سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر دوستی ای که جز بر راه خدا استوار باشد، گمراهی است و اعتماد بر آن، محال . [امام علی علیه السلام]
 
سه شنبه 86 خرداد 8 , ساعت 11:38 صبح

 

روحیه قریش بر اثر شکست در جنگ بدر سخت افسرده شد،و براى گرفتن انتقام کشته شدگان خود و جبران این شکست‏بزرگ تصمیم گرفتند با نیروى فراوان و مجهز به مدینه حمله کنند.

عوامل اطلاعاتى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم تصمیم قریش را در این زمینه به آن حضرت گزارش کردند.پیامبر براى مقابله با دشمن شوراى نظامى تشکیل داد.گروهى از مسلمانان نظر دادند که بهتر است ارتش اسلام از مدینه بیرون رود و در بیرون شهر با دشمن بجنگد.

پیامبر با هزار نفر مدینه را به سوى کوه احد در سمت‏شمال شهر ترک گفت.در بین راه سیصد نفر از هواداران عبد الله بن ابى، منافق مشهور،به تحریک وى به مدینه بازگشتند و تعداد نیروهاى اسلام به هفتصد نفر کاهش یافت.بامداد روز هفتم شوال از سال سوم هجرت در دامنه کوه احد دو لشگر در برابر هم صف آرایى کردند.

پیامبر اسلام پیش از آغاز جنگ،با یک دید نظامى،میدان جنگ را مورد بررسى قرار داد و نظرش به نقطه‏اى جلب شد که ممکن بود دشمن در گرماگرم جنگ از آن نقطه نفوذ کرده از پشت‏سر به مسلمانان حمله کند.از این نظر افسرى بنام‏«عبد الله بن جبیر»را با پنجاه نفر تیرانداز روى تپه‏اى مستقر ساخت تا از رخنه احتمالى دشمن از آن نقطه جلوگیرى کنند و دستور داد به هیچ وجه نباید آن نقطه حساس را ترک کنند چه مسلمانان پیروز شوند و چه شکست‏بخورند.

از طرف دیگر در جنگهاى آن زمان،پرچمدار،نقش بسیار بزرگى داشت وازینرو پرچم را همیشه به دست افرادى دلیر و توانا مى‏سپردند.استقامت و پایدارى پرچمدار و اهتزاز پرچم در رزمگاه،موجب دلگرمى جنگجویان بود،و بر عکس،کشته شدن پرچمدار و سرنگونى پرچم مایه تزلزل روحى آنان مى‏گردید،به همین جهت پیش از آغاز جنگ به منظور جلوگیرى از شکست روحى سربازان،چند نفر از شجاعترین رزمندگان به عنوان پرچمدار تعیین مى‏گردید.

در این جنگ نیز قریش به همین ترتیب عمل کردند،و پرچمدارانى از قبیله‏«بنى عبد الدار»که به شجاعت معروف بودند،انتخاب کردند ولى پس از آغاز جنگ پرچمداران آنان یکى پس از دیگرى به دست تواناى على علیه السلام کشته شدند و سرنگونى پى در پى پرچم باعث ضعف و تزلزل روحى سپاه قریش گردید و افرادشان پا به فرار گذاشتند.

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:«پرچمداران سپاه شرک در جنگ احد نه نفر بودند که همه آنها به دست على علیه السلام به هلاکت رسیدند» (1) .

ابن اثیر نیز مى‏گوید:«کسى که پرچمداران قریش را شکست داد،على علیه السلام بود» (2) .

به روایت مرحوم شیخ صدوق،على علیه السلام در احتجاجهاى خود در شوراى شش نفرى که پس از مرگ عمر،جهت تعیین خلیفه تشکیل گردید،روى این موضوع تکیه نموده و فرمود:

شما را به خدا سوگند مى‏دهم آیا در میان شما کسى جز من هست که نه نفر از پرچمداران بنى عبد الدار را(در جنگ احد)کشته باشد؟سپس امام افزود:پس از کشته شدن این نه نفر بود که غلام آنان بنام‏«صواب‏»که هیکلى بس درشت داشت،به میدان آمد و در حالى که دهانش کف کرده و چشمانش سرخ گشته بود،مى‏گفت:به انتقام اربابانم جز محمد را نمى‏کشم.شما با دیدن او جاخورده خود را کنار کشیدید ولى من به جنگ او رفتم و ضربت متقابل بین من و او رد و بدل شد و من آنچنان ضربتى بر او وارد کردم که از کمر دونیم شد.

اعضاى شورا،همگى سخنان على علیه السلام را تصدیق کردند (3) .

بارى،سپاه قریش هزیمت‏یافت و افراد تحت فرماندهى عبد الله بن جبیر با دیدن این صحنه خواستند به منظور جمع آورى غنایم، منطقه استقرار خود را رها کنند.عبد الله فرمان صریح پیامبر را به آنها یادآورى کرد ولى آنان ترتیب اثر نداده و بیش از 40 نفرشان از تپه سرازیر شده به دنبال جمع آورى غنایم رفتند و عبد الله بن جبیر با کمتر از ده نفر همانجا ماند.

در این هنگام خالد بن ولید که با گروهى سواره نظام در کمین آنان بود،چون این وضع را دید،به آنان حمله کرد و پس از کشتن آنان از پشت جبهه به مسلمانان یورش برد و این همزمان شد با بلند شدن پرچم آنان توسط یکى از زنان قریش بنام‏«عمرة بنت علقمة‏»که جهت تشویق سربازان قریش به میدان جنگ آمده بودند.

از این لحظه،وضع جنگ بکلى عوض شد،آرایش جنگى مسلمانان بهم خورد،صفوف آنان از هم پاشید،ارتباط فرماندهى با افراد قطع گردید و مسلمانان شکست‏خوردند و حدود هفتاد نفر از مجاهدان اسلام،از جمله‏«حمزة بن عبد المطلب‏»و«مصعب بن عمیر»یکى از پرچمداران ارتش اسلام،به شهادت رسیدند.

از طرف دیگر،چون شایعه کشته شدن پیامبر اسلام در میدان جنگ توسط دشمن پخش گردید،روحیه بسیارى از مسلمانان متزلزل شد و در اثر فشار نظامى جدید سپاه شرک،اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان عقب نشینى کرده و پراکنده شدند،و در میدان جنگ جز افرادى انگشت‏شمار در کنار پیامبر نماندند و لحظات بحرانى و سرنوشت‏ساز در تاریخ اسلام فرا رسید.

در اینجا بود که نقش بزرگ على علیه السلام نمایان گردید زیرا على علیه السلام با شجاعت و رشادتى بى‏نظیر در کنار پیامبر شمشیر مى‏زد و از وجود مقدس پیشواى عظیم الشان اسلام در برابر یورشهاى مکرر فوجهاى متعدد مشرکان حراست مى‏کرد.

«ابن اثیر»در تاریخ خود مى‏نویسد:

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم گروهى از مشرکین را مشاهده کرد که عازم حمله بودند،به على دستور داد به آنان حمله کند،على علیه السلام به فرمان پیامبر به آنان حمله کرد و با کشتن چندین تن موجبات تفرق آنان را فراهم ساخت.پیامبر سپس گروه دیگرى را مشاهده کرد و به على علیه السلام دستور حمله داد و على آنان را کشت و متفرق ساخت.در این هنگام فرشته وحى به پیامبر عرض کرد:این،نهایت فداکارى است که على علیه السلام از خود نشان مى‏دهد.رسول خدا فرمود:او از من است و من از او هستم.در این هنگام صدایى از آسمان شنیدند که مى‏گفت:«لا سیف الا ذو الفقار،و لا فتى الا على‏» (4) .«ابن ابى الحدید»نیز مى‏نویسد:

هنگامى که غالب یاران پیامبر پا به فرار نهادند،فشار دسته‏هاى مختلف دشمن به سوى پیامبر بالاگرفت.دسته‏اى از قبیله‏«بنى-کنانه‏»و گروهى از قبیله‏«بنى عبد مناة‏»که در میان آنان چهار جنگجوى نامور به چشم مى‏خورد،به سوى پیامبر یورش بردند.پیامبر به على علیه السلام فرمود:حمله اینها را دفع کن.على علیه السلام که پیاده مى‏جنگید، به آن گروه که پنجاه نفر بودند، حمله کرده و آنان را متفرق ساخت.آنان چند بار مجددا گردهم جمع شده و حمله کردند،باز هم على علیه السلام حمله آنان را دفع کرد.در این حملات،چهار نفر قهرمان مزبور و ده نفر دیگر که نامشان در تاریخ مشخص نشده است،به دست على علیه السلام کشته شدند.

«جبرئیل‏»به رسول خدا گفت:راستى که على علیه السلام مواسات مى‏کند،فرشتگان از مواسات این جوان به شگفت در آمده‏اند. پیامبر فرمود:چرا چنین نباشد،او از من است و من از او هستم.جبرئیل گفت:من هم از شما هستم.آن روز صدایى از آسمان شنیده شد که مکرر مى‏گفت:

«لا سیف الا ذوالفقار و لا فتى الا على‏».

ولى گوینده دیده نمى‏شد.از پیامبر سؤال کردند که گوینده کیست؟فرمود جبرئیل است (5) .

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACFE2.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ