقع حضرت فاطمه علیها السلام پشت در قرار گرفت وگفت:

جمعیتى را سراغ ندارم که در موقعیت‏بدى همچون موقعیت‏شما قرار گرفته باشند.شما جنازه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را در میان ما گذاشتید واز پیش خود در باره خلافت تصمیم گرفتید.چرا حکومت‏خود را بر ما تحمیل مى‏کنید و خلافت را که حق ماست‏به خود ما باز نمى‏گردانید؟

ابن قتیبه مى‏نویسد:

این بار مامور خلیفه از اخراج متحصنان منصرف شد وبه حضور خلیفه آمد واو را از جریان آگاه کرد.خلیفه که مى‏دانست‏با مخالفت متحصنان، که شخصیتهاى بارزى از مهاجران وبنى هاشم بودند، پایه‏هاى حکومت او محکم واستوار نمى‏شود این بار غلام خود قنفذ را مامور کرد که برود و على علیه السلام را به مسجد بیاورد. او نیز پشت در آمد وعلى علیه السلام را صدا زد وگفت: به امر خلیفه رسول خدا باید به مسجد بیایید! وقتى امام علیه السلام این جمله را از قنفذ شنید گفت:چرا به این زودى به رسول خدا دروغ بستید؟ پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم کى او را جانشین خود قرار داد تا وى خلیفه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم باشد؟غلام با نومیدى بازگشت وجریان را به آگاهى خلیفه رساند.

مقاومت متحصنان در برابر دعوتهاى پیاپى دستگاه خلافت‏خلیفه را سخت عصبانى وناراحت کرد. سرانجام عمر، براى دومین با، با گروهى رو به خانه حضرت فاطمه علیها السلام آورد. هنگامى که دخت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم صداى مهاجمان را شنید از پشت در با صداى بلند ناله کرد وگفت:

پدرجان، اى پیامبر خدا، پس از درگذشت تو با چه گرفتاریهایى از جانب زاده خطاب وفرزند ابوقحافه مواجه شده‏ایم.

ناله‏هاى حضرت فاطمه علیها السلام، که هنوز در سوگ پدر نشسته بود، چنان جانگذاز بود که گروهى از آن جمعیت را که همراه عمر آمده بودند از انجام ماموریت‏حمله به خانه زهرا منصرف کرد واز همانجا گریه کنان بازگشتند.

اما عمر و گروهى دیگر، که براى گرفتن بیعت از حضرت على علیه السلام وبنى هاشم اصرار مى‏ورزیدند، او را با توسل به زور از خانه بیرون آوردند واصرار کردند که حتما با ابوبکر بیعت کند. امام علیه السلام فرمود:اگر بیعت نکنم چه خواهد شد؟ گفتند: کشته خواهى شد. حضرت على علیه السلام گفت: با چه جرات بنده خدا وبرادر رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم را خواهید کشت؟

مقاومت‏سرسختانه حضرت على علیه السلام در برابر دستگاه خلافت‏سبب شد که او را به حال خود واگذارند. امام علیه السلام از فرصت استفاده کرد و به عنوان تظلم، به قبر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نزدیک شد وهمان جمله‏اى را که هارون به موسى علیه السلام گفته بود بر زبان آورد وگفت:

یابن ام ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی .(اعراف:150)برادر! پس از درگذشت تو، این گروه مرا ناتوان شمردند ونزدیک بود که مرا بکشند. (2)

داورى تاریخ در باره هجوم به خانه وحى

حوادث پس از سقیفه یکى از دردناکترین وتلخترین حوادث تاریخ اسلام وزندگانى امیر مؤمنان علیه السلام است.واقع‏نمایى و رک‏گویى در این زمینه موجب رنجش گروهى است که نسبت‏به مسببان و گردانندگان این حوادث تعصب مى‏ورزند وحتى الامکان مى‏خواهند گردى بر دامن آنان ننشیند وقداست ونزاهت آنان محفوظ بماند; چنانکه پوشاندن حقایق و وارونه جلوه دادن حوادث یک نوع خیانت‏به تاریخ و نسلهاى آینده محسوب است و هرگز یک نویسنده آزاد ننگ این خیانت را بر خود نمى‏خرد و براى جلب نظر گروهى بر روى حقیقت پا نمى‏گذارد.

بزرگترین حادثه تاریخى پس از انتخاب ابوبکر براى خلافت موضوع هجوم بردن به خانه وحى ومنزل حضرت فاطمه علیها السلام است، به قصد آنکه متحصنان بیت‏حضرت فاطمه را براى اخذ بیعت‏به مسجد بیاوررند. تشریح وارزیابى صحیح این موضوع مستلزم آن است که به اتکاى مصادر مطمئن در صحت‏یا سقم سه موضوع زیر بحث کنیم وسپس در باره نتایج‏حادثه به داورى بپردازیم.این سه موضوع عبارتند از:

1- آیا صحیح است که ماموران خلیفه تصمیم گرفتند خانه حضرت فاطمه علیها السلام را بسوزانند؟در این مورد تا کجا پیش رفتند؟

2- آیا صحیح است که امیر مؤمنان علیه السلام را به وضع زننده و دلخراشى به مسجد بردند تا از او بیعت‏بگیرند؟

3- آیا صحیح است که دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در این حادثه از ناحیه مهاجمان صدمه دید وفرزندى را که در رحم داشت‏ساقط کرد؟

این سه مورد از موارد حساس در این حادثه است که ما به اتکاى مصادر ومدارک دانشمندان اهل سنت در باره آنها به بحث مى‏پردازیم.

از تعالیم زنده وارزنده اسلام این است که هیچ مسلمانى نباید به خانه کسى وارد شود مگر اینکه قبلا اذن بگیرد واگر صاحب خانه معذور بود واز پذیرفتن مهمان پوزش خواست عذر او را بپذیرد وبدون اینکه برنجد از همانجا باز گردد. (3)

قرآن مجید، گذشته از این دستور اخلاقى، هر خانه‏اى را که در آن صبح و شام نام خدا برده شود واو را پرستش کنند محترم شمرده است:

فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الآصال .(نور:36) (4)

خداوند به تعظیم وتکریم خانه‏هایى فرمان داده است که در آنها مردان پاکدامن، صبح وشام، خدا را تسبیح وتقدیس مى‏کنند.

احترام این خانه‏ها به سبب عبادت و پرستشى است که در آنها انجام مى‏گیرد وبه احترام رجال الهى است که در آنها به تسبیح و تقدیس خدا مشغولند، وگرنه خشت وگل هیچ گاه احترامى نداشته ونخواهد داشت.

از میان همه خانه‏هاى مسلمانان، قرآن کریم در باره خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به مسلمانان دستور خاص مى‏دهد ومى‏فرماید:

یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یؤذن لکم .(احزاب:53)

اى افراد با ایمان به خانه‏هاى پیامبر بدون اذن وارد نشوید.

شکى نیست که خانه حضرت فاطمه علیها السلام از جمله بیوت محترم ورفیعى است که در آنجا زهرا و فرزندان وى خدا را تقدیس مى‏کردند. نمى‏توان گفت که خانه عایشه یا حفصه خانه پیامبر است، اما خانه دخت والامقام وى، که گرامیترین زنان جهان است، یقینا خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است.

اکنون ببینیم ماموران دستگاه خلافت احترام خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را تا چه حد رعایت کردند. بررسى حوادث روزهاى نخست‏خلافت ثابت مى‏کند که ماموران دستگاه خلافت همه این آیات را زیر پا نهاده، شئون خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را اصلا رعایت نکردند. بسیارى از تاریخنویسان اهل تسنن حادثه حمله به خانه وحى را به طور مبهم وبرخى از آنان تا حدى روشن نوشته‏اند.

طبرى که نسبت‏به خلفا تعصب خاصى دارد فقط مى‏نویسد که عمر با جمعیتى در برابر خانه زهرا علیها السلام آمد وگفت:

به خدا قسم، این خانه را مى‏سوزانم یا اینکه متحصنان، براى بیعت، خانه را ترک گویند. (5)

ولى ابن قتیبه دینورى پرده را بالاتر زده، مى‏گوید که خلیفه نه تنها این جمله را گفت، بلکه دستور داد در اطراف خانه هیزم جمع کنند وافزود:

به خدایى که جان عمر در دست اوست، یا باید خانه را ترک کنید یا اینکه آن را آتش زده ومى‏سوزانم.

وقتى به او گفته شد که دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم،حضرت فاطمه، در خانه است، گفت: باشد. (6)

مؤلف «عقد الفرید» (7) گامى پیشتر نهاده، مى‏گوید:

خلیفه به عمر ماموریت داد که متحصنان را از خانه بیرون کند واگر مقاومت کردند با آنان بجنگد. از این رو، عمر آتشى آورد که خانه را بسوزاند.در این موقع با فاطمه روبرو شد. دخت پیامبر به او گفت: فرزند خطاب، آمده‏اى خانه ما را به آتش بکشى؟ وى گفت: آرى، مگر این که همچون دیگران با خلیفه بیعت کنید.

هنگامى که به کتابهاى علماى شیعه مراجعه مى‏کنیم جریان را واضحتر وگویاتر مى‏یابیم.

سلیم بن قیس (8) در کتاب خود حادثه هجوم به خانه وحى را به طور مبسوط نگاشته، پرده از چهره حقیقت‏برداشته است.او مى‏نویسد:

«مامور خلیفه آتشى برافروخت وسپس فشارى به در آورد ووارد خانه شد، ولى با مقاومت‏حضرت فاطمه علیها السلام روبرو گردید. (9)

عالم بزرگوار شیعه، مرحوم سید مرتضى، بحث گسترده‏اى در باره حادثه کرده است. از جمله، از حضرت صادق علیه السلام نقل مى‏کند که حضرت على علیه السلام بیعت نکرد تا آنگاه که دود غلیظى خانه او را فرا گرفت. (10)

در اینجا دامن سخن را در باره نخستین پرسش از حادثه جمع مى‏کنیم وقضاوت را به دلهاى بیدار واگذار مى‏کنیم ودنبال حادثه را به اتکاى مدارک اهل تسنن مى‏نگاریم.

چگونه حضرت على (ع) را به مسجد بردند؟

این بخش از تاریخ اسلام همچون بخش پیش تلخ ودردناک است زیرا هرگز تصور نمى‏رفت که شخصیتى مانند حضرت على علیه السلام را به وضعى به مسجد ببرند که چهل سال بعد، معاویه آن را به صورت طعن وانتقاد نقل کند. وى در نامه خود به امیر المؤمنین علیه السلام پس از یادآورى مقاومت امام علیه السلام در برابر دستگاه خلافت چنین مى‏نویسد:

...تا آنجا که دستگاه خلافت تو را مهار کرده وهمچون شتر سرکش براى بیعت‏به طرف مسجد کشاندند. (11)

امیر مؤمنان در پاسخ نامه معاویه، تلویحا، اصل موضوع را مى‏پذیرد وآن را نشانه مظلومیت‏خود دانسته، مى‏گوید:

گفتى که من به سان شتر سرکش براى بیعت‏سوق داده شدم.به خدا سوگند، خواستى از من انتقاد کنى ولى در واقع مرا ستودى وخواستى رسوایم کنى اما خود را رسوا کردى.هرگز بر مسلمانى ایراد نیست که مظلوم واقع شود. (12)

ابن ابى الحدید تنها کسى نیست که جسارت به ساحت قدس امام علیه السلام را نقل کرده است، بلکه پیش از او ابن عبد ربه در «عقد الفرید» (ج‏2،ص‏285) وپس از وى مؤلف «صبح الآعشى‏» (در ج‏1، ص‏128) نیز آن را نقل کرده‏اند.

شگفت اینجاست که ابن ابى الحدید هنگامى که به شرح نامه بیست وهشتم امام علیه السلام در نهج البلاغه مى‏رسد نامه آن حضرت ونامه معاویه را نقل مى‏کند ودر صحت ماجرا تردید نمى‏کند، ولى در آغاز کتاب، هنگامى که شرح خطبه بیست وششم را به پایان مى‏برد، اصل واقعه را انکار کرده مى‏گوید:این نوع مطالب را تنها شیعه نقل کرده و از غیر آنان نقل نشده است. (13)

جسارت به ساحت‏حضرت زهرا علیها السلام

سومین پرسش این بود که آیا در ماجراى بیعت گرفتن از حضرت على علیه السلام به دخت گرامى پیامبر نیز جسارتى شد و صدمه‏اى رسید یا نه؟

از نظر دانشمندان شیعه پاسخ به این سؤال ناگوارتر از پاسخ به دو سؤال گذشته است.زیرا هنگامى که مى‏خواستند حضرت على علیه السلام را به مسجد ببرند با مقاومت‏حضرت فاطمه علیها السلام روبرو شدند وحضرت فاطمه براى جلوگیرى از بردن همسر گرامیش صدمه‏هاى روحى وجسمى بسیار دید که زبان وقلم یاراى گفتن ونوشتن آنها را ندارد. (14)

ولى دانشمندان اهل تسنن براى حفظ موقعیت‏خلفا از بازگو کردن این بخش از تاریخ خوددارى کرده‏اند وحتى ابن ابى الحدید در شرح خود آن را از جمله مسائلى دانسته است که در میان مسلمانان تنها شیعه آن را نقل کرده است. (15)

دانشمند بزرگوار شیعه مرحوم سید مرتضى مى‏گوید:

در آغاز کار محدثان وتاریخنویسان از نقل جسارتهایى که به ساحت دخت پیامبر اکرم وارد شد امتناع نمى‏کردند واین مطلب در میان آنان مشهور بود که مامور خلیفه با فشار در خانه را بر حضرت فاطمه علیها السلام زد واو فرزندى را که در رحم داشت‏سقط کرد وقنفذ، به امر عمر، زهرا علیها السلام را زیر تازیانه گرفت تا دست از حضرت على علیه السلام بردارد. ولى بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام وموقعیت‏خلفا سازگار نیست واز نقل آنها خوددارى کردند. (16)

گواه گفتار سیدمرتضى این است که، به رغم عنایتها وکنترلهاى بسیار، باز هم این جریان در برخى از کتابهاى آنان به چشم مى‏خورد.شهرستانى از ابراهیم بن سیار معروف به غطام، رئیس معتزله، نقل مى‏کند که وى مى‏گفت:

عمر در ایام اخذ بیعت در را بر پهلوى فاطمه زد و او بچه‏اى را که در رحم داشت‏سقط کرد. ونیز فرمان داد که خانه را با کسانى که در آن بودند بسوزانند، در حالى که در خانه جز على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام کسى دیگر نبود. (17)

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACGAC.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ