سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! اگر مرا به زنجیر کشی و عطای خود را در میان شاهدان از من بازداری، ... امیدم را ازتو نخواهم بُرید و چهره امیدوار به گذشتت را از تو نخواهم گرداند و محبّتت از قلبم بیرون نخواهد رفت . [امام سجّاد علیه السلام ـ در دعایش ـ]
 
پنج شنبه 86 اردیبهشت 27 , ساعت 12:35 عصر

 

«عصماء» دختر «مروان» همسر «یزید بن زید خطمى» زنى بود شاعر و زبان آور، در هجو اسلام و مسلمانان شعر مى‏گفت، رسول خدا و أنصار را آزار مى‏رساند و دشنام مى‏داد و دشمنان رسول خدا را در اشعار خود بر ضد مسلمین تحریک مى‏کرد.برخى از اشعار تند او و هم پاسخى را که «حسان» به او داده است، ابن اسحاق نقل مى‏کند.

رسول خدا روزى گفت: کسى نیست داد مرا از دختر «مروان» بگیرد؟ «عمیر بن عدى خطمى» که مردى نابینا بود شنید و شبانه بر آن زن تاخت و او را کشت و بامداد نزد رسول خدا آمد و گفت: اى رسول خدا من «عصماء» را کشتم.رسول خدا گفت: خدا و رسولش را یارى کردى.

«عمیر» گفت: مرا از این کار زیانى نخواهد رسید؟ رسول خدا گفت: «لا ینتطح فیها عنزان» و این سخن مثلى شد که اول بار از رسول خدا شنیده شد، یعنى: «در این باره دو بز با هم شاخ به شاخ نخواهند شد» (2) .

«عمیر» نزد «بنى خطمه» که از کشته شدن «عصماء» سخت برآشفته بودند، بازگشت و گفت: اى «بنى خطمه» ! من دختر «مروان» را کشته‏ام، هر چه از دستتان بر مى‏آید انجام دهید و مرا مهلت ندهید. «عصماء» را در این تاریخ پنج پسر بود که همه از مردان قوم بودند، رسول خدا «عمیر» را پس از این واقعه «عمیر بصیر» نامید.

ابن سعد مى‏نویسد که: در روز کشته شدن دختر «مروان» مردانى از «بنى خطمه» به دین اسلام در آمدند (3) .

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCCCBL.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ