سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنچه را نمی دانی مگو که در خبر دادنت از آنچه می دانی متهم می شوی . [امام علی علیه السلام]
 
جمعه 85 اسفند 18 , ساعت 1:15 عصر

 

در چند روایت که از طریق اهل سنت و پاره‏ای از کتابهای‏شیعه نقل شده آمده است که رسول خدا(ص)در دوران جوانی‏مدتی هم گوسفند چرانی می‏کرد،و این موضوع نیز نزد برخی ازنویسندگان مورد خدشه و ایراد قرار گرفته،که ما در آغاز روایاتی‏را که در این باره رسیده نقل می‏کنیم و سپس به بحث و بررسی‏در باره آنها می‏پردازیم.

1-بخاری در کتاب صحیح خود(در کتاب الاجاره)

بسندش از ابو هریره روایت کرده که رسول خدا(ص)فرمود:

«ما بعث الله نبیا الا راعی الغنم،قال له اصحابه و انت‏یا رسول‏الله؟قال:نعم،و انا رعیتها لاهل مکه علی قراریط‏» (1) یعنی-خداوند پیغمبری نفرستاد جز گوسفند چران(جز اینکه‏گوسفند چرانی می‏کرد)اصحاب آنحضرت عرض کردند: شما نیزای رسول خدا؟فرمود:آری،من نیز برای اهل مکه در برابر چندقیراط (2) گوسفند چراندم!

و نظیر این روایت در کتابهای دیگر حدیث و سیره نیز روایت‏شده مانند سیره نبویه قاضی دحلان و سیره حلبیه و فتح الباری وطبقات ابن سعد (3) .

2-و در روایت دیگری که در طبقات از زهری از جابر بن‏عبد الله روایت‏شده گوید:ما به همراه رسول خدا بودیم و میوه‏درخت اراک (4) را جمع کرده و می‏چیدیم،رسول خدا(ص)

فرمود:سیاه رنگهای آنرا بچینید که گواراتر و پاکیزه‏تر است و من‏نیز هنگامی که گوسفند می‏چراندم!آنها را می‏چیدم!ما عرض‏کردیم:شما نیز گوسفند می‏چراندی ای رسول خدا؟«قال:نعم،و ما من نبی الا قد رعاها»فرمود:آری و هیچ پیغمبری نبوده جزآنکه گوسفند چرانده!

3-و در روایت دیگری که از ابن اسحاق روایت کرده‏گوید:میان گوسفند داران و شتر داران نزاعی در گرفت وشتر داران بر گوسفند داران تکبر می‏ورزیدند،و چنانچه برای ما نقل کرده‏اند رسول خدا در این باره فرمود:

«بعث موسی علیه السلام و هو راعی غنم و بعث داود علیه السلام‏و هو راعی غنم،و بعثت و انا ارعی غنم اهلی باجیاد».

-موسی علیه السلام مبعوث شد در حالی که گوسفندمی‏چرانید،و داود علیه السلام مبعوث شد و گوسفند می‏چرانید ومن مبعوث شدم و گوسفند خاندانم را می‏چراندم در«اجیاد».

و ظاهرا«اجیاد»نام جائی بوده که طبق این روایت رسول‏خدا(ص)در آنجا گوسفند چرانی می‏کرده.چنانچه قراریط را نیزبرخی گفته‏اند:نام جائی در مکه بوده (5) اگر چه بعید بنظرمی‏رسد.

و بدنبال این مطلب داستان موهن دیگری در تاریخ طبری ازآنحضرت نقل شده که متن آن چنین است که فرمود:

«...ما هممت‏بشی‏ء مما کان اهل الجاهلیة یعملون به غیر مرتین‏کل ذلک یحول الله بینی و بین ما ارید من ذلک ثم ما هممت‏بسوء حتی اکرمنی الله عز و جل برسالته،فانی قد قلت لیلة لغلام‏من قریش کان یرعی معی باعلی مکة لو ابصرت لی غنمی حتی‏ادخل مکة فاسمر بها کما یسمر الشباب فقال افعل فخرجت ارید ذلک حتی اذا جئت اول دار من دور مکة سمعت عزفا بالدفوف‏و المزامیر،فقلت ما هذا؟قالوا فلان بن فلان تزوج بفلانه بنت‏فلان،فجلست انظر الیهم فضرب الله علی اذنی فنمت فما ایقظنی‏الا مس الشمس،قال فجئت صاحبی فقال ما فعلت؟قلت‏ما صنعت‏شیئا ثم اخبرته الخبر،قال ثم قلت له لیلة اخری مثل ذلک‏فقال افعل فخرجت فسمعت‏حین جئت مکة مثل ما سمعت‏حین‏دخلت مکة تلک اللیلة فجلست انظر فضرب الله علی اذنی،فوالله‏ما ایقظنی الا مس الشمس،فرجعت الی صاحبی فاخبرته الخبر،ثم ما ممت‏بعدها بسوء حتی اکرمنی الله عز و جل برسالته‏» (6) .

...من آهنگ انجام کاری از کارهای زمان جاهلیت نکردم‏جز دو بار که در هر بار میان من و کاری را که آهنگ انجامش راکرده بودم خداوند حائل و مانع شد،و پس از آن دیگر آهنگ کاربدی نکردم،تا وقتی که خدای عز و جل مرا به سالت‏خویش‏مفتخر ساخت،و داستان بدینگونه بود که در یکی از شبها به‏پسرکی از قریش که در قسمت‏بالای مکه با من گوسفندمی‏چرانید گفتم:چه خوب بود اگر تو از گوسفندهای من‏مواظبت می‏کردی تا من به مکه بروم و همانند جوانهای مکه‏شبی را به شب نشینی و قصه گوئیهای شبانه بگذرانم؟

آن پسر قرشی گفت:من اینکار را می‏کنم!

من هم بدنبال منظور خود براه افتادم و همچنان تا به نخستین‏خانه‏های شهر مکه رسیدم و در آنجا صدای نواختن‏«دف‏»ومزمارهائی (7) شنیدم،پرسیدم:این چیست؟(چه خبر هست؟)

گفتند:فلان پسر با فلان دختر ازدواج می‏کند،من هم به‏تماشای ایشان نشستم ولی خدا گوشم را بست و خوابم برد، وچیزی جز تابش خورشید مرا بیدار نکرد(و هنگامی بیدار شدم که‏ماجرا به پایان رسیده بود).

رسول خدا فرمود:من بنزد رفیق خود(یعنی همان پسرک‏قرشی)باز گشتم وی از من پرسید:چه کردی؟گفتم:هیچ‏کاری نکردم!و جریان را برای او شرح دادم.

این جریان گذشت تا دو باره در یکی از شبها همان سخن‏را تکرار کردم و او مانند شب قبلی حفاظت گوسفندانم را بعهده‏گرفت و من به مکه آمدم و همانند گذشته در آن شب نیز صدای‏دف و مزمار شنیدم و به تماشا نشستم و خدا بهمانگونه گوشم رابست و بخواب رفتم و بخدا سوگند جز تابش خورشید چیز دیگری‏مرا بیدار نکرد،آنگاه بنزد رفیق خود باز گشتم و داستان را برای او باز گفتم،و از آن پس دیگر آهنگ کار بدی را نکردم تا اینکه‏خدای عز و جل مرا به مقام رسالت‏خود مفتخر فرمود.

4-و در کتابهای شیعه از علل الشرایع صدوق(ره)نقل شده‏که امام صادق(ع)فرمود:

«ما بعث الله نبیا قط حتی یسترعیه الغنم یعلمه بذلک رعیه‏الناس‏» (8) .

یعنی هیچگاه خداوند پیامبری نفرستاد تا آنکه او را به‏چرانیدن گوسفندان وا می‏داشت تا بدینوسیله راه تربیت مردم رابدو یاد دهد.

نگارنده گوید:قبل از آنکه به بررسی و تحقیق در باره این‏داستان و این روایات بپردازیم بد نیست پاره‏ای از توجیهات‏فیلسوف مآبانه و عارفانه‏ای را نیز که در توجیه این روایات‏کرده‏اند بشنوید،و آنگاه این روایات را از جهات دیگر موردبررسی قرار دهیم.

توجیهاتی در باره این روایات

از آنجا که این روایات در نظر بسیاری از اهل سنت مورد قبول واقع شده و نتوانسته‏اند در سند و یا متن آنها تردید کننداصل مطلب را پذیرفته و با سخنانی عارفانه و فیلسوف مآبانه درصدد توجیه آن بر آمده‏اند که از آنجمله گفتار زیر است:

اول-«و حکمت‏خدای عز و جل در این باره چنان بوده که انسان‏وقتی گوسفندان را که ناتوانترین حیوانات چهار پا هستند بچراندمهر و عطوفتی در دلش جای گیر می‏شود و چون به سر پرستی‏انسانها مامور گردد دلش از تندیهای طبیعی و ستمهای غریزی‏پاک و مهذب می‏شود و به حد اعتلای اعتدال می‏رسد» (9) .

که البته به این گفتار ایرادهائی شده،از آنجمله اینکه:

1-گفته شده:چگونه کسی می‏تواند باور کند که پیامبربزرگوار الهی و نبی اعظم-صلی الله علیه و آله-نیازی به تهذیب وپاک کردن دل از تندیهای طبیعی و ستمهای غریزی داشت.آن‏پیامبری که خدا در باره‏اش فرمود:

لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم‏بالمؤمنین رؤف رحیم؟ (10)

2-اگر هم ظلمی در وجود آنحضرت بود آیا مدرسه‏ای بهتر از مدرسه گوسفند چرانی برای تهذیب آن نبود؟!

3-این مطلب مخالف است‏با حدیثی که در باره آنحضرت‏از ائمه معصومین(ع)روایت‏شده که فرمودند:

«و لقد قرن الله به من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته‏یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره...».

یعنی و براستی که خدای تعالی از زمان شیرخوارگی،بزرگترین فرشته خود را قرین آنحضرت قرار داد که راههای‏کرامت و اخلاقهای نیکوی جهانیان را در شب و روز به وی‏بیاموزد... (11)

4-اساسا مگر ظلم و ستم و یا سایر اخلاق زشت و ناپسندغریزی است که احتیاج به تهذیب داشته باشد؟!...

5-از همه اینها گذشته این گفتار نیز مورد سئوال و خدشه است‏که چرانیدن گوسفندان دشوارتر از چرانیدن حیوانات چهار پای‏دیگر است؟

و خلاصه آنکه این توجیه از جهاتی مورد خدشه است گذشته‏از اینکه خود این روایات از جهاتی مخدوش است که در بحث‏آینده خواهید خواند.

دوم-و نظیر این توجیه،گفتار دیگری است که در شرح صحیح‏بخاری در ذیل همین حدیث آمده که گفته‏اند:

حکمت در گوسفند چرانی پیغمبران الهی آن بود که چون اینان باگوسفندان مخالطت و آمیزش داشته باشند بر حلم و شفقتشان‏افزوده گردد،زیرا وقتی اینان در برابر دشواریهای گوسفند چرانی وگرد آوردن گوسفندان مختلف الطبیعه و چراگاههای پراکنده وبخصوص با توجه به ناتوانی و نیاز گوسفندان صبر و بردباری بخرج‏دادند،در اینصورت در مقابل دشواریهای مردمان امت‏خود بااختلافی که در طبیعت و اصناف خود دارند سزاوارتر و شایسته‏ترخواهند بود... (12) .

و البته باید دانست که این گفتار مضمون همان روایت‏علل الشرایع است که اگر صحت آن روایت تایید شود نیازی به‏این گفتار نیست و همان روایت‏برای ما معتبر است،ولی ظاهراروایت از نظر سند ضعیف است.

سوم-توجیه دیگری که قدری بی‏اشکالتر از دو توجیه سابق‏است آنست که گفته شود:

از آنجا که محیط شهر مکه محیطی آلوده به گناه و ظلم و شرک و بت پرستی و بی‏عدالتی و مفاسد دیگری بود،و رسول‏خدا(ص)که از کودکی با انواع مفاسد و مظالم مبارزه می‏کرد واز مشاهده آن وضع رقت‏بار و ظلم و ستمهائی که بوسیله‏سرکرده‏های شهر به افراد ضعیف و ناتوان می‏شد وبی‏عدالتیهائی که عموم مردم آن زمان بدان دچار بودند رنج‏می‏برد،و از طرفی قدرت جلوگیری آنها را نداشت،بدنبال‏وسیله‏ای می‏گشت تا هر چه بیشتر از آن منطقه و محیط و مشاهده‏آن وضع ناهنجار،کنار و دور باشد و بهترین وسیله برای وصول به‏این منظور خروج از شهر و سرگرمی با آن حیوانهای صامت وزبان بسته و محیط بیابان بی‏سر و صدا و بدور از فحشاء و فسادبود،و روی همین منظور رسول خدا(ص) بی آنکه نیازی به اصل‏این کار و یا دریافت مزدی در این باره داشته باشد داوطلب این‏کار شد و خود وسائل این سرگرمی را برای خود فراهم کرده ومشتاقانه بدنبال آن می‏رفت.

گذشته از اینکه برای مردم مکه چرانیدن گوسفندان و شتران‏بهترین سرگرمی و شغل محسوب می‏شد و بسیاری از آنهابی آنکه نیازی به این کار و یا دریافت مزدی در برابر آن داشته‏باشند علاقه‏مند به انجام آن بودند و آنرا شغل خوبی می‏دانستند ومورد پسندشان بوده.

و البته اگر اصل مسئله مورد قبول باشد و صحت آن موردتردید و خدشه نباشد این توجیه خوبی است و شاید در صفحات‏آینده نیز توضیحی بیشتر برای آن بدهیم.

سخنی در باره اصل این داستان و روایات وارده در این‏باره

ما بهتر است این روایات را جداگانه تحت‏بررسی و تحلیل‏قرار دهیم و از اینرو می‏گوئیم:روایت نخست که در صحیح‏بخاری نقل شده از چند جهت مورد خدشه است:

1-از نظر سند،چون راوی حدیث ابو هریرة است و اوکسی است که به بازرگان حدیث معروف شده و پیش از این درقسمت اول بحث در باب معیارها (13) شواهدی براینمطلب ذکر کردیم و گویند:کار وی بجائی رسید که هر کس‏کسب و کارش کساد می‏شد و کالای تجارتی روی دستش‏می‏ماند با پرداخت مال و یا وجه و یا آش و پلوئی به ابو هریره وجعل حدیثی در آن باره از زبان رسول خدا(ص)از ورشکستگی‏نجات می‏یافت (14) و بهمین خاطر است که برخی گفته‏اند:

هیچ بعید نیست که ابو هریرة خود این نوع حدیثها را جعل‏کرده تا برای شغل خود آبروئی تحصیل کند زیرا وی در دوران حیات زندگی خود را به چوپانی می‏گذرانید و بهمین خاطر نیزاین نام بر او غالب گردید زیرا وی‏«هرة‏»-یعنی گربه‏ای-راپیوسته همراه خود داشت که با آن بازی می‏کرد،و چون در زمره‏مسلمانان در آمد این نام ملازم او گشت،ولی وی این نام راخوش نداشت و از اینرو این نوع احادیث را جعل کرد تا آبروئی‏به خود بدهد،و در زیر پوشش این گونه روایات وجهه‏ای برای‏خود دست و پا کند. (15) 2-این حدیث مخالف است‏با روایت دیگری که ابن کثیردر کتاب البدایة و النهایة،و یعقوبی در تاریخ خود از عمار بن‏یاسر روایت کرده‏اند که در باره آنحضرت گفته:

«...و لا کان اجیرا لاحد قط‏» (16) یعنی هرگز آنحضرت اجیر کسی نبود-و بصورت کارگر ومزدور برای کسی کار نکرد-و اگر نوبت‏به ترجیح نیز میان‏این دو روایت‏برسد روایت عمار بن یاسر نزد ما ترجیح دارد.

3-این حدیث‏با روایت دیگری نیز که ذکر شد و در آن‏آمده بود که فرمود:

«...و بعثت و انا ارعی غنم اهلی باجیاد»مخالف است زیرا در روایت ابو هریره‏«اهل مکه‏»است،ودر این روایت‏«اهلی‏»است،و از این نظر نیز روایت ابو هریره‏غیر قابل اعتبار و ضعیف می‏شود.

این در مورد روایت ابو هریره.

و اما در مورد روایات دیگر نیز باید بگوئیم از نظر سند ضعیف‏است،گذشته از اینکه اصل پذیرفتن این مطلب یعنی تن دادن‏ابو طالب به چنین کاری برای رسول خدا مورد تردید و قابل خدشه‏است.

زیرا با توجه به علاقه شدید ابو طالب در حفاظت و نگهداری‏آنحضرت و بخصوص با سخنانی که از کاهنان و پیشگویان ودیگران در باره آینده آنحضرت و دشمنی یهود با وی شنیده بود وخود همین راویان و تاریخ نویسان آن را با آب و تاب و طول وتفصیل نقل کرده‏اند چنانچه در داستان بحیرا نمونه‏ای از آن‏سخنان را شنیدید،و روایات دیگری که ابو طالب پس از شنیدن‏آن اخبار لحظه‏ای رسول خدا را از خود جدا نمی‏کرد و سخت درحراست و حفاظت آنحضرت می‏کوشید، پذیرفتن این مطلب که‏آنحضرت را روزها و شبها به تنهائی رها می‏کرد تا در بیابانهای‏مکه تک و تنها برای مردم مکه گوسفند چرانی کند بسیار بعید بنظر می‏رسد.

و با توجه بدانچه گفته شد این قسمت از تاریخ نیز که‏بسیاری از سیره نویسان و اهل حدیث آنرا بصورت یک خاطره‏مسلمی در زندگانی آنحضرت آورده و نقل کرده‏اند مورد خدشه وتردید است و در نتیجه موردی برای اظهار نظر و اجتهادنویسندگانی همچون نویسنده کتاب‏«محمد پیامبری که از نوباید شناخت‏»باقی نمی‏ماند که می‏گوید:

«...در دوره‏ای از عمر که اطفال دیگر تمام اوقات خود را صرف‏بازی می‏کنند محمد خردسال مجبور شد که تمام اوقات خود راصرف کار برای تحصیل معاش نماید،آن هم یکی از سخت‏ترین‏کارها یعنی نگاه‏داری گله‏».

زیرا همانگونه که گفتیم اصل قضیه مورد تردید است تا چه‏رسد به اجتهادهای دیگر...که ما با تفصیل بیشتری در قسمت‏اول از همین سلسله مقالات پاسخ آنرا ذکر کردیم.

و در خاتمه باید بگوئیم:با توجه به همه روایات و احادیثی‏که در باره گوسفندچرانی رسول خدا(ص)در دوران کودکی و یاجوانی وارد شده و با جرح و تعدیل و جمع و تفریقی که میان آنهابکنیم و بخواهیم اصل قضیه را بنحوی پذیرفته و مردود ندانیم،و از اشکالات و ایرادها نیز تا حدودی در امان باشیم باید همان‏گفتاری را که در مقاله نخست ذکر کرده‏ایم بپذیریم، و بگوئیم:

از آنجا که تلاش برای تحصیل معاش و تحمیل نشدن بردیگران در زندگی،یکی از برنامه‏های سازنده و شیوه‏های آموزنده‏زندگی پیمبران الهی بوده و پیوسته سعی می‏کرده‏اند تا کارهای‏خود را بدیگران واگذار نکنند و خود انجام دهند، دیگران را نیز به‏این شیوه پسندیده تشویق و تحریص می‏نمودند....

و از آنجا که چرانیدن گوسفندان نیز یکی از شغلهای پسندیده‏و کارهای مورد پسند پیمبران الهی بوده و در شرح حال و زندگی‏ابراهیم خلیل و موسای کلیم و حضرت شعیب و دیگر از انبیاءعظام نمونه‏هائی از آن دیده می‏شود،و در قرآن کریم نیز بدان‏اشاره شده... (17) و شاید یکی از علل آن نیز همان باشد که درروایت علل الشرایع ذکر شده،البته اگر از نظر سند ضعیف‏نباشد....

و از آنجا که گوسفند چرانی در زندگی اعراب آنزمان نیزیکی از رسوم معمولی و بلکه از کارهای تفریحی کودکان وجوانان آنزمان بوده...

و از آنجا که رسول خدا خود دارای شتران و گوسفندانی بوده‏که از پدرش عبد الله و احیانا از مادرش آمنه به ارث برده بود (18) ، واحتمالا گوسفندان و شترانی نیز از عمویش ابو طالب بوده که نیازبه چرا داشته‏اند....

و از آنجا که محیط شهر مکه محیطی آلوده به شرک و فساد وظلم و فحشاء و زنا و میخوارگی و ده‏ها آلودگی و زشتی‏های‏دیگر بوده،و روح پاک و با صفای رسول خدا که از آغاز زندگی‏و اوان جوانی با این نوع آلودگیها مخالف بود و سخت ازمشاهده آنها رنج می‏برد و قدرت مبارزه و دفاع مظلومان را نیزنداشت،و دنبال بهانه‏ای می‏گشت تا از آن محیط آلوده و پر ازفساد به دور باشد و حتی المقدور آن مناظر زننده و زشت رانبیند....

می‏توان قبول کرد که برای مدتی آنوجود مقدس روزها که‏می‏شده گوسفندان و شتران خود و خاندانش را-همانگونه که درآن روایت‏به تعبیر«اهلی‏»نیز آمده بود-بصحرا می‏برده و به‏بهانه چرانیدن آنها خود را از محیط شهر مکه بکناری می‏کشیده و شب هنگام بشهر می‏آمده و گاهی شبها را نیز در همان محیطبی سر و صدای بیابان بسر می‏برده است،و این نهایت‏سخنی‏است که می‏توان در اینباره پذیرفت،وگرنه اصل مطلب خالی‏از خدشه نیست‏بهمانگونه که شنیدید،و ماجرای حلف الفضول‏نیز که در صفحات آینده می‏خوانید می‏تواند شاهدی بر این گفتارباشد،و الله اعلم.

منبع:http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCACB.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ