هجرت پیامبر، به عنوان نقطه عطفى در تاریخ اسلام و تاریخ بشر، با همه مسائل و مشکلاتى که داشت انجام گرفت. پیامبر بزودى در حومه مدینه استقرار یافت و مدتى که از استقرار خود و گروهى از یارانش گذشته بود به مکه پیغام فرستاد که على علیه السلام به مدینه حرکت کند و «فاطمهها» را با خود بیاورد. فاطمهها سه تن بودند: فاطمه بنت اسد مادر على علیه السلام، فاطمه دختر زبیر بن عبدالمطلب دختر عموى پیامبر، و فاطمه زهرا علیها السلام دختر رسول الله (ص) ...
على علیه السلام طبق فرمان رسول خدا همراه این قافله بانوان پرده عصمت و عفاف، از مکه حرکت کرد. مشرکین هم که از ماجرا خبر یافته بودند انتظار چنین ساعتى را مىکشیدند تا با حمله به این کاروان کوچک ولى عظیم الشأن کینه و عداوت خود را نشان دهند. این بود که با کمال وقاحت و بىشرمى، و حتى برخلاف اصول جوانمردى که در دوره جاهلى مردان عرب بدان پاىبند بودند، عدهیى را با سلاح و جهازات جنگى به تعقیب آنها فرستادند. وقتى مشرکین رذیلت نهاد و پستنژاد به قافله بانوان شرافت و طهارت نزدیک شدند، على (ع) آن شیر غرنده میدانهاى نبرد کفر و ایمان و پهلوان جنگهاى حق و باطل، آن که از طنین فریادش لرزه بر اندامها مىافتاد و برق شمشیرش چشمها را خیره مىکرد، به طرف دشمنان مهاجم برگشت. یک تنه به مقابله با آن نابکاران رفت. شمشیر هول انگیزش را کشید و چنان به سوى آنها هجوم برد که بیش از چند لحظه تاب مقاومت نیاوردند و بزودى عقب نشینى کرده و پا به فرار گذاشتند. بدینگونه على (ع) با کمال شهامت از ناموس اسلام و مسلمین دفاع کرد و فاطمههاى گرامى را به سلامت از معرکه بیرون برد و به مدینه رسانید.
چه کسى مىتواند آن صحنه را پیش خود مجسم سازد و احساس کند که فاطمههاى گرامى در آن لحظه هولناک چه اضطراب و نگرانى سختى داشتهاند؟ و بویژه چه کسى مىتواند احساس کند که فاطمه خردسال وقتى دیده است دشمنان قسم خورده پدر ارجمندش، به سلاحهاى آخته و در یک گروه چندین نفره به قصد جان آنها حمله کرده و راه را بر آنان بستهاند و آنها جز یک مرد، کسى را همراه ندارند تا از جان و ناموسشان دفاع کند، در چه نگرانى و اضطرابى بسر برده و چه لحظههاى دشوارى را سپرى کرده است؟ ... براستى تاریخ در اینگونه موارد چه زبان قاصرى دارد. زیرا تنها مىتواند وقایع و حوادث را ثبت کند و هرگز قادر نیست احساسها و اندیشههایى را که در حال وقوع آن حوادث بر افراد گذشته است بیان کند...
بهرگونه آن قافله وارد مدینه شد. فاطمه زهرا در منزل ابىایوب انصارى که موقتا قرارگاه پدر گرامىاش بود، چشمش به دیدار جمال جمیل پدر روشن گردید و خود را به آغوش پر مهر پدر سپرد و آرامش و سکون خود را بازیافت. ولى خاطره آن سفر پرخطر هرگز از یادش نرفت و لحظههاى جانکاهى که على (ع) یک تنه در برابر عدهیى مشرک مسلح به دفاع و مبارزه ایستاده بود همواره در نظرش مجسم بود. آرى این خاطره هم روى خاطرات سازنده دیگرش انباشته گردید تا در تکوین شخصیت والاى او نقش خاص خود را ایفاء کند. و مجموعه این حوادث و خاطرات و مصائب و رنجها لازم بود تا از او انسانى کامل و مجرب تلخ و شیرین دیده و تجربه اندوخته بسازد. و به جامعه بشریت و بویژه اجتماع مسلمین هدیه زیادى کند. آرى چنان زن قهرمانى، مىبایست چنان حوادث و مصائبى را پشت سر مىگذاشت تا به آن مقام والا و شخصیت بىنظیر دست یابد، و مادر پیشوایان قهرمان و امامان راستین و رهبران بزرگوار بشریت گردد...
فاطمه زهرا، زندگى در مدینه را در کنف حمایت و عنایت خاص پدر بزرگوارش ادامه مىداد و از تربیتهاى ویژه چنان پدرى برخوردار مىشد. آنهمه اخلاصها و ایثارها را مىدید و از آنهمه شب زندهدارىها و تهجدها و فعالیتهاى خستگى ناپذیر او در راه اسلام و خدا، درس زندگى و ایمان و مقاومت مىآموخت و آنهمه را در زندگى خویش تمرین مىکرد و به کار مىگرفت و بدینسان خود را آماده روزهاى آینده مىساخت...
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EABEB3.htm
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
احادیث امام سجاد (ع)
احادیث امام حسین (ع)
احادیث امام حسن (ع)
احادیث حضرت زهرا (س)
احادیث حضرت رسول (ص)
زندگینامه 14 معصوم
حضرت فاطمه(س)
امام باقر(ع)
احادیث امام محمد باقر (ع)
احادیث امام جعفر صادق (ع)
مقام قرآن(دین شناسی)
احادیث امام موسی کاظم (ع)
احادیث امام رضا (ع)
احادیث امام جواد (ع)
[همه عناوین(1518)][عناوین آرشیوشده]