سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دو کار با هم چه ناهمگون است و ناسازوار ، کارى که لذتش رود و گناهش ماند ، و کارى که رنجش برود و پاداشش ماند . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 86 خرداد 13 , ساعت 2:38 عصر

 

شترى داشت که با آن به مکه مى‏رفت. در میان راه هیچگاه آن شتر را نزد. (1)

کلینى نویسد: بیست و دو بار بر پشت آن شتر حج کرد و هرگز شتر را آزار نرساند. (2)

مجلسى از ابراهیم بن على و او از پدرش روایت کند که با على بن الحسین به حج رفتم. روزى شتر او در راه ماند، چوبدستى را برداشت که به شتر بزند سپس گفت آه اگر قصاصى نمى‏بود . (3)

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAFC3.htm


یکشنبه 86 خرداد 13 , ساعت 2:38 عصر

 

 

امام سجاد - علیه السلام - در شرایطى عهده دار امر امامت گردید که سنگین ترین غمها و جراحتهاى روحى و عاطفى بر قلبش وارد شده بود. شهادت مظلومانه یک قبیله یار پاکباخته ، یک کاروان خویشاوند و همراه و هم پیمان !
برجاى ماندن دهها مادر داغدیده و فرزندان یتیم و پدر کشته و آواره .
تنها ماندن در بیابانى تفتیده ، در حصار نیزه هایى بى عاطفه و شمشیرهایى تشنه به خون مظلومان !
امام سجاد - علیه السلام - مى بایست در چنین شرایطى ، وظیفه بزرگ امامت و رهبرى را ایفا کند و با توجه به سه مشکل اساسى ، برنامه هایش را دنبال نماید.
الف : فقدان صادق ترین و مخلصترین نیروهاى مدافع و عناصر حمایتگر.
ب : مواجه با حکومتى که با اقدام به ریختن خون فرزندان پیامبر (ص ) نشان داده است که از انجام زشت ترین و خشونت بارترین کارها باکى ندارد و با عملکرد خویش نفس ها را در سینه ها حبس کرده و جراءت اعتراض و انتقاد را از توده ها سلب نموده است .
ج : عدم امکان کمترین اعتماد به مدعیان هوادارى از حریم امامت و کسانى که خویش را طرفدار اهل بیت - علیه السلام - و دشمن دستگاه جبارى امورى معرفى کرده ولى در یک بحران سیاسى و احساس خطر جدى ترین دشوارى به حساب آورد.
زیرا تنهایى رهبر در سطح رهبرى ، به هر حال کار رهبرى را فلج نمى کند و حمایت پیروان ، مى تواند جبران کننده آن باشد. چنان که بیشتر انبیا، یک تنه به هدایت مردم پرداخته اند. جباریت سلطه هاى اجتماعى نیز، مانع جدى به شمار نمى آید، زیرا با وجود حمایت مردمى ، مى توان در برابر استبدادها مقاومت ورزید.
اما اگر رهبرى ، از پیروان صادق و وفادار و آگاه برخوردار نباشد، با همه توان معاونان و مشاوران ، قادر به ایفاى رسالت خویش نخواهد بود.
خوارج در جنگ صفین این واقعیت تلخ را آشکار ساختند و نشان دادند که ناآگاهى و جمود آنان تا چه حدى مى تواند شکننده باشد.
نیروهاى فرماندهى و رزمى سپاه حسن بن على - علیه السلام - در مقابله با معاویه ، براى دومین مرتبه این صحنه غمبار را پدید آوردند و با بى وفایى به رهبرى خود، او را در برابر دشمن تنها گذاشتند.
تخلف کوفیان از حمایت حسین بن على - علیه السلام - این تراژدى دهشتبار را به اوج فضاحت رساند و براى همیشه سست عنصرى آن نسل را قلم زد.
ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه و مرحوم مجلسى در بحار النوار روایتى را نقل کرده اند که بروشنى ، مطلب فوق را مى نمایاند.
رواى در حدیث مى گوید از امام على بن الحسین (ع ) شنیدم که مى فرمود:
در مکه و مدینه بیست مرد وجود ندارند که که ما را براستى دوست داشته باشند. امام سجاد - علیه السلام - در حالى این سخن را فرمود که هزاران نفر داعیه پیروى از ائمه و محبت اهل بیت را داشته اند ولى امام سجاد - علیه السلام - در پس این ادعاها، واقعیت را به گونه دیگرى مى بیند.

در مجلس عبیدالله بن زیاد

با توجه به این که امام سجاد - علیه السلام - در جمع کاروانیان شهادت ، متمایز از دیگران بود، با ورود آنان به مجلس عبیدالله - والى کوفه - نخستین چیزى که نظر عبیدالله را جلب کرد وجود مرد جوانى درمیان آن کاروان بود.
عبید الله که گمان مى کرد در کاروان حسین (ع ) مردى باقى نمانده و همه آنان به قتل رسیده اند از ماءموران خود درباره امام سجاد - علیه السلام - استفسار کرد و توضیح خواست .
کینه و ناپاکى او عمیق عبیدالله به او اجازه نمیداد که شاهد زنده بودن جوانى از نسل حسین - علیه السلام - باشد، چنین مى نمود که تصمیم گرفته است تا على بن الحسین (ع ) را نیز به شهادت رساند.
امام سجاد (ع ) که نیت و عزم عبیدالله را دریافته بود، به عبیدالله فرمود:
اگر براستى عزم کشتن مرا دارید، شخص امینى را ماءمور کنید تا از زنان و کودکان سرپرستى کند.
عبیدالله با شنیدن این سخن ، از تصمیم خویش منصرف شد و گفت نه : تو خود همراه قافله خواهى بود.
ابن جریر طبرى ، در نقلى دیگر، واقعه را با تفصیل بیشترى یاد کرده ، مى نویسد:
با ورود قافله حسینى به مجلس تشریفاتى عبیدالله ، عبیدالله به جانب على بن الحسین - علیه السلام - رو کرد و پرسید: نامت چیست ؟
امام سجاد - علیه السلام - فرمود: نامم على بن الحسین است .
عبیدالله گفت : مگر خداوند على بن الحسین را در کربلا نکشت ؟
عبیدالله با این تعبیر مانند همه جباران سعى کرد تا عمل وحشیانه خود را مستند به دین کند و دشمنان خود را دشمن خدا قلمداد نماید و علاوه بر این مى خواست تا با زهر زبان قلبهاى رنجیده یتیمان و زنان داغدیده آن محفل را آزرده تر کند.
على بن الحسین ، لختى سکوت کرد.
اما عبیدالله خشن تر و مستبدتر از آن است که سکوت را از امام سجاد - علیه السلام - بپذیرد ، از این رو گفت : چرا پاسخ نمى دهى !
على بن الحسین - علیه السلام - فرمود:
الله یتوفى الانفس حین موتها .
یعنى : خداوند جانها را به هنگام مرگ دریافت مى کند.
کنایه از این که خداوند کسى را به قتل نمى رساند، قتل مظلومان و کسانى چون تو است اى عبیدالله ! بلى آن کس که جانها را به هنگام مرگ دریافت مى کند خداست چه آن مرگ به صورت طبیعى صورت گرفته باشد و چه به وسیله ظلم ظالمان .
و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله .
یعنى : هیچ انسانى نمى میرد مگر به اذن مگر به اذن الهى .
کنایه از این که نه تنها خداوند روح پاکمردان را دریافت مى کند، بلکه مرگ همه انسانها به اذن و اجازه خداست و این اذن و اجازه بدان معنا نیست که خداوند انسانها را مى کشد.
عبیدالله با مشاهده آن حضور ذهن و دریافت آن جواب کوبنده ، از جوانى که زنجیر اسارت بر تن و جراحتهاى انبوه در قلب دارد! خشمگین شد و دستور داد تا على بن الحسین را نیر به شهادت برسانند. ولى زینب کبرا علیها السلام فریاد بر آورد.
یا بن زیاد حسبک من دمائنا اسالک بالله ان فتلته الا قتلتنى معه ..
یعنى ؛ اى ابن زیاد! آن همه از خونها ما که ریخته اى برایت کافى نیست ! سوگند به خدا! اگر مى خواهى او را بکشى مرا هم بکش ...
به هر حال سوز و گداز سخنان زینت و شرایط محفل به گونه اى بود که ابن زیاد از کشتن امام سجاد - علیه السلام - چشم پوشید.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAFD1.htm


<   <<   6   7      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ